شمارهٔ ۷۹ - صفت بهار، و گلگشت شجرهٔ بلند بالش مملکت والا خضر خان طوبی له، در باغ بهشت آسا، و بسوی گلهای کرنه گذشتن، و بوی دوست باز یافتن، و هوش به باد دادن
صبا چون باغ را پیرایه نو کرد
دل بلبل به روی گل گرو کرد
درین موسم که از دلهای پر سوز
به شسته گرد غم باران نوروز
دل شاه از جدائی ریش مانده
گرفتار هوای خویش مانده
اگر بشنیدی از مرغی نوائی
برآوردی به درد از سینه وائی
به هر سوی که ابری سر کشیدی
چو ابراز دیده بارانش چکیدی
تمام ار باز رانم شرح این حال
نگوم حال یک شب تا به یک سال
به فردوس حرم باغیت دلکش
که فردوس ارم نبود چنان خوش
به کشور، هر کجا، نادر نهالی
درو نوشیده از کوثر زلالی
ز گلهای خراسان گونه گونه
نموده هر یکی دیگر نمونه
دمیده برگ نازک یاسمین را
لباس پرنیان داده زمین را
بر آب نسترن نسرین شکرخند
چو دو هم شیرهٔ نزدیک مانند
ز گلهای تر هندوستان هم
شده سر گشته با دو بوستان هم
گل کوزه که دور چرخ گردان
پدید از خاک پاک هند کرد آن
گل صد برگ را خوبی ز حد بیش
نموده صدق ورق دیباچهٔ خویش
بسان دفتر شیرازه بسته
ز هر برگش سرشک شیر جسته
اگر چه پارسی نامند اینها
ولی در هند زادند از زمینها
گر این گل در دیار پارسی زاد،
چرا زونیست در گفتارشان یاد؟
بسی گلهای دیگر هندوی نام
کز ایشان بود برد مشک خطا وام
قرنفل هم ز هند ستانست ور دی
که از نام عرب شد شهر گردی
گل ما را به هندی نام زشت است
و گر نه هر گلی باغ بهشت است
گر این گل خواستی در روم یا شام
که بودی پارسی یا تازیش نام
کدامی گل چنین باشد که سالی
دهد بو دور مانده از نهالی
بتان هند را نسبت همین است
به هر یک موی شان صد ملک چین است
چه یاد آری سپید و سرخ را روی
چو گلهای خراسان رنگ بی بوی
و گر پرسی خبر از روم و از روس
از ایشان نیز ناید لابه و لوس
سپید و سرو همچون کندهٔ یخ
کز ایشان رم خورد کانون دوزخ
خطای تنگ چشم و پست بینی
مغل را چشم و بینی خود نه بینی
لب تا تار خود خندان نباشد
ختن را خود نمک چندان نباشد
به مصر و روم هم سیمین خدانند
ولی چستی و چالاکی ندانند
اگر چه بیشتر هندوستان زاد
به سبزی میزند چون سرو آزاد
ولی بسیار با شد سبزهٔ تر
به لطف از لاله و نسرین نکوتر
بسی زیبا کنیز سبز فام است
که صد چون سرو آزادش غلام است
نه چون طاوس بی دنبال زشت اند
که در خوبی چو طاوس بهشتاند
سه گونه رنگ هندوستان زمین است
سیاه وسبز گندم گون همین است
به گندم گونست میل آدمی زاد
که این فتنه ز آدم یافت بنیاد
یکی گندم به کام اندر نمک ده
ز صد قرص سپیدی بی نمک به
سیه را خود بریده جایگاه است
که اندر دیده هم مردم سیاه است
ز بهر دیده با ید سرمه را سود
سپیده عارضی رنگی است بی سود
ازین هر دو نکوتر رنگ سبز است
که زیب اختران ز او رنگ سبز است
به رنگ سبز رحمتها سرشت است
که رنگ سبز پوشان بهشت است
دل اندر سبزهها بی گل شکیباست
گلی بی سبزه در بستان نه زیباست
به رنگ سبز زین بهتر چه مقدار
که از نام خضر خان دارد آثار
خدایا تا گیاها سبز رویست
خضر در باغ و سبزه چشمه جویست
خضر خان با دو دیولدی رانی
به هم چو خضر و آب زندگانی
خضر خانی که نورسته درختش
به آب زندگی پرورده بختش
گلش بی آب از تاب درونی
جگر باران ز نرگسهای خونی
در آن خرم بهار خاطر افروز
بگردان چمن میگشت یک روز
چو مرغان نالهای زار میکرد
دل مرغان باغ افگار میکرد
ز آهی کز دل غمناک میزد
همه گلها گریبان چاک میزد
گل کر نه شگفته بر درختان
به بوی خوش چو خلق نیک بختان
چو در رفت آن نسیم اندر دماغش
به سینه تازه شد دیرینه داغش
به زاری گفت کای گل کاشکی من
گیاهی بودمی، چون تو، به گلشن
که تو آنجا گذر داری و من نی
گل آنجا محرم است و نارون نی
از آن گل کاوست در صد پردهٔ مستور
من مسکین به بوئی قانع از دور
چه بختست این که تو از بخشش غیب
خزی که در گریبان گاه در جیب
جوابش را دهان کر نه بشگفت
که آخر کرنه هم بشنوم گفت
بدو گویم هر آن رازی که گویی
بجویم زو هر آن حاجت که جوئی
پس آنگه گفت شه با صد خرابی
که هر باری که آنجا بار یابی
بگوئی از من نادیده کامی
به صد خون دل آلوده، سلامی
شمارهٔ ۷۸ - صفت ماهتابی که پیش از مهر روشن پردهٔ ابر حیا بر رو کشیده: شبی داده جهان را زیور و روزشمارهٔ ۸۰ - جدائی افگندن تیغ زبان بد گویان میان عاشق و معشوق، و روان شدن دول رانی از خانهٔ دولت سوی کشک لعل، و در فراق خضر خان، از دود آه، کوشک لعل را سیاه گردانیدن: چو اصحاب غرض گفتند هر چیز
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
صبا چون باغ را پیرایه نو کرد
دل بلبل به روی گل گرو کرد
هوش مصنوعی: باد صبا که باغ را زیبا و تازه کرده است، دل بلبل به خاطر گل شکوفهدار شاد و سرزنده شده است.
درین موسم که از دلهای پر سوز
به شسته گرد غم باران نوروز
هوش مصنوعی: در این فصل، که دلها از شوق و درد پر هستند، غمها مانند باران شسته میشوند و نوروز به وجود میآید.
دل شاه از جدائی ریش مانده
گرفتار هوای خویش مانده
هوش مصنوعی: دل پادشاه به خاطر جدایی از محبوبش، از شدت احساسات در هم ریخته و در دام اندیشههای خود گرفتار شده است.
اگر بشنیدی از مرغی نوائی
برآوردی به درد از سینه وائی
هوش مصنوعی: اگر صدای دلنوازی از پرندهای شنیدی که از دلش به درد و اندوهی میگوید، میتواند احساسات عمیقی را در تو بیدار کند.
به هر سوی که ابری سر کشیدی
چو ابراز دیده بارانش چکیدی
هوش مصنوعی: هر جا که ابرها سر کشیدهاند و نمایان شدهاند، باران نیز به طور غیرمنتظرهای از چشمانم ریخته میشود.
تمام ار باز رانم شرح این حال
نگوم حال یک شب تا به یک سال
هوش مصنوعی: اگر بخواهم وضعیت و احساسم را به طور کامل بیان کنم، باید یک شب کامل صحبت کنم تا شاید بتوانم تا یک سال حال خود را بگویم.
به فردوس حرم باغیت دلکش
که فردوس ارم نبود چنان خوش
هوش مصنوعی: باغ دلانگیز تو بهشتی است که حتی به بهشت ارم هم نمیرسد از لحاظ زیبایی و لذت.
به کشور، هر کجا، نادر نهالی
درو نوشیده از کوثر زلالی
هوش مصنوعی: در هر نقطه از سرزمین، تا وقتی که نادر، درختی را بکارد که از آب زلال کوثر سیراب شده است.
ز گلهای خراسان گونه گونه
نموده هر یکی دیگر نمونه
هوش مصنوعی: از گلهای خراسان، هر کدام به نوبه خود زیبا و مخصوص است و نمونهای از دیگری به شمار میرود.
دمیده برگ نازک یاسمین را
لباس پرنیان داده زمین را
هوش مصنوعی: برگ لطیف یاسمین را مانند لباس زیبایی به زمین هدیه داده است.
بر آب نسترن نسرین شکرخند
چو دو هم شیرهٔ نزدیک مانند
هوش مصنوعی: بر روی آب، گل نسترن و نسرین به هم شبیه هستند و مانند دو شیرهٔ نزدیک، شکرین و لطیف به نظر میرسند.
ز گلهای تر هندوستان هم
شده سر گشته با دو بوستان هم
هوش مصنوعی: از گلهای تازه و زیبا در هندوستان، به شدت شگفتزده و درگیر زیبایی دو باغ شدم.
گل کوزه که دور چرخ گردان
پدید از خاک پاک هند کرد آن
هوش مصنوعی: گل کوزهای که در اثر چرخش و دوران ساخته شده، از خاک پاک هند به وجود آمده است.
گل صد برگ را خوبی ز حد بیش
نموده صدق ورق دیباچهٔ خویش
هوش مصنوعی: گل صد برگ بسیار زیباست و زیبایی آن فراتر از حد معمول است، مانند صداقت ورق نخستین کتابی که نوشته شده است.
بسان دفتر شیرازه بسته
ز هر برگش سرشک شیر جسته
هوش مصنوعی: دفتر زندگی همانند دفتری است که هر صفحهاش از اشک شیرین پُر شده است. از هر برگ آن حسی عمیق و احساساتی رقیق نمایان است.
اگر چه پارسی نامند اینها
ولی در هند زادند از زمینها
هوش مصنوعی: هرچند که این افراد به زبان پارسی شناخته میشوند، اما در اصل از سرزمینهای هندی به دنیا آمدهاند.
گر این گل در دیار پارسی زاد،
چرا زونیست در گفتارشان یاد؟
هوش مصنوعی: اگر این گل در سرزمین پارس بهوجود آمده، چرا در سخنان آنها از آن یاد نمیشود؟
بسی گلهای دیگر هندوی نام
کز ایشان بود برد مشک خطا وام
هوش مصنوعی: بسیاری از گلهای دیگر در هندوستان وجود دارند که عطرشان نشان از وجود مشک دارد.
قرنفل هم ز هند ستانست ور دی
که از نام عرب شد شهر گردی
هوش مصنوعی: گل قرنفل از سرزمین هندوستان است و اگر شهری به نام عربی وجود داشته باشد، از نام آن شهر به وجود آمده است.
گل ما را به هندی نام زشت است
و گر نه هر گلی باغ بهشت است
هوش مصنوعی: ما به گل خود عنوانی ناخوشایند میدهیم، در حالی که هر گلی در باغ بهشت زیبایی خاص خود را دارد.
گر این گل خواستی در روم یا شام
که بودی پارسی یا تازیش نام
هوش مصنوعی: اگر این گل را بخواهی، در روم یا شام، که تو در آنجا پارسی یا تازی نامیده شوی، زیبایی آن را در نظر بگیر.
کدامی گل چنین باشد که سالی
دهد بو دور مانده از نهالی
هوش مصنوعی: کدام گل اینقدر خاص است که بتواند سالها بوی خوشی را به یادگار بگذارد، در حالی که دور از بذر و نهال خود باشد؟
بتان هند را نسبت همین است
به هر یک موی شان صد ملک چین است
هوش مصنوعی: مجسمههای زیبا و جذاب هند به قدری دلربا هستند که هر یک از موهایشان به عنوان یک ملک چین تلقی میشود.
چه یاد آری سپید و سرخ را روی
چو گلهای خراسان رنگ بی بوی
هوش مصنوعی: چگونه میتوانی از زیبایی و رنگهای زیبا مانند گلهای خراسان یاد کنی در حالی که آنها بویی ندارند؟
و گر پرسی خبر از روم و از روس
از ایشان نیز ناید لابه و لوس
هوش مصنوعی: اگر از حال روم و روس بپرسی، از آنها هم چیزی جز ناله و شکایت نمیشنوی.
سپید و سرو همچون کندهٔ یخ
کز ایشان رم خورد کانون دوزخ
هوش مصنوعی: سفید و شفاف مانند تکهای یخ که از آنها آتش جهنم میترسد.
خطای تنگ چشم و پست بینی
مغل را چشم و بینی خود نه بینی
هوش مصنوعی: اگر کسی دیدگاه تنگنظرانه و بدنیاخواهی مانند مغول داشته باشد، نباید به فیلتر خود و قضاوتهای شخصیاش تکیه کند. باید به درون خود و واقعیتها نظر کند.
لب تا تار خود خندان نباشد
ختن را خود نمک چندان نباشد
هوش مصنوعی: تا زمانی که لبخند بر لبان تو وجود نداشته باشد، بهشت نیز دلانگیز نیست.
به مصر و روم هم سیمین خدانند
ولی چستی و چالاکی ندانند
هوش مصنوعی: در مصر و روم هم افرادی با ثروت و زیبایی وجود دارند، اما آنها از سرزندگی و نشاط چیزی نمیدانند.
اگر چه بیشتر هندوستان زاد
به سبزی میزند چون سرو آزاد
هوش مصنوعی: هرچند که اکثر مردم هند به شادابی و سرسبزی مانند درخت سرو آزاد زندگی میکنند، اما هر فردی ویژگیها و صفات خاص خود را دارد.
ولی بسیار با شد سبزهٔ تر
به لطف از لاله و نسرین نکوتر
هوش مصنوعی: سبزهٔ تازه و تر به خاطر لطف و زیباییاش از لاله و نسرین زیباتر است.
بسی زیبا کنیز سبز فام است
که صد چون سرو آزادش غلام است
هوش مصنوعی: زیبایی او به حدی است که مانند یک کنیز با لباس سبز، نظرها را به خود جلب میکند و هزاران عاشق مانند غلامی در اطرافش هستند.
نه چون طاوس بی دنبال زشت اند
که در خوبی چو طاوس بهشتاند
هوش مصنوعی: افرادی که در پی زیبایی ظاهری هستند، مانند طاووس هستند که تنها برای ظاهر زیبا خود را به نمایش میگذارند، اما در واقع درونی زشت دارند. برعکس، افرادی که از خوبی و زیبایی اخلاقی برخوردارند، هرچند که شاید به چشم نیایند، در حقیقت قابل ستایش و ارزشمندند.
سه گونه رنگ هندوستان زمین است
سیاه وسبز گندم گون همین است
هوش مصنوعی: هندوستان زمین سه نوع رنگ دارد: سیاه، سبز و رنگی شبیه به گندم که همین ویژگیها نمایانگر تنوع و زیبایی طبیعی آن است.
به گندم گونست میل آدمی زاد
که این فتنه ز آدم یافت بنیاد
هوش مصنوعی: تمایل انسان به زیبایی و طراوتی مانند گندم است، چرا که این کشش و عشق به زیبایی ریشهای در وجود آدمی دارد.
یکی گندم به کام اندر نمک ده
ز صد قرص سپیدی بی نمک به
هوش مصنوعی: حتی اگر یک گندم را در کام بیندازید که همراهش نمک باشد، از صد قرص نان سفید بدون نمک بهتر است.
سیه را خود بریده جایگاه است
که اندر دیده هم مردم سیاه است
هوش مصنوعی: جایگاهی که برای سیاهی تعیین شده، همان جایی است که در آن چشمها نیز به سیاهی میبینند.
ز بهر دیده با ید سرمه را سود
سپیده عارضی رنگی است بی سود
هوش مصنوعی: برای زیبایی چشمها باید سرمه به کار برد، اما رنگی که بر چهره است، بیفایده و بیاثر به نظر میرسد.
ازین هر دو نکوتر رنگ سبز است
که زیب اختران ز او رنگ سبز است
هوش مصنوعی: از بین این دو، رنگ سبز زیباترین است؛ چرا که زیبایی ستارگان هم از رنگ سبز نشأت میگیرد.
به رنگ سبز رحمتها سرشت است
که رنگ سبز پوشان بهشت است
هوش مصنوعی: رنگ سبز نشانهای از رحمتهاست و نشاندهنده بهشت و زیباییهای آن است.
دل اندر سبزهها بی گل شکیباست
گلی بی سبزه در بستان نه زیباست
هوش مصنوعی: دل در میان سبزهها، حتی بدون گل هم صبر و آرامش دارد. اما گلی که در باغ باشد بدون سبزه، زیبا و خوشایند به نظر نمیرسد.
به رنگ سبز زین بهتر چه مقدار
که از نام خضر خان دارد آثار
هوش مصنوعی: به چه میزان بهتر از رنگ سبز، که نشانههای خضر خان را به همراه دارد؟
خدایا تا گیاها سبز رویست
خضر در باغ و سبزه چشمه جویست
هوش مصنوعی: خدایا تا وقتی که گیاهان سبز هستند و درختان در باغ شادابند، خضر در کنار چشمه و سبزه حضور دارد.
خضر خان با دو دیولدی رانی
به هم چو خضر و آب زندگانی
هوش مصنوعی: خضر خان مانند خضر، که در افسانهها نماد زندگیبخش و جاودانگی است، با دو اسب رنجیده به هم پیوسته و در حال حرکت است.
خضر خانی که نورسته درختش
به آب زندگی پرورده بختش
هوش مصنوعی: درختی که جوان و سرسبز است، به وسیله آب زندگی و محبت به خوبی رشد کرده و به سرنوشت خوبی دست پیدا کرده است.
گلش بی آب از تاب درونی
جگر باران ز نرگسهای خونی
هوش مصنوعی: گل در شرایط بیآبی بهخاطر احساس درونیاش، جان خود را به تنگ میآورد و از چشمانش اشکهایی مانند باران میریزد، همانند نرگسهای قرمزی که خونین و غمانگیز به نظر میرسند.
در آن خرم بهار خاطر افروز
بگردان چمن میگشت یک روز
هوش مصنوعی: در آن بهار زیبا که روح و دل را شاد میکند، به دور گلستان بگرد و لذت ببر که یک روز در آنجا گلی blossomed.
چو مرغان نالهای زار میکرد
دل مرغان باغ افگار میکرد
هوش مصنوعی: پرندگان با نالههای غمانگیزشان دل پرندگان دیگر را در باغ اندوهناک میکنند.
ز آهی کز دل غمناک میزد
همه گلها گریبان چاک میزد
هوش مصنوعی: از درد و اندوهی که در دل حس میشود، همه گلها هم به نوعی دچار آسیب و پژمردگی میشوند.
گل کر نه شگفته بر درختان
به بوی خوش چو خلق نیک بختان
هوش مصنوعی: گلهای زیبا درختان به بوی خوشی میبالند، مانند انسانهای خوشبخت که در زندگی خوشایند و نیکو هستند.
چو در رفت آن نسیم اندر دماغش
به سینه تازه شد دیرینه داغش
هوش مصنوعی: وقتی نسیم تازهای به دماغش وزید، در دلش آتش عشق قدیمی دوباره شعلهور شد.
به زاری گفت کای گل کاشکی من
گیاهی بودمی، چون تو، به گلشن
هوش مصنوعی: به زاری گفت: ای گل، ای کاش من هم مانند تو گیاهی بودم، در باغی پرگل.
که تو آنجا گذر داری و من نی
گل آنجا محرم است و نارون نی
هوش مصنوعی: تو در آنجا حضور داری و من نیستم، گل در آنجا با تو آشناست و درخت نارون نیست.
از آن گل کاوست در صد پردهٔ مستور
من مسکین به بوئی قانع از دور
هوش مصنوعی: من به بوی آن گلی که در پشت پردههای بسیاری پنهان است، راضیام، حتی اگر به دور باشم. من انسان مسکینی هستم که به همین مقدار بسنده میکنم.
چه بختست این که تو از بخشش غیب
خزی که در گریبان گاه در جیب
هوش مصنوعی: این چه شانس بزرگی است که تو از لطفی پنهانی بهرهمند شدهای، گویی که این نعمت در دامن یا در جیب تو قرار دارد.
جوابش را دهان کر نه بشگفت
که آخر کرنه هم بشنوم گفت
هوش مصنوعی: جواب دادن به کسی که گوشش نمیشنود، مانند بیهوده گفتن است؛ چون این فرد حتی اگر چیزی گفته شود، نمیتواند بشنود.
بدو گویم هر آن رازی که گویی
بجویم زو هر آن حاجت که جوئی
هوش مصنوعی: به او میگویم هر رازی که میدانی و آنچه را که به دنبالش هستی، از او طلب کن.
پس آنگه گفت شه با صد خرابی
که هر باری که آنجا بار یابی
هوش مصنوعی: سپس پادشاه با حالتی نگران گفت که هر بار که به آن مکان میروی، مشکلات و خرابکاریهای بیشتری به وجود میآید.
بگوئی از من نادیده کامی
به صد خون دل آلوده، سلامی
هوش مصنوعی: بگو که از من، با دلتنگی و غم فراوان، بر تو سلامی میفرستم.
حاشیه ها
1397/12/20 20:03
سعید فاضلی
در مصراع دوم از بیت دوم ، اشتباه تایپی دیده می شود ...
به شسته گرد غم باران نوروز
باید به این شکل تصحیح شود ...
بشسته گرد غم باران نوروز