شمارهٔ ۳۳
دوش در میکده گلبانگ علالا میرفت
سخن از لعل لب ساقی جانها میرفت
به هوای لب جانبخش برد مهر نقاب
کز تن هر دو جهان روح روانها میرفت
باده میخورد ز لعل لب خود شام و سحر
مست از خلوت جان جانب صحرا میرفت
دیدم آن سرو روان را که به صد چالاکی
همچو خورشید فلک روشن و یکتا میرفت
هیچکس رفتن جان را چو ندیده است عیان
از همه خلق جهان نعره و غوغا میرفت
آن چه شب بود که چون ماه شب چارده باز
در دل شب بر ما آمد و بیما میرفت
اشک کوهی ز پی رفتن آن سرو روان
همچو سیلاب ز کهسار به دریا میرفت
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
دوش در میکده گلبانگ علالا میرفت
سخن از لعل لب ساقی جانها میرفت
هوش مصنوعی: دیروز در میخانه، صدای دلنوازی به گوش میرسید و صحبتها درباره زیبایی و جذابیت لبهای ساقی بود که جانها را به وجد میآورد.
به هوای لب جانبخش برد مهر نقاب
کز تن هر دو جهان روح روانها میرفت
هوش مصنوعی: به خاطر زیبایی لبانی که زندگیبخش است، محبت از چهرهاش پنهان شده است. از وجود انسانها و از هر دو جهان، روحها رفته و گسسته شدهاند.
باده میخورد ز لعل لب خود شام و سحر
مست از خلوت جان جانب صحرا میرفت
هوش مصنوعی: شراب از لبان زیبا و قرمز او مینوشید و در صبح و شام، با حالتی سرمست و با خیالی عمیق، به سمت دشتها میرفت.
دیدم آن سرو روان را که به صد چالاکی
همچو خورشید فلک روشن و یکتا میرفت
هوش مصنوعی: دیدم آن نوجوان زیبا را که با سرعت و چابکی، مانند خورشید روشن و منحصر به فرد در آسمان، به جلو میرفت.
هیچکس رفتن جان را چو ندیده است عیان
از همه خلق جهان نعره و غوغا میرفت
هوش مصنوعی: هیچکس تا به حال ندیده که روح چگونه از بدن میرود، اما همه مردم در دنیا از این موضوع آگاهند و دربارهاش سر و صدا و هیاهو میکنند.
آن چه شب بود که چون ماه شب چارده باز
در دل شب بر ما آمد و بیما میرفت
هوش مصنوعی: در دل شب، چیزی رخ داد که مانند ماه کامل در شب چهارده به سمت ما آمد و بدون اینکه ما را در کنار خود داشته باشد، دوباره رفت.
اشک کوهی ز پی رفتن آن سرو روان
همچو سیلاب ز کهسار به دریا میرفت
هوش مصنوعی: اشکهای کوه به خاطر دوری آن درخت بلند مانند سیلابی از کوه به سمت دریا روانه میشود.

کوهی