گنجور

شمارهٔ ۸۹ - بخشیدن برکت و یمن، فرزند یمین‌الدین مبارک را، ازین پند نامه میمون، تا در نقش این پند فرو شود، و از بند نفس بیرون آید!

ایا چشم و چراغ دیدهٔ من
رخت بستان و باغ دیدهٔ من!
«مبارک» نام تو ز ایزد بتارک
چو نامت بر پدر گشته مبارک
توئی چون پاره‌ای از جان پاره
ز تیمار تو جان را نیست چاره
به دامان تو خواهم کرد پیوند
ز اندرز و نصیحت رقعه‌ای چند
چو جان خواهی همیشه زندگانی
به جان دوز این هم پیوند جانی
وصیت اینست کاندر گلشن دهر
بنات شکرین بشناسی از زهر
نه بندی دل بر ایوانی که در وی
چو در رفتی برون آئی پیاپی
مبین خواب پریشان در حق کس
کاثر نیز از پریشانی دهد بس
بهر دامن که در خواهی زدن چنگ
متاع صلح‌جو، نه مایهٔ جنگ
رهائی ده به کوشش بسته‌ای را
به مرهم پرورش کن خسته‌ای را
همیشه چنگ دل در یک دلان زن
دلی دو نیمه را دو نیمه کن تن
مشو آتش به صحبت همسران را
که خود را سوزی، وانگه دیگران را
چو آبی باش لطف از حد فزونش
همه راحت ز بیرون و درونش
بود ماهی سزای تابهٔ تیز
که خار است از درون، بیرون دم ریز
چو ماهی را کند کس باژ گونه
نماید خار پشتی را نمونه
مثل گر مار را گویند چون اوست
به تندی مار بیرون آید از پوست
مکن بد خوی را با خویش گستاخ
ستور بد، کهش ریزی، زند شاخ
چو نافرجام را بر سر کنی جای
مشو رنجه، گرت بر سر نهد پای
فغان زان سیل کاندم کاندر آید
ز پلوان بگذرد، بر پل بر آید
ز تندی گر چه کارت را بلندی است
سبک بودن نه رسم هوشمندی است
چو کوه از سنگ باید بست بنیاد
نشاید شد، چو خس، بازیچهٔ باد
بود در خورد همت، کام هر کس
نخواهد کام شاهین، قوت کرکس
نهنگی شو که با دریا کند زور
کند زیر و زبر دریا به یک شور
چو کار افتد، نه کار از بهر نان کن
غزا را باش و آشام سنان کن
مبین کز منعمت در معده جونیست
که جان بازی بنان خواهی گرو نیست
بزن بر جان آن منعم سنانی
که نرزد نزد او جانی بنانی
متاعی را که خواهد رفتن از پیش
ازو ناچار بستان بهرهٔ خویش
به صرفه صرف کن نقدی که داری
که امساکت به از اسراف کاری
نه آن صرفه بود ز اندیشهٔ خام
که بخل صرف را صرفه نهی نام
بده سیم و درم بی‌مایگان را
نه نزل و هدیه عالی پایگان را
مده سرمایه بر دست دغا باز
مپرور سفله را در نعمت و ناز
چو گشتی در درم دادن کرم کوش
ز فر یاد درم خواهان مکن جوش
نه بخشد زر، جوان مرد، از پی نام
نجوید نردبان، مرغ، از پی بام
بنه، بر خویش، رنجی بهر آن را
کزان، راحت رسانی، دیگران را
چو خط ما، به حکمت شو نمونه
مشو چون خط هندو باژ گونه
چو مسطر راستی را، نه راست
چو چوب راست شو کاو جدول اراست
که نام از راستی گیری به کشور
چو چوب جدول و چون تار مسطر
به دانش راست باید داشت تن را
نشاید کژ نهادن خویشتن را
به دانش زندگانی کن همه جای
که تا دانا و نادان بوسدت پای
چو طاوس ار چه پوشی حله بر دوش
نشاید پای خود کردن فراموش
به قدر خویش دارد هر یکی زور
چه همدستی کند با اژدها مور
نشاید نیشکر با پیل خوردن
نه در تگ با صبا تعجیل کردن
حریف آن گیر، کز وی در نمانی
سلاح آن جوی، کز وی کار رانی
سلاح رخش چون بر خر نهد مرد
بماند هم ز خویش و هم ز خر فرد
سزاوار است هر کالا بهر جای
کله بر فرق زیبد، کفش در پای
کسی کو از کله خس زیر پا روفت
بباید کفش بر سر محکمش کوفت
اگر زشتی، به رعنائی مزن گام
که طفلانت نثار آرند دشنام
عجوزی کاو کند گلگونه بر روی
چو توسن ز اشتر، از وی رم خورد شوی
به رسم عاقلان بگزار تن را
مکن خدمت هوای خویشتن را
بود مرد خرد، کرپاس بر دوش
هم آگوش زنان، ابریشمی پوش
ز دانش کن لباس تن، که زیب است
نسیج و پرنیان، ابله فریب است
اگر زیور سزد، بر مهرهٔ خر
به از خر مهره نبود، هیچ زیور
شتر را لب نباشد در خور بوس
ولیکن پشت باشد، بابت کوس
خران را زیب ندهد، گوهرین ساخت
ولی یالان نو زیبد، گهٔ تاخت
یکی گوهر برد، بی کندن کان
یکی را هم بکان کندن رود جان
بکاری دست زن کارزد به رنجی
به گل کندن نه هر کس یافت گنجی
چو در هر پیشه نیکی و بدی هست
بیندیش، آنگه اندر پیشه زن دست
چو دل خواهی به مزدی شاد کردن
بباید خدمت استاد کردن
چو گیری تیشه بی‌استاد لازم
که دستت چوب گردد چوب هیزم
گلابی کاید از گلهای خود روی
نه در خورد دل مردم دهد بوی
بگیر آئین راه، از نیک مردان
عنان، از راه بد مردان، بگردان
کسی کو در پی غولان زند گام
کند ریگ بیابان خونش آشام
بلندی بایدت، افگندگی کن
خدا را باش و کار بندگی کن
به عشق آویز، در کار الهی
مجو از زهد، خشک آبی که خواهی
همان عشق‌ست، کت برگیرد از خاک
برد پاک به سوی عالم پاک
کسی کاین کیمیاش از دل بکار است
رخ زردش زر کامل عیار است
ز قلب، این کیمیای دل مکن سلب
که هست آن کیمیاهای دگر قلب
فشاند این جرعه بر من پیر هشیار
کم از مستی ز هستی کرد بیزار
غلط کردم، تفاوت چند گویم
نه بخشیدند زان گلزار بویم
چه لافد آنکه تر دامن چو میغ است
که این بوی از همه پاکان دریغ است
خوش آن پاکان که کردند این قدح نوش
و زین می جاودان ماندند مدهوش
از آن جام اردهندت شربتی نو
بریزی جرعه‌ای بر خاک خسرو
مرا نامی است روشن‌تر ز خورشید
تو روشن کن که هست این عمر جاوید
وجودت گر چه از من گشت موجود
بدانگونه که نام نیکو از جود
مپنداری که زیر نیلگون بام
ز نام من ترا روشن شود نام
درختی شو که از خود میوه ریزد
نه میوه کاز درختش نام خیزد
چراغی باش کافروزد جهان را
نه آن شعله که سوزد خان و مان را
مشو تاریک رو چون بوم و خفاش
چو باز پادشا فرخنده رو باش
اگر چون من شوی روشن به جمعی
تویی شمعی که افروزد ز شمعی
دگر بر من نشیند از تو داغی
تو آن دودی که زاید از چراغی
ز بار تلخ خیزد خواری شاخ
ز شمع مرده کی روشن شود کاخ
ترا می‌گویم این پند دل‌افروز
که دارم بهر تو سوز جگر سوز
تویی چون مردم چشمم ز تقدیر
به چشم مردمی این سرمه بپذیر
اگر زین توتیا، روشن کنی چشم
به بینش باز دانی گوهر از یشم
و گر زین روشنی، بی نور مانی
من آن خویشتن کردم، تو دانی!

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ایا چشم و چراغ دیدهٔ من
رخت بستان و باغ دیدهٔ من!
هوش مصنوعی: ای چشم و روشنی زندگی‌ام، تو همچون باغ و سرزمینی هستی که زیبایی‌ها را در آن می‌یابم!
«مبارک» نام تو ز ایزد بتارک
چو نامت بر پدر گشته مبارک
هوش مصنوعی: به نام تو که از جانب خداوند بی‌نظیر و بزرگ است، همان‌طور که نام پدر تو نیز خوشبخت و مبارک شده است.
توئی چون پاره‌ای از جان پاره
ز تیمار تو جان را نیست چاره
هوش مصنوعی: تو همچون بخشی از جانم هستی و دوری از تو برای جان من هیچ درمانی ندارد.
به دامان تو خواهم کرد پیوند
ز اندرز و نصیحت رقعه‌ای چند
هوش مصنوعی: من از تو خواهم خواست که به من نصیحت کنی و چند نوشته‌ای برای من بفرستی تا به آن‌ها عمل کنم.
چو جان خواهی همیشه زندگانی
به جان دوز این هم پیوند جانی
هوش مصنوعی: اگر می‌خواهی همیشه زندگی‌پرور باشی، باید به روح و جان خود عشق بورزی و این ارتباط عمیق را در خود برقرار کنی.
وصیت اینست کاندر گلشن دهر
بنات شکرین بشناسی از زهر
هوش مصنوعی: این پیام به ما می‌گوید که در میان زیبایی‌ها و خوشی‌های زندگی، باید توجه داشته باشیم که ممکن است چیزهایی که به نظر شیرین می‌آیند، در واقع حاوی خطراتی باشند. بنابراین، لازم است با دقت و هوشیاری به انتخاب‌ها و ارتباطات‌مان بپردازیم و از چهره‌های واقعی افراد و شرایط آگاه شویم.
نه بندی دل بر ایوانی که در وی
چو در رفتی برون آئی پیاپی
هوش مصنوعی: دل را به جایی نبند که وقتی وارد شدی، دائماً از آن خارج می‌شوی.
مبین خواب پریشان در حق کس
کاثر نیز از پریشانی دهد بس
هوش مصنوعی: هرگز به کسی به خاطر مشکلات و خواب‌های آشفته‌اش قضاوت نکن، چرا که این پریشانی می‌تواند او را به شدت تحت تأثیر قرار دهد.
بهر دامن که در خواهی زدن چنگ
متاع صلح‌جو، نه مایهٔ جنگ
هوش مصنوعی: اگر می‌خواهی دامن خود را نوازش کنی، به سراغ چیزهایی برو که موجب برقراری صلح می‌شوند، نه آنکه به دعوا و جنگ دامن بزنند.
رهائی ده به کوشش بسته‌ای را
به مرهم پرورش کن خسته‌ای را
هوش مصنوعی: به کسی که در تلاش است و احساس خستگی می‌کند کمک کن و او را با محبت و توجه پرورش بده.
همیشه چنگ دل در یک دلان زن
دلی دو نیمه را دو نیمه کن تن
هوش مصنوعی: همیشه با دل‌باختگان ارتباط برقرار کن و از یک دل شکسته، دو نیمه بساز.
مشو آتش به صحبت همسران را
که خود را سوزی، وانگه دیگران را
هوش مصنوعی: به خودت آسیب نرسان، زیرا با تحریک و ایجاد تنش در گفتگوها، تنها به خودت ضرر می‌زنی و دیگران را هم تحت تأثیر قرار می‌دهی.
چو آبی باش لطف از حد فزونش
همه راحت ز بیرون و درونش
هوش مصنوعی: اگر مانند آب باشی و مهربانی‌ات از حد فراتر رود، همه آرامش و راحتی‌ات از درون و بیرونت فراهم خواهد شد.
بود ماهی سزای تابهٔ تیز
که خار است از درون، بیرون دم ریز
هوش مصنوعی: برخی اوقات، چیزی که به نظر می‌رسد زیبا و جذاب است، در واقع ممکن است خطرناک یا پر از مشکلات باشد. این یعنی که گاهی ظواهر نمی‌توانند حقیقت پنهان را نشان دهند، و باید به عمق موضوع توجه کرد.
چو ماهی را کند کس باژ گونه
نماید خار پشتی را نمونه
هوش مصنوعی: وقتی کسی به ماهی آسیب می‌زند، هیچ‌کس نمی‌تواند آن را به‌درستی نمایش دهد و از آن‌ها محافظت کند. در واقع، هر موجودی ممکن است در برابر خطراتی آسیب‌پذیر باشد و نیاز به حمایت و نگهداری دارد.
مثل گر مار را گویند چون اوست
به تندی مار بیرون آید از پوست
هوش مصنوعی: گفته می‌شود که اگر کسی مانند مار تند مزاج باشد، به مانند او می‌تواند به سرعت از پوست خود خارج شود. این یعنی در شرایط سخت و سریع، افراد با شخصیت‌های تند و پرتحرک نیز می‌توانند به راحتی تغییر کنند و خود را وفق دهند.
مکن بد خوی را با خویش گستاخ
ستور بد، کهش ریزی، زند شاخ
هوش مصنوعی: با بدی خود با دیگران بی‌احترامی نکن، چون مثل شاخ درختی که می‌تواند بشکند، آسیب می‌زنی و باعث دردسر می‌شوی.
چو نافرجام را بر سر کنی جای
مشو رنجه، گرت بر سر نهد پای
هوش مصنوعی: وقتی کاری را به پایان نرسانده‌ای و به نتیجه نمی‌رسد، بی‌جهت خود را درگیر نکن و زحمت نکش؛ اگر هم می‌خواهی بر سر آن کار بروی، باید پا به میدان بگذاری و در آن حضور داشته باشی.
فغان زان سیل کاندم کاندر آید
ز پلوان بگذرد، بر پل بر آید
هوش مصنوعی: ای وای از آن طوفانی که در راه است، که از پل قوی‌تری عبور خواهد کرد و به پل خواهد رسید.
ز تندی گر چه کارت را بلندی است
سبک بودن نه رسم هوشمندی است
هوش مصنوعی: هرچند که ممکن است کار تو با شدت و قوت باشد، اما سبکی و فروتنی نشانه‌ی هوشمندی و فهم درست است.
چو کوه از سنگ باید بست بنیاد
نشاید شد، چو خس، بازیچهٔ باد
هوش مصنوعی: انسان باید در زندگی‌اش مانند کوهی محکم و استوار باشد و نباید به آسانی تحت تاثیر دگرگونی‌ها و ناملایمات قرار گیرد. نباید مانند علفی باشد که به راحتی با وزش باد جابه‌جا می‌شود.
بود در خورد همت، کام هر کس
نخواهد کام شاهین، قوت کرکس
هوش مصنوعی: در تلاش و کوشش هر فرد، نیازها و خواسته‌های او متفاوت است و برای دستیابی به آرزوها و اهدافش باید به اندازه و خواسته خودش تلاش کند. مانند این که نمی‌توان انتظار داشت که همه مانند یک شاهین قوی باشند، بلکه برخی ممکن است با توانایی‌های خود مانند کرکس زندگی کنند.
نهنگی شو که با دریا کند زور
کند زیر و زبر دریا به یک شور
هوش مصنوعی: مانند نهنگی باش که با نیروی خود دریا را به هم می‌زند و آن را به طریقی تغییر می‌دهد.
چو کار افتد، نه کار از بهر نان کن
غزا را باش و آشام سنان کن
هوش مصنوعی: هرگاه به کار می‌پردازی، هدف اصلی‌ات فقط درآوردن نان نباشد. بلکه باید در زمان مناسب، برای مبارزه و جنگ آماده باشی و خود را برای جانفشانی مهیا کنی.
مبین کز منعمت در معده جونیست
که جان بازی بنان خواهی گرو نیست
هوش مصنوعی: در اینجا گفته شده که نباید فراموش کنیم که صرفاً به خاطر نعمت‌های دنیوی مانند خوراک و موهبت‌های مادی نباید زندگی را جدی بگیریم. زندگی واقعی و ارزشمند به چیزهای عمیق‌تری بستگی دارد و تنها به وجود جسم و مادیات مرتبط نیست. اگر می‌خواهی آزادی و زندگی واقعی را تجربه کنی، نباید خود را به چیزهای زودگذر و مادی محدود کنی.
بزن بر جان آن منعم سنانی
که نرزد نزد او جانی بنانی
هوش مصنوعی: این جمله به احساس حسرت و ناامیدی اشاره دارد. گویا شخصی به فردی که زندگی خوبی دارد و از نعمت‌های زیاد برخوردار است، حسادت می‌کند و این احساس را دارد که وجودش در برابر چنین زندگی‌ای بی‌ارزش است. به نوعی، او می‌خواهد بگوید که جان و زندگی او در مقایسه با نعمت‌های آن شخص هیچ ارزشی ندارد.
متاعی را که خواهد رفتن از پیش
ازو ناچار بستان بهرهٔ خویش
هوش مصنوعی: اگر چیزی از دست خواهد رفت، ناگزیر باید از آن بهره‌برداری کنیم و استفاده لازم را ببریم.
به صرفه صرف کن نقدی که داری
که امساکت به از اسراف کاری
هوش مصنوعی: مقدار مالی که در اختیار داری را به طور معقول و به جا خرج کن، زیرا خودداری بی‌جا و خساست بهتر از اسراف و هدر دادن پول است.
نه آن صرفه بود ز اندیشهٔ خام
که بخل صرف را صرفه نهی نام
هوش مصنوعی: اینکه صرفه‌جویی همیشه خوب نیست و گاهی باید از تفکر ناپخته پرهیز کرد. در واقع، صرفه‌جویی در این موارد ممکن است به نام بخیل بودن شناخته شود.
بده سیم و درم بی‌مایگان را
نه نزل و هدیه عالی پایگان را
هوش مصنوعی: به کسانی که بی‌ارزش هستند چیزی نده، اما به افراد با ارزش و پایین‌تر از خودت باید هدایای بزرگ و ارزشمند بدهی.
مده سرمایه بر دست دغا باز
مپرور سفله را در نعمت و ناز
هوش مصنوعی: پول و دارایی‌ات را در دست‌های حقه‌باز قرار نده و اجازه نده که انسان‌های پست را در رفاه و عیش‌ونشاط نگه‌داری.
چو گشتی در درم دادن کرم کوش
ز فر یاد درم خواهان مکن جوش
هوش مصنوعی: وقتی به مال و دارایی‌ات رسیدی، لطف و محبت را فراموش نکن و به یاد داشته باش که خواسته‌های مادی نباید تو را آشفته و مضطرب کنند.
نه بخشد زر، جوان مرد، از پی نام
نجوید نردبان، مرغ، از پی بام
هوش مصنوعی: نه طلا انسان را می‌بخشد، بلکه جوانمردی و فتح دل‌ها اهمیت دارد. مرغ نیز به دنبال بالاترین جایگاه خود است و نه به خاطر نردبانی که او را به آن می‌رساند.
بنه، بر خویش، رنجی بهر آن را
کزان، راحت رسانی، دیگران را
هوش مصنوعی: خودت را با سختی و زحمت آماده کن تا بتوانی به دیگران کمک کنی و آرامش ببخشی.
چو خط ما، به حکمت شو نمونه
مشو چون خط هندو باژ گونه
هوش مصنوعی: خط ما، که نماد حکمت و خرد است، نباید شبیه به خط هندو و پر از تزیین و پیچیدگی باشد. به عبارت دیگر، سادگی و مفهوم‌گرایی را باید حفظ کرد.
چو مسطر راستی را، نه راست
چو چوب راست شو کاو جدول اراست
هوش مصنوعی: اگر می‌خواهی به راستی و درستی دست یابی، باید مانند چوبی که راست و مستقیم است، خود را به درستی بیارایی و مرتب کنی.
که نام از راستی گیری به کشور
چو چوب جدول و چون تار مسطر
هوش مصنوعی: نام نیک و درستکاری مانند چوبی است که در جدول قرار دارد و مانند تارهایی است که در خوشنویسی استفاده می‌شود. اینها در واقع به استحکام و زیبایی اشاره دارند و نشان می‌دهند که صداقت و راستی پایه‌های محکم و زیبایی در زندگی ایجاد می‌کند.
به دانش راست باید داشت تن را
نشاید کژ نهادن خویشتن را
هوش مصنوعی: برای اینکه انسان بتواند به درستی عمل کند، باید از دانش و آگاهی برخوردار باشد و نباید خود را به اشتباه و نادرستی بیفکند.
به دانش زندگانی کن همه جای
که تا دانا و نادان بوسدت پای
هوش مصنوعی: زندگی‌ات را با دانش پر کن و در هر جایی که بروی، مورد احترام هم دانایان و هم نادانان قرار خواهی گرفت.
چو طاوس ار چه پوشی حله بر دوش
نشاید پای خود کردن فراموش
هوش مصنوعی: هرچند که طاووس لباس زیبا بر تن دارد، اما نباید فراموش کند که پای خود را نمی‌تواند نادیده بگیرد.
به قدر خویش دارد هر یکی زور
چه همدستی کند با اژدها مور
هوش مصنوعی: هر کسی به اندازه‌ی قدرت و توانایی خودش اقدام می‌کند، حتی اگر با موجودی بزرگ و خطرناک مانند اژدها هم همکاری کند.
نشاید نیشکر با پیل خوردن
نه در تگ با صبا تعجیل کردن
هوش مصنوعی: نباید نیشکر را با فیل خورد، و نباید در کارهای بزرگ و مهم شتاب کرد.
حریف آن گیر، کز وی در نمانی
سلاح آن جوی، کز وی کار رانی
هوش مصنوعی: با کسی درگیر شو که نتوانی از او فرار کنی، و به دنبال سلاحی باش که به تو در انجام کارها کمک کند.
سلاح رخش چون بر خر نهد مرد
بماند هم ز خویش و هم ز خر فرد
هوش مصنوعی: وقتی که جنگجوی دلاوری بر اسبش زره می‌پوشد، هم خود او و هم اسبش از یکدیگر جدا می‌شوند و به حالت آماده‌باش در می‌آیند.
سزاوار است هر کالا بهر جای
کله بر فرق زیبد، کفش در پای
هوش مصنوعی: هر کالا باید در مکان مناسب خود قرار گیرد؛ مثل اینکه کلاهی باید بر سر باشد و کفش باید در پا.
کسی کو از کله خس زیر پا روفت
بباید کفش بر سر محکمش کوفت
هوش مصنوعی: کسی که از سر خس و خاشاک زیر پا می‌گذرد، باید کفش را بر سر محکم‌ترین چیز بزند.
اگر زشتی، به رعنائی مزن گام
که طفلانت نثار آرند دشنام
هوش مصنوعی: اگر بدی می‌کنی، قدمی به سمت زیبایی برنمی‌دار; چون فرزندانت بدگویی خواهند کرد.
عجوزی کاو کند گلگونه بر روی
چو توسن ز اشتر، از وی رم خورد شوی
هوش مصنوعی: زنی پیر که شبیه تو نیست، با چهره‌اش که مانند صورت پوشیده از گل است، از اسب مانند شتری می‌گریزد.
به رسم عاقلان بگزار تن را
مکن خدمت هوای خویشتن را
هوش مصنوعی: به طرز خردمندان زندگی کن و به بدن خود اهمیت بده، نگذار که به خاطر خواسته‌های خودت به خودت آسیب بزنی.
بود مرد خرد، کرپاس بر دوش
هم آگوش زنان، ابریشمی پوش
هوش مصنوعی: مرد دانا و خردمند، در حالی که پارچه‌ای زبر و خشن بر دوش دارد، با زنان هم آغوش شده و لباسی ابریشمی به تن دارد.
ز دانش کن لباس تن، که زیب است
نسیج و پرنیان، ابله فریب است
هوش مصنوعی: از دانش خود برای پوشیدن لباس وجودت استفاده کن، زیرا زیبایی در بافت و لطافت آن نهفته است، در حالی که فریب‌کاری و نادانی تو را به بیراهه می‌برد.
اگر زیور سزد، بر مهرهٔ خر
به از خر مهره نبود، هیچ زیور
هوش مصنوعی: اگر زیور و زینت شایسته باشد، بهتر است بر روی خرِ مَهره‌ای که به آن آراسته شده، باشد تا اینکه هیچ زینتی بر خرِ بی‌مهره وجود نداشته باشد.
شتر را لب نباشد در خور بوس
ولیکن پشت باشد، بابت کوس
هوش مصنوعی: شتر نمی‌تواند لب داشته باشد که افراد آن را ببوسند، اما از پشت می‌توان با صدای کوس آن را صدا کرد.
خران را زیب ندهد، گوهرین ساخت
ولی یالان نو زیبد، گهٔ تاخت
هوش مصنوعی: خران را زیب نمی‌دهد، هرچند که با جواهر ساخته شده باشد؛ اما یال‌های نو برای اسب‌ها مناسب است، در زمان حرکت و تاخت.
یکی گوهر برد، بی کندن کان
یکی را هم بکان کندن رود جان
هوش مصنوعی: یک فرد گوهر را بدون کندن از معدن به دست می‌آورد، در حالی که دیگری برای به‌دست آوردن یک گوهر باید به عمق زمین برود و جانش را به خطر بیندازد.
بکاری دست زن کارزد به رنجی
به گل کندن نه هر کس یافت گنجی
هوش مصنوعی: باید تلاش کرد و از زحمت و رنج نترسید تا به موفقیت و دستاوردهای ارزشمند رسید. هر کسی به راحتی و بدون تلاش به ثروت نمی‌رسد.
چو در هر پیشه نیکی و بدی هست
بیندیش، آنگه اندر پیشه زن دست
هوش مصنوعی: در هر شغلی هم خوبی وجود دارد و هم بدی. پس باید خوب فکر کنی و بعد تصمیم بگیری که در کدام شغل فعالیت کنی.
چو دل خواهی به مزدی شاد کردن
بباید خدمت استاد کردن
هوش مصنوعی: اگر می‌خواهی دل کسی را شاد کنی، باید به استاد خود خدمت کنی.
چو گیری تیشه بی‌استاد لازم
که دستت چوب گردد چوب هیزم
هوش مصنوعی: وقتی بی‌تجربه و بدون راهنمایی کاری را شروع کنی، ممکن است به مشکلات و چالش‌های زیادی برخورد کنی و این مشکلات به زحمت و سختی برایت تبدیل شوند.
گلابی کاید از گلهای خود روی
نه در خورد دل مردم دهد بوی
هوش مصنوعی: گلابی که از گل‌های خود عطر دل‌انگیزی را به دیگران هدیه می‌دهد، نباید تنها برای دل خود باشد.
بگیر آئین راه، از نیک مردان
عنان، از راه بد مردان، بگردان
هوش مصنوعی: از خوبان راه و روش صحیح را بگیر و از بدها دوری کن و راه خود را بر اساس خوبی‌ها انتخاب کن.
کسی کو در پی غولان زند گام
کند ریگ بیابان خونش آشام
هوش مصنوعی: کسی که در جستجوی غول‌ها قدم می‌زند، باید با مشکلات و خطرات زیادی روبرو شود و ممکن است جانش به خطر بیفتد.
بلندی بایدت، افگندگی کن
خدا را باش و کار بندگی کن
هوش مصنوعی: برای دستیابی به مقام بلند، باید خود را به خدا بسپاری و در خدمت او باشی.
به عشق آویز، در کار الهی
مجو از زهد، خشک آبی که خواهی
هوش مصنوعی: به عشق دل بده و در کارهای الهی کنکاش نکن، زهد و دینداری خشک و بی‌روح را رها کن، زیرا چیزی که می‌خواهی نمی‌توانی با این روش به دست آوری.
همان عشق‌ست، کت برگیرد از خاک
برد پاک به سوی عالم پاک
هوش مصنوعی: عشق است که از زمین برمی‌خیزد و پاکی را به عالم پاک می‌برد.
کسی کاین کیمیاش از دل بکار است
رخ زردش زر کامل عیار است
هوش مصنوعی: این شخص که با دل و احساسش به کار می‌پردازد، ظاهر زرد و بی‌روحی دارد، اما در واقع به درستی و ارزشمندی شبیه طلاست.
ز قلب، این کیمیای دل مکن سلب
که هست آن کیمیاهای دگر قلب
هوش مصنوعی: از دل جوانمردی، این روح ارزشمند را نستان، چرا که در دل، جواهرهای بی‌نظیر دیگری نیز وجود دارد.
فشاند این جرعه بر من پیر هشیار
کم از مستی ز هستی کرد بیزار
هوش مصنوعی: این جرعه را پیر هشیار بر من ریخت و کمتر از مستی نیست که مرا از وجودم بی‌زار کرد.
غلط کردم، تفاوت چند گویم
نه بخشیدند زان گلزار بویم
هوش مصنوعی: من اشتباه کردم، چه تفاوتی دارد که چند بار بگویم، چون از آن باغ گل، عطرش را به من ندادند.
چه لافد آنکه تر دامن چو میغ است
که این بوی از همه پاکان دریغ است
هوش مصنوعی: کسی که با دامن تر و خوشبو به نظر می‌رسد، در واقع ممکن است از هیچ چیز خاصی برخوردار نباشد. این بوی خوشی که از او به مشام می‌رسد، از آن پاکان و نیکوکاران واقعی نیست.
خوش آن پاکان که کردند این قدح نوش
و زین می جاودان ماندند مدهوش
هوش مصنوعی: خوش به حال کسانی که این جام را نوشیدند و از این شراب جاودانه مست و فراموش شدند.
از آن جام اردهندت شربتی نو
بریزی جرعه‌ای بر خاک خسرو
هوش مصنوعی: از آن لیوان پر از شراب، نوشیدنی تازه‌ای بریز و قطره‌ای از آن را بر خاک پادشاه بریز.
مرا نامی است روشن‌تر ز خورشید
تو روشن کن که هست این عمر جاوید
هوش مصنوعی: من نامی دارم که از خورشید هم درخشان‌تر است، پس آن را بروز کن، زیرا این زندگی جاودانه‌ای را شامل می‌شود.
وجودت گر چه از من گشت موجود
بدانگونه که نام نیکو از جود
هوش مصنوعی: وجود تو، هرچند از من شکل گرفته است، اما بدان که همچنان مثل نام نیکو از سخاوت است.
مپنداری که زیر نیلگون بام
ز نام من ترا روشن شود نام
هوش مصنوعی: نپندار که نام من زیر آسمان آبی، تو را مشهور و شناخته می‌کند.
درختی شو که از خود میوه ریزد
نه میوه کاز درختش نام خیزد
هوش مصنوعی: از خودتان پیوسته برکات و خوبی‌ها را به دیگران ارزانی دارید، نه اینکه تنها به ظواهر و نام و شهرت خود توجه کنید.
چراغی باش کافروزد جهان را
نه آن شعله که سوزد خان و مان را
هوش مصنوعی: در زندگی، باید نور و روشنایی برای دیگران ایجاد کنی و به دیگران کمک کنی تا پیشرفت کنند، نه اینکه فقط به فکر خودت باشی و دیگران را آزار دهی.
مشو تاریک رو چون بوم و خفاش
چو باز پادشا فرخنده رو باش
هوش مصنوعی: تاریک و ناشاداب نباش مثل جغد و خفاش، بلکه مانند شاه باز با شکوه و خوشبخت زندگی کن.
اگر چون من شوی روشن به جمعی
تویی شمعی که افروزد ز شمعی
هوش مصنوعی: اگر مانند من در جمع و میانسری روشن باشی، همچون شمعی خواهی بود که از نور شمعی دیگر روشن شده است.
دگر بر من نشیند از تو داغی
تو آن دودی که زاید از چراغی
هوش مصنوعی: دوباره بر من احساس دلتنگی و غم فرا می‌رسد، مثل دودی که از یک لامپ روشن به وجود می‌آید.
ز بار تلخ خیزد خواری شاخ
ز شمع مرده کی روشن شود کاخ
هوش مصنوعی: از بار سنگین و تلخ، ذلت و ننگ به وجود می‌آید. کاخی که شمعی در آن خاموش است، هیچ‌گاه روشن نخواهد شد.
ترا می‌گویم این پند دل‌افروز
که دارم بهر تو سوز جگر سوز
هوش مصنوعی: من این نصیحت دل‌انگیز را به تو می‌گویم که به خاطر تو در دل حسی عمیق و سوزناک دارم.
تویی چون مردم چشمم ز تقدیر
به چشم مردمی این سرمه بپذیر
هوش مصنوعی: تو مانند انسان‌ها هستی و به خاطر سرنوشت به چشمان آدمیان نگاه می‌کنی، این سرمه را بپذیر.
اگر زین توتیا، روشن کنی چشم
به بینش باز دانی گوهر از یشم
هوش مصنوعی: اگر با این ماده زینتی، چشمت را روشن کنی، می‌توانی درک کنی که جواهر واقعی چیست و چه چیزی ارزشمندتر از یشم است.
و گر زین روشنی، بی نور مانی
من آن خویشتن کردم، تو دانی!
هوش مصنوعی: اگر از این روشنی دور بمانی، من آن حقیقتی را که در خود یافته‌ام، تو هم می‌دانی!