شمارهٔ ۱۰۵ - به شاهد لغت راژ، بمعنی قبه خرمن از غله
پای او افراشتند اینجا چنانک
تو براز کون راژها افراشتی
شمارهٔ ۱۰۴ - به شاهد لغت مستی بمعنی گله کردن: باده خور و مستی کن مستی چه کنی از غمشمارهٔ ۱۰۶ - به شاهد لغت بافکار، به معنی جولاه: بافکاری بود در شهر هری
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
پای او افراشتند اینجا چنانک
تو براز کون راژها افراشتی
هوش مصنوعی: در اینجا کسی قدمهای شخصی را بلند کردهاند، بهگونهای که تو نیز در حال بالا بردن چیزی با وقار و زیبایی هستی.

لبیبی