گنجور

شمارهٔ ۴۲

آن نازنین پسر که دل از ما ربود و رفت
خود را چو مه ز دور بهر جانمود و رفت
یک خنده کرد از لب لعل عقیق رنگ
خون دلم ز دیده گریان گشود و رفت
در فکر آن دهان که دل ما چو موی شد
ادراک و هوی و علم و خرد هر چه بود رفت
بیت الله است دل که در او غیر دوست نیست
جانم بیاد قامت او در سجود رفت
چندان بیاد شمع رخش سوختم که باز
تا آسمان ز سوز دلم آه و دود رفت
جانم چو دید بر رخ او خال عنبرین
در آتش فراق دلم همچو عود رفت
کوهی ز غیب رست و ز پندار وهم نیز
شکر خدا که جان و دلش در شهود رفت

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

آن نازنین پسر که دل از ما ربود و رفت
خود را چو مه ز دور بهر جانمود و رفت
هوش مصنوعی: آن جوان نازنین که دل ما را گرفت و رفت، همچون ماهی که از دور روشن می‌شود، خود را نشان داد و رفت.
یک خنده کرد از لب لعل عقیق رنگ
خون دلم ز دیده گریان گشود و رفت
هوش مصنوعی: او لبخندی زد که زیبایی‌اش مثل لعل و عقیق بود، ولی این لبخند باعث شد قلب من پر از درد شده و اشک‌های من جاری شوند و او بی‌خبر از همه اینها رفت.
در فکر آن دهان که دل ما چو موی شد
ادراک و هوی و علم و خرد هر چه بود رفت
هوش مصنوعی: در فکر آن شخصی هستم که با کلامش دل ما را به شدت تحت تأثیر قرار داد. همه احساسات، دانش و عقل ما به نوعی از بین رفت.
بیت الله است دل که در او غیر دوست نیست
جانم بیاد قامت او در سجود رفت
هوش مصنوعی: دل مانند خانه‌ی خداست که در آن جز عشق معشوق وجود ندارد. جانم در یاد او، به حال سجده در آمده است.
چندان بیاد شمع رخش سوختم که باز
تا آسمان ز سوز دلم آه و دود رفت
هوش مصنوعی: مدت زیادی به خاطر زیبایی چهره‌ات دلم سوخت و به‌قدری گداز شدم که ناله و دود ناشی از درد دلم به آسمان رسید.
جانم چو دید بر رخ او خال عنبرین
در آتش فراق دلم همچو عود رفت
هوش مصنوعی: زمانی که جانم خال زیبای او را بر چهره‌اش دید، در آتش دوری او، دلم مانند عود (چوب معطری) سوخت و رنج کشید.
کوهی ز غیب رست و ز پندار وهم نیز
شکر خدا که جان و دلش در شهود رفت
هوش مصنوعی: کوهی از عالم غیب پیدایش شد و از خیال و توهم فراتر رفت. شکر خدا که جان و دلش به درک و آگاهی رسید.