بخش ۸ - حکایت جوان مردان تشنه
کعبه روی چند به گرمای تیز
تشنه فتادند به دشت حجیز
چون به قدم طاقت گامی نماند
خون به حد جرعه به جامی نماند
بر تل تفسیده قضا میزدند
ز انده مردن سر و پا میزدند
دود اجل خاست ز هر بندشان
بی خودی از پای در افگندشان
ناگه از اطراف بیابان و دشت
ناقه سواری سوی ایشان گذشت
سوزششان دید درونش بسوخت
از تف هر سوخته خونش بسوخت
گریهکنان آمد از اشتر فرود
بر سر هر تشنه روان کرد رود
شربتی از مطهره در طاس ریخت
زانچه خضر در لب الیاس ریخت
پیش یکی برد که این را بگیر
چشمهٔ حیوان خور و تشنه ممیر
او طرفی کرد اشارت به یار
کوست ز من تشنه تر او را سپار
چون سوی آن برد چنان کوثری
کرد روان او به سوی دیگری
جست چنان هر یک از ایثار خویش
مرگ خود و زندگی یار خویش
دور چو ساقی ز سر آغاز کرد
چشم حریفان قدری باز کرد
مست نخستین که نخورد آن شراب
گشت مزاج از سکراتش خراب
خواجه صلا گفت و جوابش نبود
خاک شد آن تشنه که آبش نبود
بر دگران برد چو آن آب سرد
آن همه را نیز نماند آب خورد
آب نزد کاتششان مرده بود
جان ز میان زحمت خود برده بود
شربت خود خورد نف از دل نشاند
و آنچه ز لب خورد ز مژگان فشاند
ماند به حیرت ز چنان مردیی
کاینست جداگانه جوان مردیی
هست جوان مرد درم صد هزار
کار چو با جان فتد آنجاست کار
ای که نداری روش آن سران
چند چو خسرو صفت دیگران
بخش ۷ - کینهٔ برادر و مهر دوست: از پی میراث یکی خشم ناکبخش ۹ - حکایت جوان مردی شیر خدا: بود یدالله بوغا در مصاف
اطلاعات
وزن: مفتعلن مفتعلن فاعلن (سریع مطوی مکشوف)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
کعبه روی چند به گرمای تیز
تشنه فتادند به دشت حجیز
هوش مصنوعی: کعبه به خاطر گرمای شدید و طاقتفرسا، چند بار به دشت حجیز افتاد و دچار زحمت شد.
چون به قدم طاقت گامی نماند
خون به حد جرعه به جامی نماند
هوش مصنوعی: زمانی که پای توانمندی دیگر قادر به حرکت نیست، خون نیز به اندازهای نمیرسد که در جامی بماند.
بر تل تفسیده قضا میزدند
ز انده مردن سر و پا میزدند
هوش مصنوعی: بر بلندی فرسوده و خراب به قضا و مقدر میزدند، از اندوه مرگ شور و شوق داشتند و سر و پا میزدند.
دود اجل خاست ز هر بندشان
بی خودی از پای در افگندشان
هوش مصنوعی: دود مرگ از هر رابطهای بلند شد و بیدلیل آنها را به زمین انداخت.
ناگه از اطراف بیابان و دشت
ناقه سواری سوی ایشان گذشت
هوش مصنوعی: ناگهان، در حاشیه بیابان و دشت، فردی بر روی شتری در حال عبور به سمت آنها بود.
سوزششان دید درونش بسوخت
از تف هر سوخته خونش بسوخت
هوش مصنوعی: دید سوزش آنها را، در دلش آتش گرفت و از درد، خونش به هر سو ریخت.
گریهکنان آمد از اشتر فرود
بر سر هر تشنه روان کرد رود
هوش مصنوعی: او به شدت گریه کرده و از شتر پایین آمده است و بر سر هر تشنهای، آب را روان کرده است.
شربتی از مطهره در طاس ریخت
زانچه خضر در لب الیاس ریخت
هوش مصنوعی: نوشیدنی پاکیزهای در کاسهای ریخت، همانطور که خضر در لب الیاس ریخت.
پیش یکی برد که این را بگیر
چشمهٔ حیوان خور و تشنه ممیر
هوش مصنوعی: برو به کسی پیشنهاد بده که این را بگیرد، چشمهٔ حیات را بنوشد و از تشنگی بمیرد.
او طرفی کرد اشارت به یار
کوست ز من تشنه تر او را سپار
هوش مصنوعی: او به یار خود اشاره کرده و میگوید: این شخص از من بیشتر تشنه محبت اوست، پس بهتر است او را به او بسپاری.
چون سوی آن برد چنان کوثری
کرد روان او به سوی دیگری
هوش مصنوعی: وقتی او به سوی آنجا میرود، مانند آب گوارایی که به سوی دیگری سرازیر میشود، روان او نیز به سمت دیگری میرفت.
جست چنان هر یک از ایثار خویش
مرگ خود و زندگی یار خویش
هوش مصنوعی: هر یک از آنان با ایثار و فداکاری خود، انگار که جانشان را به خطر میاندازند، به دنبال سعادت و زندگی یارشان هستند.
دور چو ساقی ز سر آغاز کرد
چشم حریفان قدری باز کرد
هوش مصنوعی: ساقی دور شد و از سر آغاز به سمت دوستانش نگاه کرد و چشمانش را کمی باز کرد.
مست نخستین که نخورد آن شراب
گشت مزاج از سکراتش خراب
هوش مصنوعی: کسی که در ابتدا از شراب نچشید، حال و مزاجش تحت تأثیر خوشیهای آن خراب نشد.
خواجه صلا گفت و جوابش نبود
خاک شد آن تشنه که آبش نبود
هوش مصنوعی: خواجه صلا گفت و کسی به او پاسخ نداد. آن تشنهای که آبی برایش نبود، خاک شد.
بر دگران برد چو آن آب سرد
آن همه را نیز نماند آب خورد
هوش مصنوعی: اگر کسی به دیگران آب سردی برساند، دیگران هم در نهایت از آن آب بهرهمند نخواهند شد.
آب نزد کاتششان مرده بود
جان ز میان زحمت خود برده بود
هوش مصنوعی: آب در کنار آتش آنها خشک شده بود و جان او از زحمتهایی که کشیده بود، گرفته شده بود.
شربت خود خورد نف از دل نشاند
و آنچه ز لب خورد ز مژگان فشاند
هوش مصنوعی: او از دلش شربت عشق را مینوشد و آنچه را که از لبانش میچشد، از چشمانش میریزد.
ماند به حیرت ز چنان مردیی
کاینست جداگانه جوان مردیی
هوش مصنوعی: به شدت تحت تاثیر و شگفتی از وجود چنین انسانی هستم که به تنهایی نمونهای از جوانمردی و شجاعت است.
هست جوان مرد درم صد هزار
کار چو با جان فتد آنجاست کار
هوش مصنوعی: مردان بزرگ و شجاع در دل خود توانایی و انرژی بیحد و اندازهای دارند، اما هنگامی که جانشان در خطر بیفتد، نمایان میشود که واقعاً تواناییهایشان را چگونه به نمایش میگذارند.
ای که نداری روش آن سران
چند چو خسرو صفت دیگران
هوش مصنوعی: ای کسی که مانند سران و بزرگان آنقدر شایسته نیستی، همچون خسرو، به دیگران نگاهی نداشته باش.