گنجور

شمارهٔ ۱۹

هست آن آفتاب ماه نقاب
مردم دیده ی اولوالالباب
دل و دلدار عین یک دگراند
جان چو کرد از وجود رفع حجاب
نظری کن به بین به دانه و بر
لب لب قشر قشر لب لباب
مدح و دم کو تفاوتت نکند
نیست فرقی میان آب و گلاب
آفتاب قدیم لا شرقی
کرد ذرات را بلطف خطاب
که منم در دل تو ای ذره
دل بدست آر و دلربا دریاب
چشم جان بر گشادم و دیدم
آفتاب منیر و در مهتاب
نقش غیر و خیال باطل رفت
نیست در بحر صاف موج و حباب
از لب لعل ساقی باقی
خورد کوهی مدام نقل و شراب

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

هست آن آفتاب ماه نقاب
مردم دیده ی اولوالالباب
هوش مصنوعی: آفتاب حقیقت و روشنایی، پشت نقاب پوشش‌های ظاهری مردم که دارای بصیرت و فهم عمیق هستند، قرار دارد.
دل و دلدار عین یک دگراند
جان چو کرد از وجود رفع حجاب
هوش مصنوعی: دل و محبوب مانند یکدیگر هستند، چون وقتی جان از حجاب وجود آزاد شود.
نظری کن به بین به دانه و بر
لب لب قشر قشر لب لباب
هوش مصنوعی: به چهره‌ات نگاه کن و ببین که چطور دانه‌های وجودت نمایان شده و بر لبه‌هایت، زیبایی‌ها و لطافت‌ها چقدر نمایان است.
مدح و دم کو تفاوتت نکند
نیست فرقی میان آب و گلاب
هوش مصنوعی: مدح و ستایش تو هیچ تفاوتی ندارد، مانند این است که بین آب و گلاب تفاوتی وجود نداشته باشد.
آفتاب قدیم لا شرقی
کرد ذرات را بلطف خطاب
هوش مصنوعی: خورشید گذشته ذرات را با ناز و محبت روشنی بخشید.
که منم در دل تو ای ذره
دل بدست آر و دلربا دریاب
هوش مصنوعی: من هستم در دل تو، ای نازک دل؛ برای خودت دلی به دست بیاور و زیبایی‌ات را درک کن.
چشم جان بر گشادم و دیدم
آفتاب منیر و در مهتاب
هوش مصنوعی: چشم دل را باز کردم و دیدم که خورشید درخشان و ماه تابان چگونه است.
نقش غیر و خیال باطل رفت
نیست در بحر صاف موج و حباب
هوش مصنوعی: تصویرهای بی‌مایه و خیال‌های توهمی در دریای آرام، جایی ندارند و محو می‌شوند.
از لب لعل ساقی باقی
خورد کوهی مدام نقل و شراب
هوش مصنوعی: از لب‌های زیبا و خوش‌رنگ ساقی، نوشیدنی با طعم شراب به من عرضه می‌شود و به من این حس را می‌دهد که در دنیایی بی‌پایان از خوشی و شادابی غوطه‌ور شوم.