گنجور

شمارهٔ ۲۱

دل چو شستم ز غیر نقش ادب
گفت ما را ز لوح صاد طلب
چون ز اصل و نسب شدم فارغ
گفت لایق شدی بما فارغب
اولم باده داد و سرخوش کرد
بعد از آنهم نهاد لب بر لب
بوسها داد بر دهان دلم
با لب خویش داشت عیش و طرب
سحری بود دیدمش روشن
روی چون آفتاب مه منصب
گفت پرورده ام بشیر و شکر
گفتمش لطف کرده ی یارب
ساغری داد پر ز بدر منیر
می روح القدس نه آب عنب
در کشیدم همه خدا دیدم
خواند بر جانم آیت اقرب
چشم کوهی ندیده در شب و روز
جز رخ و زلف او بروز و به شب

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دل چو شستم ز غیر نقش ادب
گفت ما را ز لوح صاد طلب
هوش مصنوعی: وقتی دل را از هر چیز غیر پاک کردم، ادب به من گفت که باید از لوح پاکی خواسته‌ای را طلب کنم.
چون ز اصل و نسب شدم فارغ
گفت لایق شدی بما فارغب
هوش مصنوعی: وقتی از اصل و نسب خود آزاد شدم، گفتی که به ما تعلق داری و از این رو می‌توانی به ما بپیوندی.
اولم باده داد و سرخوش کرد
بعد از آنهم نهاد لب بر لب
هوش مصنوعی: نخست نوشیدنی به من داد و مرا شاد کرد، سپس لب‌هایش را بر لب‌های من گذاشت.
بوسها داد بر دهان دلم
با لب خویش داشت عیش و طرب
هوش مصنوعی: دل من را با بوسه‌هایش شاد کرد و با لب‌های خود لحظاتی خوش و شاداب را تجربه کرد.
سحری بود دیدمش روشن
روی چون آفتاب مه منصب
هوش مصنوعی: در سحری، چهره‌ای زیبا و روشن را دیدم که مانند آفتاب درخشان و با کمال بود.
گفت پرورده ام بشیر و شکر
گفتمش لطف کرده ی یارب
هوش مصنوعی: گفتم که تو را با محبت و نیکی تربیت کرده‌ام و از تو ممنونم که به من لطف کرده‌ای، ای پروردگار.
ساغری داد پر ز بدر منیر
می روح القدس نه آب عنب
هوش مصنوعی: ساقی، جامی پر از شراب به من بده که نورش از چهره‌ام می‌درخشد؛ این می شراب، روح القدس است نه آب انگور.
در کشیدم همه خدا دیدم
خواند بر جانم آیت اقرب
هوش مصنوعی: در دل خود عمیقاً به خدا نزدیک شدم و احساس کردم که او با آیاتش بر جانم تأثیر می‌گذارد.
چشم کوهی ندیده در شب و روز
جز رخ و زلف او بروز و به شب
هوش مصنوعی: چشمی که به زیبایی‌های کوه نپرداخته، همواره فقط به چهره و موهای او در روز و شب نگاه کرده است.