شمارهٔ ۹۰ - در اختتام این سواد پر از آب زندگانی، که ماجرای دول رانی و خضرخان است ، خصصهما الله به عمر الخضر
به حمد الله که از عون الهی
به پایان آمد این «منشور شاهی»
به قدر چار ماه و چند روزی
فروزان شد چنین گیتی فروزی
هم اینجا لیلی و مجنون گرو شد
هم از شیرین و خسرو قصه نو شد
جمال آراست، این ماه دل افروز
ز ذوالقعده دوم حرف و سیوم روز
مورخ چون شمار سال وی کرد
عطارد بر سر ذوالقعد هی کرد
وگر تاریخ بکشایند ز ابجد
ز هجرت پانزده گیرند و هفصد
وگر داننده پرسد بیت چند است
درین نامهٔ، که از عشق ارجمند است
به صد خوبی نشاند در دل و جان
غم خوب «دول رانی خضر خان»
درین میمون سواد خضر خانی
ز کلک افشاندم آب زندگانی
چو خضر افگندم اندر چشمه ماهی
نهفتم آب حیوان در سیاهی
جراحتهای مشتاقان شب خیز
خراشیدم به نوک خامهٔ تیز
سزد کاین شعله گردد گیتی افروز
که از دود دو آتش دارد این سوز
اگر چه تشنه را آبی دهد خوش
زند در خرمن هستی هم آتش
مرا گر چه درین گفتار دل دزد
بهر حرفی، سزد، صد گنج زر مزد
نیم با این همه زین گفت و گو شاد
که هنگام پریدن نیست، زین باد
به سر شد نوبت حسن و جوانی
نماند آبی به جوی زندگانی
شد از من روزگار خرمی دور
به دل کرد آسمان مشکم به کافور
برون شد ماهی امیدم از شست
بنا در خانهٔ هفتاد پیوست
فروغ از روی و تاب از تن تهی گشت
چراغ دیده را روغن تهی گشت
خزان در باغ هستی غارت آورد
سمن پژمرده گشت و ارغوان زرد
صدف را، مهر زد، لبهای خندان
تزلزل یافت، گوهرهای دندان
ز اوراقی که با هم غنچه بستم
چو گل در بزم سلطانان نشستم
نسیمم را، چنان شد بخت بستم
که گشت این غنچه دستنبوی شاهان
مرا بود از چنین فرخنده کاری
کلاه عزت از هر تاجداری
ز هر شاه آمدم هر دم خرامان
چو سوری سرخ روی و زر به دامان
نه با هر مشتری کردم قرانی
نه ره مریخ را دادم عنانی
نه از ذیل عنایت سایه جستم
نه در ظل حمایت پایه جستم
همه جا بودم از بخت پر امید
عطارد وار، هم زانوی خورشید
یکی از من غزل جوید، دگر بیت
فشانیدم بر آتش روغن زیت
به دود انگیزی زینگونه سوزی
حدیث من بدان ماند که روزی:
شمارهٔ ۸۹ - بخشیدن برکت و یمن، فرزند یمینالدین مبارک را، ازین پند نامه میمون، تا در نقش این پند فرو شود، و از بند نفس بیرون آید!: ایا چشم و چراغ دیدهٔ منشمارهٔ ۹۱ - حکایت: یکی را خانه بود آتش گرفته
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
به حمد الله که از عون الهی
به پایان آمد این «منشور شاهی»
هوش مصنوعی: خوشبختانه به لطف خداوند، این «منشور شاهی» با کمک و یاری الهی به اتمام رسید.
به قدر چار ماه و چند روزی
فروزان شد چنین گیتی فروزی
هوش مصنوعی: به اندازهی چهار ماه و چند روز، این دنیا با روشنایی و شکوه به درخشید.
هم اینجا لیلی و مجنون گرو شد
هم از شیرین و خسرو قصه نو شد
هوش مصنوعی: در اینجا لیلی و مجنون به عنوان نماد عشق و دلدادگی حضور دارند، و همچنین داستان شیرین و خسرو به ابعادی تازه و تغییر یافته از عشق اشاره دارد. در واقع، این بیت به همگان نشان میدهد که عشق و قصههای عاشقانه همیشه تازه و زنده هستند و میتوانند در هر زمان و مکان شکوفا شوند.
جمال آراست، این ماه دل افروز
ز ذوالقعده دوم حرف و سیوم روز
هوش مصنوعی: این بیت به زیبایی و جذابیت یک شخص یا یک مورد خاص اشاره دارد که به نوعی دل را خوش میکند. شاعر از ماه و زیباییهای آن سخن میگوید و به طور خاص به روزهای مشخصی اشاره میکند که نشاندهنده خاص بودن یا بهتر بودن آن زمان است. در کل، موضوع به زیبایی و لذتهای زندگی مرتبط است.
مورخ چون شمار سال وی کرد
عطارد بر سر ذوالقعد هی کرد
هوش مصنوعی: زمانی که تاریخنگار به شمارش سالهای او میپرداخت، عطارد در آغاز ماه ذوالقعده قرار گرفت.
وگر تاریخ بکشایند ز ابجد
ز هجرت پانزده گیرند و هفصد
هوش مصنوعی: اگر تاریخ را باز کنند، از حروف ابجد، عدد پانزده و هفتصد بهدست میآید.
وگر داننده پرسد بیت چند است
درین نامهٔ، که از عشق ارجمند است
هوش مصنوعی: اگر کسی دانشمند از تو بپرسد که این نامه چند بیت دارد، بگو که این نامه دربارهٔ عشق با ارزش است.
به صد خوبی نشاند در دل و جان
غم خوب «دول رانی خضر خان»
هوش مصنوعی: با وجود صد ویژگی خوب، غم دل و جان را به خوبی میشناساند.
درین میمون سواد خضر خانی
ز کلک افشاندم آب زندگانی
هوش مصنوعی: در این میوه خوش رنگ و لطیف، دانش و آگاهی خضر، که نماد زندگی و جاودانگی است، از قلم خود منتشر کردم و آن را به زندگی میبخشید.
چو خضر افگندم اندر چشمه ماهی
نهفتم آب حیوان در سیاهی
هوش مصنوعی: من مانند خضر، در چشمهای پنهان شدهام و آب زندگی را در تاریکی مخفی کردهام.
جراحتهای مشتاقان شب خیز
خراشیدم به نوک خامهٔ تیز
هوش مصنوعی: من با نوک تیز قلمم زخمهای عاشقان را که در شب به سر میبرند، نقش بستم و روی کاغذ آوردم.
سزد کاین شعله گردد گیتی افروز
که از دود دو آتش دارد این سوز
هوش مصنوعی: این شعلهای که برافروخته شده، سزاوار است که جهان را روشن کند، چرا که از دود دو آتش به وجود آمده است و این سوزانندگی را به همراه دارد.
اگر چه تشنه را آبی دهد خوش
زند در خرمن هستی هم آتش
هوش مصنوعی: اگرچه وقتی کسی تشنه است و آبی به او داده میشود، ممکن است خوشحال شود، اما در زندگی اگر در کنار نعمتها و خوشیها آتش و درد وجود داشته باشد، تاثیر آن میتواند کاملاً منفی باشد.
مرا گر چه درین گفتار دل دزد
بهر حرفی، سزد، صد گنج زر مزد
هوش مصنوعی: در اینجا شاعر بیان میکند که اگرچه در این سخن، قلب من به خاطر یک حرف، دزدیده شده و دچار غم و اندوه است، اما این احساس و درد شاید به اندازه یک صد گنج و ثروت، ارزشمند باشد.
نیم با این همه زین گفت و گو شاد
که هنگام پریدن نیست، زین باد
هوش مصنوعی: نیم به خاطر گفتگوهای این چنینی خوشحال است، زیرا وقت پرش فرا نرسیده و هنوز باد وجود ندارد.
به سر شد نوبت حسن و جوانی
نماند آبی به جوی زندگانی
هوش مصنوعی: زمان جوانی حسن به پایان رسید و دیگر هیچ آبی در جوی زندگی باقی نمانده است.
شد از من روزگار خرمی دور
به دل کرد آسمان مشکم به کافور
هوش مصنوعی: از من روزگار شادابی دور شده و آسمان زندگیام به خاطر غم و اندوه، به رنگ کافور در آمده است.
برون شد ماهی امیدم از شست
بنا در خانهٔ هفتاد پیوست
هوش مصنوعی: امیدم مانند ماهی از دستم خارج شد و در خانهای که هفتاد در دارد، پنهان شد.
فروغ از روی و تاب از تن تهی گشت
چراغ دیده را روغن تهی گشت
هوش مصنوعی: نور و روشنی از چهرهاش زایل شد و زیباییاش از تنش دور گشت، چشمانش نیز از زندگی و شادابی خالی شد.
خزان در باغ هستی غارت آورد
سمن پژمرده گشت و ارغوان زرد
هوش مصنوعی: فصل خزان در دنیای وجود به ویرانی و نابودی میانجامد، به طوری که گلهای خوشبو پژمرده میشوند و گلهای ارغوانی رنگ خود را از دست میدهند.
صدف را، مهر زد، لبهای خندان
تزلزل یافت، گوهرهای دندان
هوش مصنوعی: صدف به آن مهر زده شد، لبهای خندان از این خبر به تردید افتادند و دندانهایش به مانند گوهرها درخشید.
ز اوراقی که با هم غنچه بستم
چو گل در بزم سلطانان نشستم
هوش مصنوعی: از برگههایی که به هم وصل کردهام مانند غنچهای که باز شده است، در جشن و محفل پادشاهان نشستهام.
نسیمم را، چنان شد بخت بستم
که گشت این غنچه دستنبوی شاهان
هوش مصنوعی: نسیم من به قدری خوششانس بود که این غنچه به دستبند پادشاهان تبدیل شد.
مرا بود از چنین فرخنده کاری
کلاه عزت از هر تاجداری
هوش مصنوعی: من از اینگونه کارهای شاد و خوشحالکننده، احساس افتخار و عزت میکنم که برتر از هر تاجری است.
ز هر شاه آمدم هر دم خرامان
چو سوری سرخ روی و زر به دامان
هوش مصنوعی: من از هر پادشاهی با زیبایی و وقار آمدهام، مانند گل سرخ که چهرهای زیبا دارد و زری بر لباس خود دارد.
نه با هر مشتری کردم قرانی
نه ره مریخ را دادم عنانی
هوش مصنوعی: من با هر کسی معامله نکردم و مسیر رفتن به مریخ را به کسی ندادهام.
نه از ذیل عنایت سایه جستم
نه در ظل حمایت پایه جستم
هوش مصنوعی: من نه به سایهی لطف کسی امیدوار شدم و نه به زیر حمایت و پشتیبانی کسی پناه بردم.
همه جا بودم از بخت پر امید
عطارد وار، هم زانوی خورشید
هوش مصنوعی: در هر جایی که بودم، با امیدی روشن و خوشبینانه بودم، مانند عطارد که به دور خورشید میچرخد و در کنار آن قرار دارد.
یکی از من غزل جوید، دگر بیت
فشانیدم بر آتش روغن زیت
هوش مصنوعی: یک نفر از من خواست که غزل بگویم، و من هم شعر را مثل روغن زیت که روی آتش میریزد، به راحتی و بیتوجهی بیان کردم.
به دود انگیزی زینگونه سوزی
حدیث من بدان ماند که روزی:
هوش مصنوعی: تو با آتش سوزانده میشوی، داستان من شبیه این است که روزی اتفاقی افتاده باشد.