گنجور

بخش ۶ - گلخنی و آتش عشق

گلخنی کرد به شاهی نگاه
رفت دلش در خم گیسوی شاه
شه چو به گرما به رسیدی فراز
سوخته برویش برابر نماز
در رخ شه دیدی و بگریستی
گاه به مردی و گهی زیستی
شاه در و دید و دریافتی
در دل از آن سوز اثر یافتی
کردی از آن گریهٔ دزدیده جوش
خندهٔ دزدیده نهفتی بنوش
روزی از آن غم که غانش گرفت
جذبهٔ عاشق رگ جانش گرفت
رخش ز گرما به دگر سوی تافت
گرم سوی گلخنی خود شتافت
گلخنی سوخته کان سوی دید
تاب نیاورد چو آن روی دید
او شده زان سوی به نظاره غرق
سوی دگر شعله گرفتش چو برق
سوخت ز تن نیمی و برخاست دود
او به تماشا ز خود آگه نبود
سوختنش دید چو معشوق خام
تا به دود سوخته بود او تمام
ای که بمیری ز تف یک شرار
لاف چو خسرو مزن از عشق یار

اطلاعات

وزن: مفتعلن مفتعلن فاعلن (سریع مطوی مکشوف)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

گلخنی کرد به شاهی نگاه
رفت دلش در خم گیسوی شاه
هوش مصنوعی: دختری زیبا و دلربا با نگاهش دل پادشاه را برمی‌انگیزد و او را جذب خود می‌کند، به‌طوری که دلش در خیال خود او گم می‌شود.
شه چو به گرما به رسیدی فراز
سوخته برویش برابر نماز
هوش مصنوعی: وقتی که فرمانروا به گرما رسید، بر روی چهره‌ی سوخته‌ی او نماز گزارید.
در رخ شه دیدی و بگریستی
گاه به مردی و گهی زیستی
هوش مصنوعی: در چهره‌ی محبوب نشانه‌هایی از شادابی و غم را می‌بینی و گاهی به خاطر بزرگی و شجاعت او گریه می‌کنی و گاهی نیز با زندگی و شادی او همراه می‌شوی.
شاه در و دید و دریافتی
در دل از آن سوز اثر یافتی
هوش مصنوعی: پادشاه دروازه را گشود و عمق سوز و درد در دل خود را احساس کرد.
کردی از آن گریهٔ دزدیده جوش
خندهٔ دزدیده نهفتی بنوش
هوش مصنوعی: احساسات و رازهای درونی‌ات را پنهان کرده‌ای، و در دل خود لبخندی ناب و خفی را تجربه می‌کنی.
روزی از آن غم که غانش گرفت
جذبهٔ عاشق رگ جانش گرفت
هوش مصنوعی: روزی از شدت غم و اندوهی که او را در بر گرفته بود، عشق به حدی او را تحت تأثیر قرار داد که به عمق وجودش نفوذ کرد و روحش را تسخیر کرد.
رخش ز گرما به دگر سوی تافت
گرم سوی گلخنی خود شتافت
هوش مصنوعی: اسب به خاطر گرما به سمت دیگری حرکت کرد و به سوی جایگاهی که گرم و باصفا بود رفت.
گلخنی سوخته کان سوی دید
تاب نیاورد چو آن روی دید
هوش مصنوعی: گلی که در آتش سوخته و خراب شده، نتوانسته نور زیبای آن چهره را تاب بیاورد.
او شده زان سوی به نظاره غرق
سوی دگر شعله گرفتش چو برق
هوش مصنوعی: او از طرفی در تماشای چیزی غرق شده است و از سوی دیگر ناگهان شعله ای به شدت او را دربر می‌گیرد، مانند برق که به طور ناگهانی می‌زند.
سوخت ز تن نیمی و برخاست دود
او به تماشا ز خود آگه نبود
هوش مصنوعی: نیمی از وجودش در آتش سوخت و دودش در حالی که او از خود بی‌خبر بود، به تماشا بلند شد.
سوختنش دید چو معشوق خام
تا به دود سوخته بود او تمام
هوش مصنوعی: معشوق چون آتش خام در حال سوختن است و او به شدت سوخته و به دود تبدیل شده است.
ای که بمیری ز تف یک شرار
لاف چو خسرو مزن از عشق یار
هوش مصنوعی: ای کسی که به خاطر یک شعله آتش به شدت دچار درد و رنج می‌شوی، مانند خسرو که به عشق محبوبش افتخار می‌کند، در عشق یار خود لاف نزن.