گنجور

بخش ۲۵ - گفتار در جنگ کردن دستان سام با پیلسم و آمدن رستم در آن رزمگاه با سپاه

چو بشنید ازو این سخن زال زر
بدو گفت کای ترک پرخاشخر
تو را تیغ باید که بران بود
چه باشد گرش نرخ ارزان بود
به پیری کنون آنت آرم به روی
که دیگر نیایدت رزم آرزوی
ببینی به میدان ز من دست برد
چنان چون بود رسم مردان گرد
اگر گردی از چنگ دستان رها
نترسی ز پیکار نر اژدها
ببرم سرت را بدین تیغ تیز
نمایم هم اکنون تو را رستخیز
ز پشت ستورت به خاک افکنم
به گرز گران گردنت بشکنم
کنم مکر و نیرنگ تو جمله پست
ببینی کنون کوشش پیل مست
همی گشت در گرد او ترک تاز
گهی در نشیب و گهی در فراز
زمانی به نیزه زمانی به تیغ
همی جست چون برق رخشان ز میغ
برو بر همی تیر باران گرفت
کمند و کمان سواران گرفت
همی کرد تا روز با او نبرد
بدان سان که باشند مردان مرد
وزان سو فرامرز چون باد تیز
همی راند باره دلی پر ستیز
شب تیره چون روی در هم کشید
فرامرز نزدیک رستم رسید
به ره بر بدیدش بر افراز رخش
جهان پهلوان رستم تاج بخش
سرافراز برزوی با او به هم
ز هر گونه می گفت او بیش و کم
گرازان و تازان خود و پهلوان
فرامرز را دید کآمد دوان
چو آشفته شیری بر آن پهن دشت
تو گفتی زمین را همی بر نوشت
چنین گفت رستم به برزوی شیر
به آواز کای نامدار دلیر
ندانم چه آمد به ایرانیان
که آمد فرامرز ازین سان دمان
بترسم که کاری نو آمد به پیش
که دستان بجنبید از جای خویش
درین داوری بد جهان پهلوان
که آمد فرامرز پیشش دوان
چو نزدیک برزو و رستم رسید
زکینه سرشکش به رخ برچکید
زمین را ببوسید و بردش نماز
ستودش مر او را زمانی دراز
وزان پس چنین گفت کای پهلوان
بترسم که آمد به تنگی زمان
که آمد سواری ز تورانیان
کمین کرد بر راه ایرانیان
همه راه گندآوران کرد پست
دو دست سر افراز گردان ببست
همان طوس و گودرز و گیو دلیر
سرافراز گستهم آن نره شیر
به نیرنگ و دستان افراسیاب
همه مرز ایران دگر شد خراب
کجا آن همه پیش رستم بگفت
جهان پهلوان ماند اندر شگفت
فرامرز را گفت دستان کجاست
ستادن مر او را بر آن جا چراست
نباید که او را بد آید به روی
که دیگر نیارد زمانه چون اوی
چنین گفت کان نامور پهلوان
ببسته ست در جنگ جادو میان
مرا گفت رو نزد رستم بگوی
که ایرانیان را چه آمد به روی
بدو گفتم رستم که ای پر خرد
ز نام آوران این کی اندر خورد
که او را بمانی بر آوردگاه
به چاره بپیچی سر از کینه خواه
برو همچنین تا به ایوان من
به نزدیک آن نامداران من
فراز آور اندر زمان لشکری
به هر جا که هستند نام آوری
چنان کن که شب را رسی نزد ما
نباید در اندیشه بودن تو را
کزین سان سواری که دادی نشان
نماند به تنها ز گردن کشان
یکی لشکر آید پس او کنون
همه یکسره دست شسته به خون
فرامرز را گفت بر کش میان
برانگیز باره چو شیر ژیان
سپهبد پس از جای بر کرد رخش
همی تاخت بر ره گو تاج بخش
ز برزوی پرسید کاین مرد کیست
ز گردان توران ورا نام چیست
نباید که با زال جنگ آورد
سر نامور زیر سنگ آورد
همی گفت و می تاخت بر سان باد
نبودش ز دستان و خود هیچ یاد
چو خورشید بر زد به بالا کمند
رسید اندر ایشان گو دیو بند
سپهدار دستان چنو را بدید
کز آن سان زمین را همی بر درید
چنین گفت با پیلسم نره شیر
که آمد هم آورد گرد دلیر
زمانی بر آسای از کین و جنگ
بدان تا ببینی دو چنگ پلنگ
چو بشنید از زال زر این سخن
بترسید از گفت مرد کهن
به سوی بیابان همی بنگرید
دو شیر دمان دید کآمد پدید
زمانی بر آنجای اندیشه کرد
خردمندی و راستی پیشه کرد
چو رستم به نزدیکی او رسید
خروشی چو شیر ژیان برکشید
چنین گفت با نامور پور سام
بپیچان عنان و بگردان لگام
چه باید که من زنده، با پیر سر
تو بندی بر آوردگه بر کمر
بدو گفت دستان که ای پهلوان
سپهدار ایران و پشت گوان
به دیان که تا من ببستم کمر
ندیدم چنین ترک پرخاشخر
ببستند گردان ایرانیان
به نیرنگ و افسون تورانیان
(بدو گفت رستم که ای نامور
ببندم برین ترک بر رهگذر )
(بفرمود برزوی را در زمان
برو تا سر راه تورانیان )
بر آن راه ترکان همی کن نگاه
نباید که آید زناگه سپاه
اگر لشکر آید بر آن ره پدید
نبایدت بر جایگه آرمید
مرا آگهی ده ز توران سپاه
نباید که خسبی بر آن تیره راه
سپهدار برزوی برسان باد
بیامد بر آن خامه ریگ شاد
نشسته سپهدار بر پشت زین
ز مستی بر ابرو در افکنده چین

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چو بشنید ازو این سخن زال زر
بدو گفت کای ترک پرخاشخر
هوش مصنوعی: وقتی زال این سخن را از او شنید، به او گفت: ای ترک پرخاشگر!
تو را تیغ باید که بران بود
چه باشد گرش نرخ ارزان بود
هوش مصنوعی: تو به شمشیری نیاز داری که تیز و بران باشد، حالا هرچقدر هم قیمتش پایین باشد، اهمیت ندارد.
به پیری کنون آنت آرم به روی
که دیگر نیایدت رزم آرزوی
هوش مصنوعی: در دوران پیری، برایت بهتر است که آرامش را در آغوش بگیری، چون تلاش برای رسیدن به آرزوهای گذشته دیگر سودی ندارد.
ببینی به میدان ز من دست برد
چنان چون بود رسم مردان گرد
هوش مصنوعی: اگر در میدان نبرد، از من دور شوی، همچنان که رسم مردانگی اقتضا دارد، باید این کار را انجام دهی.
اگر گردی از چنگ دستان رها
نترسی ز پیکار نر اژدها
هوش مصنوعی: اگر از دستان قوی خود غافل شوی و به میدان نبرد با مخلوقاتی خطرناک نروی، نباید از مبارزه با دشمنان ترس داشته باشی.
ببرم سرت را بدین تیغ تیز
نمایم هم اکنون تو را رستخیز
هوش مصنوعی: اگر می‌خواهم با این تیغ تیز سرت را ببرم، همین حالا تو را به قیام و جنبش وادار می‌کنم.
ز پشت ستورت به خاک افکنم
به گرز گران گردنت بشکنم
هوش مصنوعی: می‌خواهم به تو ضربه‌ای بزنم که از پشتت به زمین بیفتی و گردنت را بشکنم.
کنم مکر و نیرنگ تو جمله پست
ببینی کنون کوشش پیل مست
هوش مصنوعی: من با فریب و نیرنگ تو را در حالتی ضعیف و پست می‌بینم، اما اکنون همانند یک فیل قوی، در تلاش هستم.
همی گشت در گرد او ترک تاز
گهی در نشیب و گهی در فراز
هوش مصنوعی: در اطراف او یک جوان ترک به طور مداوم در حال حرکت بود، گاه در پایین و گاه در بالا.
زمانی به نیزه زمانی به تیغ
همی جست چون برق رخشان ز میغ
هوش مصنوعی: در یک لحظه به تندی نیزه و در لحظه‌ای دیگر با برندگی شمشیر، همانند برق درخشان از ابرها در حرکت بود.
برو بر همی تیر باران گرفت
کمند و کمان سواران گرفت
هوش مصنوعی: به مکان‌هایی برو که تیراندازی شروع شده و دام و کمان سواران در آنجا مشغول فعالیت هستند.
همی کرد تا روز با او نبرد
بدان سان که باشند مردان مرد
هوش مصنوعی: او تمام سعی خود را می‌کرد تا روز با او نبرد کند، به گونه‌ای که شایستهٔ مردان شجاع باشد.
وزان سو فرامرز چون باد تیز
همی راند باره دلی پر ستیز
هوش مصنوعی: فرامرز، مانند باد تند و سریع، در آن سو به حرکت درآمد و دل پر از چالش و مبارزه‌ای را با خود به همراه داشت.
شب تیره چون روی در هم کشید
فرامرز نزدیک رستم رسید
هوش مصنوعی: در شب تاریک، زمانی که فرامرز چهره‌اش را در هم کشید، به رستم نزدیک شد.
به ره بر بدیدش بر افراز رخش
جهان پهلوان رستم تاج بخش
هوش مصنوعی: در مسیر، او را دیدم که چهره‌ای درخشان داشت؛ همان رستم، پهلوان بزرگ و محبوب جهان.
سرافراز برزوی با او به هم
ز هر گونه می گفت او بیش و کم
هوش مصنوعی: برزوی با شکوه به او گفت که از هر جنبه و موضوعی، همه چیز را بیشتر از آنچه که باید، بیان می‌کند.
گرازان و تازان خود و پهلوان
فرامرز را دید کآمد دوان
هوش مصنوعی: گرازها و شجاعان به همراه پهلوان فرامرز را دیدند که به سرعت در حال آمدن هستند.
چو آشفته شیری بر آن پهن دشت
تو گفتی زمین را همی بر نوشت
هوش مصنوعی: وقتی که شیری در دشت پهناوری به شدت در هم ریخته باشد، به نظر می‌رسد که زمین را با نعره‌هایش می‌نویسد و علامت می‌زند.
چنین گفت رستم به برزوی شیر
به آواز کای نامدار دلیر
هوش مصنوعی: رستم به برزوی شیر گفت: ای قهرمان معروف و شجاع، توجه کن.
ندانم چه آمد به ایرانیان
که آمد فرامرز ازین سان دمان
هوش مصنوعی: نمی‌دانم چه حادثه‌ای برای ایرانیان رخ داده که فرامرز به این شکل و در این زمان آمده است.
بترسم که کاری نو آمد به پیش
که دستان بجنبید از جای خویش
هوش مصنوعی: می‌ترسم که یک کار جدیدی به وجود بیاید که باعث شود دست‌هایم از جایشان حرکت کنند.
درین داوری بد جهان پهلوان
که آمد فرامرز پیشش دوان
هوش مصنوعی: در این قضاوت بین آدم‌های خوب و بد، فرامرز که یک قهرمان بزرگ است، به سرعت به سوی او آمد.
چو نزدیک برزو و رستم رسید
زکینه سرشکش به رخ برچکید
هوش مصنوعی: زمانی که برزو و رستم به یکدیگر نزدیک شدند، اشک شوق از چشمان زکینه بر صورتش جاری شد.
زمین را ببوسید و بردش نماز
ستودش مر او را زمانی دراز
هوش مصنوعی: زمین را ببوسید و برای او نماز بخوانید، زیرا او مدت زمانی طولانی را سپری کرده است و شایسته قدردانی است.
وزان پس چنین گفت کای پهلوان
بترسم که آمد به تنگی زمان
هوش مصنوعی: سپس او چنین گفت: ای پهلوان، می‌ترسم که زمان به تنگنا افتاده است.
که آمد سواری ز تورانیان
کمین کرد بر راه ایرانیان
هوش مصنوعی: یک سوار از سرزمین توران به کمین نشسته بود و در انتظار ایرانیان بود.
همه راه گندآوران کرد پست
دو دست سر افراز گردان ببست
هوش مصنوعی: همه افرادی که باعث آلودگی و فساد می‌شوند، جایگاه شان پایین است و کسانی که دست در کار هستند به گردن آنها مسئولیت ایجاد می‌شود.
همان طوس و گودرز و گیو دلیر
سرافراز گستهم آن نره شیر
هوش مصنوعی: طوس، گودرز و گیو، دلیران شجاع و سرافراز هستند، که همانند شیر نر توانمند و قوی هستند.
به نیرنگ و دستان افراسیاب
همه مرز ایران دگر شد خراب
هوش مصنوعی: به واسطهٔ دسیسه‌ها و ترفندهای افراسیاب، همهٔ سرزمین ایران ویران و نابود شد.
کجا آن همه پیش رستم بگفت
جهان پهلوان ماند اندر شگفت
هوش مصنوعی: کجا رستم آن همه حرف‌ها را گفت؟ جهان پهلوان هنوز در تعجب مانده است.
فرامرز را گفت دستان کجاست
ستادن مر او را بر آن جا چراست
هوش مصنوعی: فرامرز از کسی می‌پرسد که دستان کجاست و به او می‌گوید که چرا او را آنجا نگه داشته‌اند.
نباید که او را بد آید به روی
که دیگر نیارد زمانه چون اوی
هوش مصنوعی: نباید به او بد بگوید و رنجش دهد، زیرا دیگر کسی مانند او را در زمانه پیدا نخواهد کرد.
چنین گفت کان نامور پهلوان
ببسته ست در جنگ جادو میان
هوش مصنوعی: چنین گفته شده است که آن پهلوان مشهور در نبرد با جادوگری درگیر شده و کارهایش را در آن جنگ محدود کرده است.
مرا گفت رو نزد رستم بگوی
که ایرانیان را چه آمد به روی
هوش مصنوعی: به من گفت برو به نزد رستم بگو که چه بر سر ایرانیان آمده است.
بدو گفتم رستم که ای پر خرد
ز نام آوران این کی اندر خورد
هوش مصنوعی: به رستم گفتم: ای خردمند، از میان نام‌آوران، این شخص چه کسی است؟
که او را بمانی بر آوردگاه
به چاره بپیچی سر از کینه خواه
هوش مصنوعی: تلاش کن تا آن فرد را در میدان نگه‌داری، با تدبیر و هوشمندی از نفرت و کینه دور کنی.
برو همچنین تا به ایوان من
به نزدیک آن نامداران من
هوش مصنوعی: برو و به نزدیک شخصیت‌های برجسته من در جایی که من زندگی می‌کنم، بیایی.
فراز آور اندر زمان لشکری
به هر جا که هستند نام آوری
هوش مصنوعی: در هر زمانی، جمعیتی را به وجود آر که در هر مکانی که هستند، شناخته شوند.
چنان کن که شب را رسی نزد ما
نباید در اندیشه بودن تو را
هوش مصنوعی: اینطور زندگی کن که شب به ما برسد و نیازی به فکر کردن به تو نباشد.
کزین سان سواری که دادی نشان
نماند به تنها ز گردن کشان
هوش مصنوعی: به این شکل سواری که به تو آموزش داده‌اند، نشانی از آن باقی نخواهد ماند و تنها از گردن کشان خواهد بود.
یکی لشکر آید پس او کنون
همه یکسره دست شسته به خون
هوش مصنوعی: یک گروه بزرگ به میدان می‌آید و اکنون همه آنها با دست‌های آلوده به خون آماده‌اند.
فرامرز را گفت بر کش میان
برانگیز باره چو شیر ژیان
هوش مصنوعی: فرامرز به سوی میدان رفت و با شجاعت و قدرتی همچون شیر، برای نبرد آماده شد.
سپهبد پس از جای بر کرد رخش
همی تاخت بر ره گو تاج بخش
هوش مصنوعی: سپهبد پس از آنکه بر اسبش سوار شد، با سرعت به سمت مسیر خود حرکت کرد و گویی که در حال نشان دادن عظمت و مقامش است.
ز برزوی پرسید کاین مرد کیست
ز گردان توران ورا نام چیست
هوش مصنوعی: برزوی از کسی پرسید که این مرد کیست و نام او چیست، او را از جنگجویان توران می‌دانست.
نباید که با زال جنگ آورد
سر نامور زیر سنگ آورد
هوش مصنوعی: نباید با کسی که نام و جایگاهش درخشان است، به خصومت پرداخت؛ چرا که او به راحتی می‌تواند در سختی‌ها پیروز شود.
همی گفت و می تاخت بر سان باد
نبودش ز دستان و خود هیچ یاد
هوش مصنوعی: او مدام صحبت می‌کرد و به سرعت می‌پیمود، مانند بادی که به بادبان کشتی فشار می‌آورد، اما نه چیزی از دستانش باقی مانده و نه هیچ نشانه‌ای از خود به جا گذاشته بود.
چو خورشید بر زد به بالا کمند
رسید اندر ایشان گو دیو بند
هوش مصنوعی: وقتی خورشید از افق بالا آمد، قدرتی مانند کمند بر آن‌ها چنگ انداخت و دیو را در بند کشید.
سپهدار دستان چنو را بدید
کز آن سان زمین را همی بر درید
هوش مصنوعی: سردار دستان را دید که به آن شکل، زمین را به شدت می‌درد.
چنین گفت با پیلسم نره شیر
که آمد هم آورد گرد دلیر
هوش مصنوعی: پهلوان شیر به فیل نر گفت که بیا، چون نیرومند دلیر به میدان آمده است.
زمانی بر آسای از کین و جنگ
بدان تا ببینی دو چنگ پلنگ
هوش مصنوعی: مدتی آرام بگیر و از خصومت و نزاع دوری کن تا بتوانی زیبایی و قدرت چنگال‌های پلنگ را مشاهده کنی.
چو بشنید از زال زر این سخن
بترسید از گفت مرد کهن
هوش مصنوعی: وقتی زال این سخن را شنید، از حرف مرد باتجربه ترسید.
به سوی بیابان همی بنگرید
دو شیر دمان دید کآمد پدید
هوش مصنوعی: به سوی بیابان نگاه کرد و دو شیر را دید که در حال نزدیک شدن به او هستند.
زمانی بر آنجای اندیشه کرد
خردمندی و راستی پیشه کرد
هوش مصنوعی: روزگاری، فردی عاقل و خردمند به فکر فرو رفت و تصمیم گرفت که راستی و صداقت را سرلوحه کارهای خود قرار دهد.
چو رستم به نزدیکی او رسید
خروشی چو شیر ژیان برکشید
هوش مصنوعی: وقتی رستم به نزدیک او رسید، صدایی مانند نعره‌ی شیری نیرومند از خود بیرون آورد.
چنین گفت با نامور پور سام
بپیچان عنان و بگردان لگام
هوش مصنوعی: او به پسر معروف سام گفت: ر reins را بگیر و آن را به سمت دیگری بچرخان.
چه باید که من زنده، با پیر سر
تو بندی بر آوردگه بر کمر
هوش مصنوعی: چگونه می‌توانم با توجه به سن تو، در حالی که زنده‌ام، رابطه‌ای را آغاز کنم که مستحکم و قابل اعتماد باشد؟
بدو گفت دستان که ای پهلوان
سپهدار ایران و پشت گوان
هوش مصنوعی: دستان به او گفت که ای پهلوان و فرمانده ایران و نقش‌آفرین در میادین نبرد.
به دیان که تا من ببستم کمر
ندیدم چنین ترک پرخاشخر
هوش مصنوعی: من تا وقتی که خودم را برای مبارزه آماده کردم، هرگز چنین دختر شجاع و پرانرژی ندیدم.
ببستند گردان ایرانیان
به نیرنگ و افسون تورانیان
هوش مصنوعی: گردان ایرانیان با نیرنگ و فریب تورانیان محاصره شدند.
(بدو گفت رستم که ای نامور
ببندم برین ترک بر رهگذر )
هوش مصنوعی: رستم به نامی گفت: "من این ترکش را بر سر راه می‌بندم."
(بفرمود برزوی را در زمان
برو تا سر راه تورانیان )
هوش مصنوعی: برزو را دستور داد که در زمان مناسب به سفر برود و در سر راه تورانیان قرار بگیرد.
بر آن راه ترکان همی کن نگاه
نباید که آید زناگه سپاه
هوش مصنوعی: به آن راه ترک‌ها توجه کن، زیرا نباید بگذاری که سپاه به آنجا بیفتد.
اگر لشکر آید بر آن ره پدید
نبایدت بر جایگه آرمید
هوش مصنوعی: اگر نیروی دشمن به صحنه بیاید، نمی‌توانی در موقعیت خود باقی بمانی.
مرا آگهی ده ز توران سپاه
نباید که خسبی بر آن تیره راه
هوش مصنوعی: به من خبر بده که سپاه توران به حرکت درآمده است، باید مراقب باشی و بر آن مسیر خطرناک غفلت نکنی.
سپهدار برزوی برسان باد
بیامد بر آن خامه ریگ شاد
هوش مصنوعی: سپهبد برزوی به پیش می‌رود و باد به آرامی بر روی دشت شنی می‌وزد.
نشسته سپهدار بر پشت زین
ز مستی بر ابرو در افکنده چین
هوش مصنوعی: فرمانده سوار بر اسب، به خاطر مستی و شادی، ابروهایش را به حالت خاصی درآورده است.