گنجور

شمارهٔ ۷۴ - قلم زدن نخست در شرح تیغ زدن جمهور سلاطین ماضیهٔ دهلی

خوشا هندوستان و رونق دین
شریعت را کمال عز و تمکین
بدین عزت شده اسلام منصور
بدان خواری سران کفر مقهور
بذمه گر نبودی رخصت شرع
نماندی نام هندو ز اصل تا فرع
ز غزنین تا لب دریا درین باب
همه اسلام بینی بر یکی آب
چنین گوید خبر دانندهٔ حال
کز آن میمون خبر میمون شدش فال
که از غزنه چو بیرون کرد صمصام
معزالدین محمد گوهر سام
از آن سلطان غازی بی‌مدارا
به هندوستان شد اسلام آشکارا
سریر دهلی از وی یافت بنیاد
که بنیاد سریرش تا ابد باد
چو بود است اعتقادی در نهادش
قوی ماند این بنا چون اعتقادش
چنان کو ز آهن شمشیر شاهی
ز دود از روی هندوستان سیاهی
ز یزدان با هزاران دل فروزی
جزای این عمل باداش روزی!
هر آنچه آن شاه غازی کرد بنیاد
ز قطب الدین سلطان گشت آباد
زهی بنده که از یک حکم محذوم
همایون کرد ز اسلام این کهن بوم
ز شمشیری که زد بر رای قنوج
در آبش غرقه کرد از آتشین موج
فگند از آب گنگش جامه در نیل
گرفت از وی هزار و چارصد فیل
چنان قطبی چو در مغرب سرامد
ز مشرق چتر شمس‌الدین برآمد
تف تیغش چنان گشت آسمان‌گیر
که همچون صبح دم شد جهانگیر
چو ذوالقرنین تا یک قرن کامل
نتاج فتح زاد از تیغ حامل
زحد «مالوه» تا عرصهٔ سند
نمودار غزای اوست در هند
چو رفت آن شمس روشن در سیاهی
برآمد اختر فیروز شاهی
به بخشش خلق عالم را رهی کرد
همه گنجینهٔ شمسی تهی کرد
چو ششماهی در آن دولت بسر برد
چو طفل هشت ماهه دولتش مرد
از آن پس چون پسر کم بود شایان
به دختر گشت رای نیک رایان
رضیه دختری مرضیه سیرت
سریر آراست، از جای سریرت
مهی چند آفتابش بود در میغ
چو برق، از پرده میزد پر توتیغ
چو تیغ اندر نیام از کار میماند
فراوان فتنه بی آزار می‌ماند
برید از صدمهٔ شاهی نقابش
ز پرده روی بنمود آفتابش
چنان میراند زور مادهٔ شیران
که حامل می‌شدند از وی دلیران
سه سالی کش قوی بد پنجه و مشت
کسی بر حرف او ننهاد انگشت
چهارم چون ز کار او ورق گشت
برو هم خامهٔ تقدیر بگذشت
روان شد زان پس از حکم الهی
نگین سکهٔ بهرام شاهی
سه سال او نیز اندر عشرت و جام
نشاطی راند چون پیشینه بهرام
برو هم کرد بهرام فلک زور
شد آن بهرام نیز اندر دل گور
از آن پس بر فراز تخت مقصود
سعادت داد هفت اختر به مسعود
دو سه سالی دگر از دولت و بخت
علائی داشت از وی مسند و تخت
چو آن گلهای کم عمر از چمن جست
جوان سروی به بالین گاه بنشست
به محمودی شه روی زمین گشت
به گیتی ناصر دنیا و دین گشت
به سال بیست ز اوج پایهٔ خویش
جهان میداشت اندر سایهٔ خویش
عجب مهدی همه در کامرانی
بهر خانه نشاط و شادمانی
نه کس دادی کمند کینه را تاب
نه کس دیدی خیال فتنه در خواب
مسلمان چیره دست و هندوان رام
ندانستی کس از جنس مغل نام
شهی در ذاتش از یزدان شکوهی
هم از سنگ و هم از گوهر چو کوهی
خود از مستغرق کار الهی
به امرش بندگان در کار شاهی
چنین تا دور او هم بر سر آمد
جهان را نوبتی دیگر درآمد
الغ خانی کش آن محمود والا
به خویشی کرده بودش کار بالا
ز بهر عون مظلومان دل تنگ
غیاث الدین و دنیا شد بر او رنگ
شهی بود او که بخشایش و زور
خرام پیل نپسندید بر مور
در ایامش مغل ره یافت این سوی
به تاراج بضاعت گشت ره جوی
شد آن خورشید روشن نیز مستور
به برج خاک شد از بیت معمور
پس از وی پور پور وی به شادی
برامد بر سریر کیقبادی
ز سر نو کرد اکلیل شهان را
معز الدین و دنیا شد جهان را
سه سالی سکهٔ او نیز در ضرب
رواجی داشت اندر شرق تا غرب
چو او هم رخش عشرت را عنان داد
بدو هم چرخ دور همگنان داد
به هر پیمانه پر می ریختی در
هم آخر خفت چون پیمانه شد پر
دو ماهی داد پس چون صورت خواب
چراغ کیقبادی شمس دین تاب
هنوز آن صبح بود اندر تبا شیر
که شیرش واگرفت این دایهٔ پیر
چو بود این طفل در کار جهان خام
جهان بر پخته کاری یافت آرام
به فیروزی درین فیروزه‌گون مهد
سر فیروز شه شد سرور عهد
ز بهر خطبهٔ صدق و صوابش
جلال الدین و دنیا شد خطابش

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

خوشا هندوستان و رونق دین
شریعت را کمال عز و تمکین
هوش مصنوعی: هندوستان سرزمین خوشبختی است و رونق دین و شریعت در آن به بالاترین وجه خود رسیده است.
بدین عزت شده اسلام منصور
بدان خواری سران کفر مقهور
هوش مصنوعی: به واسطه این عزت، اسلام قوی و پیروز شده است و به همین دلیل، سران کفر در ذلت و شکست قرار دارند.
بذمه گر نبودی رخصت شرع
نماندی نام هندو ز اصل تا فرع
هوش مصنوعی: اگر دست عذر و رخصت شرع نبود، نام هندو از اصل تا فرع باقی نمی‌ماند.
ز غزنین تا لب دریا درین باب
همه اسلام بینی بر یکی آب
هوش مصنوعی: از غزنین تا کنار دریا، در این مورد همه جا اسلام را می‌بینی که آدم‌ها بر روی یک آب زندگی می‌کنند.
چنین گوید خبر دانندهٔ حال
کز آن میمون خبر میمون شدش فال
هوش مصنوعی: خبر یا کسی که به حوادث آگاه است، می‌گوید که از آن میمون، خبر و نشانه‌هایی به دست آمده است. بدین معنا که اگر کسی از حال و احوال میمون آگاه شود، می‌تواند آینده‌اش را نیز پیش‌بینی کند.
که از غزنه چو بیرون کرد صمصام
معزالدین محمد گوهر سام
هوش مصنوعی: زمانی که صمصام معزالدین محمد، فرمانروای غزنه، این منطقه را ترک کرد و به جایی دیگر رفت.
از آن سلطان غازی بی‌مدارا
به هندوستان شد اسلام آشکارا
هوش مصنوعی: سلطان غازی با شدت و قاطعیت خود به هندوستان رفت و باعث شد که اسلام به‌وضوح در این منطقه نمایان شود.
سریر دهلی از وی یافت بنیاد
که بنیاد سریرش تا ابد باد
هوش مصنوعی: دهلی به عنوان پایتخت، پایه و اساس خود را از او (شخصی خاص) دریافت کرده است و این پایه تا همیشه پابرجا باقی خواهد ماند.
چو بود است اعتقادی در نهادش
قوی ماند این بنا چون اعتقادش
هوش مصنوعی: وقتی که یک باور قوی در درون فرد وجود داشته باشد، این بنیاد نیز پایدار و استوار خواهد ماند، همان‌طور که باور او قوی است.
چنان کو ز آهن شمشیر شاهی
ز دود از روی هندوستان سیاهی
هوش مصنوعی: آنگونه که شمشیر پادشاهی از آهن ساخته می‌شود و از دود سیاه بر فراز هندوستان شکل می‌گیرد.
ز یزدان با هزاران دل فروزی
جزای این عمل باداش روزی!
هوش مصنوعی: از خداوند با دل‌های بسیار نورانی و سرشار از محبت، در روزی پاداش این عمل را بپذیر.
هر آنچه آن شاه غازی کرد بنیاد
ز قطب الدین سلطان گشت آباد
هوش مصنوعی: هر چیزی که آن پادشاه پیروزی انجام داد، بر پایهٔ قدرت و صلاحیت قطب‌الدین سلطان بود که موجب شکوفایی و آبادانی گردید.
زهی بنده که از یک حکم محذوم
همایون کرد ز اسلام این کهن بوم
هوش مصنوعی: خوشا بنده‌ای که از یک فرمان پادشاهی، سرزمین کهن اسلامی خود را سربلند کرده است.
ز شمشیری که زد بر رای قنوج
در آبش غرقه کرد از آتشین موج
هوش مصنوعی: از شمشیری که بر افکار قنوج فرود آمد، او را در آب غرق کرد و از موج‌های آتشین به درون کشید.
فگند از آب گنگش جامه در نیل
گرفت از وی هزار و چارصد فیل
هوش مصنوعی: از آب گنگ، لباس نیلین به تن کرد و از او هزار و چهارصد فیل به وجود آمد.
چنان قطبی چو در مغرب سرامد
ز مشرق چتر شمس‌الدین برآمد
هوش مصنوعی: چنان که ستاره‌ای در غرب به اوج خود می‌رسد، نور خورشیدی به نام شمس‌الدین از سمت شرق نمایان می‌شود.
تف تیغش چنان گشت آسمان‌گیر
که همچون صبح دم شد جهانگیر
هوش مصنوعی: به خاطر تیزی و قدرت تیغ او، آسمان را می‌پیماید و به اندازه‌ای تأثیرگذار است که مثل صبح که همه جا را روشن می‌کند، جهان را تحت تأثیر خود قرار داده است.
چو ذوالقرنین تا یک قرن کامل
نتاج فتح زاد از تیغ حامل
هوش مصنوعی: مانند ذوالقرنین که تا یک قرن کامل، ثمره‌ فتح‌ها و پیروزی‌هایش به بار نشسته و تحت تأثیر قدرت و شمشیرش بوده است، اشاره به دستاوردهای بزرگ و اثرات ماندگار یک شخص یا حکومت در طول زمان دارد.
زحد «مالوه» تا عرصهٔ سند
نمودار غزای اوست در هند
هوش مصنوعی: از منطقه «مالوه» تا زمین‌های سند، نشانگر شکوه و عظمت او در هند است.
چو رفت آن شمس روشن در سیاهی
برآمد اختر فیروز شاهی
هوش مصنوعی: وقتی که آن خورشید درخشان غروب کرد و به تاریکی فرو رفت، ستاره‌ای خوشبخت و خوش‌شانس در آسمان ظاهر شد.
به بخشش خلق عالم را رهی کرد
همه گنجینهٔ شمسی تهی کرد
هوش مصنوعی: با مهربانی و generosity و بخششش، این فرد به مردم راهنمایی کرد و تمام ثروت خود را در این مسیر بخشید.
چو ششماهی در آن دولت بسر برد
چو طفل هشت ماهه دولتش مرد
هوش مصنوعی: مانند ماهی در دریا، در آن دوران خوش زندگی کرد، اما ناگهان مانند کودکی که تنها هشت ماه از عمرش گذشته، آن دوران خوش به سر آمد.
از آن پس چون پسر کم بود شایان
به دختر گشت رای نیک رایان
هوش مصنوعی: بعد از آن، وقتی پسر کم بود، تصمیم نیکو به این رسید که به دختر همسری مناسب انتخاب کند.
رضیه دختری مرضیه سیرت
سریر آراست، از جای سریرت
هوش مصنوعی: رضیه دختری است با ویژگی‌های پسندیده و چهره‌ای جذاب که زیبایی‌اش بر تخت سلطنت می‌درخشد و از مقام و جایگاه خود در زندگی با افتخار یاد می‌کند.
مهی چند آفتابش بود در میغ
چو برق، از پرده میزد پر توتیغ
هوش مصنوعی: چندین بار آفتاب در ابر مانند برق می‌درخشد و با شدت از پرده‌اش بیرون می‌زند.
چو تیغ اندر نیام از کار میماند
فراوان فتنه بی آزار می‌ماند
هوش مصنوعی: وقتی شمشیر در غلاف بماند، مانند تند و تیز که از کار می‌افتد، مشکلات و دردسرها هم به راحتی و بدون خطر ادامه خواهند داشت.
برید از صدمهٔ شاهی نقابش
ز پرده روی بنمود آفتابش
هوش مصنوعی: پس از اینکه صدمه‌ای به شاه رسید، نقابش کنار رفت و چهره‌اش مانند خورشید نمایان شد.
چنان میراند زور مادهٔ شیران
که حامل می‌شدند از وی دلیران
هوش مصنوعی: او چنان قدرتی دارد که شیران قوی‌هیکل را شکست می‌دهد، به طوری که دلیران از او می‌ترسند.
سه سالی کش قوی بد پنجه و مشت
کسی بر حرف او ننهاد انگشت
هوش مصنوعی: سه سال یک فرد قوی و نیرومند در برابر کسی سکوت کرد و به هیچ‌کدام از سخنان او واکنشی نشان نداد.
چهارم چون ز کار او ورق گشت
برو هم خامهٔ تقدیر بگذشت
هوش مصنوعی: وقتی چهارم به سراغ کار او رفت و تغییراتی ایجاد کرد، قلم سرنوشت نیز از سرگذشت او عبور کرد.
روان شد زان پس از حکم الهی
نگین سکهٔ بهرام شاهی
هوش مصنوعی: پس از فرمان الهی، جان از بدن جدا شد و انگشتر سکه‌ای بهرام شاه را به یادگار گذاشت.
سه سال او نیز اندر عشرت و جام
نشاطی راند چون پیشینه بهرام
هوش مصنوعی: او نیز به مدت سه سال در خوشی و شادی زندگی کرد و مانند بهرام به جشن و شادمانی پرداخت.
برو هم کرد بهرام فلک زور
شد آن بهرام نیز اندر دل گور
هوش مصنوعی: بهرام در آسمان به حرکت درآمد و قدرتی پیدا کرد، اما همان بهرام در دل خاک و گور قرار گرفت.
از آن پس بر فراز تخت مقصود
سعادت داد هفت اختر به مسعود
هوش مصنوعی: پس از آن زمان، بر بالای تختی که به سعادت منجر می‌شود، هفت ستاره به فرد خوشبختی هدیه داده شد.
دو سه سالی دگر از دولت و بخت
علائی داشت از وی مسند و تخت
هوش مصنوعی: چند سالی دیگر از خوش‌شانسی و سرنوشت خوبش برخوردار بود و از او نشانه‌های قدرت و مقام نمایان بود.
چو آن گلهای کم عمر از چمن جست
جوان سروی به بالین گاه بنشست
هوش مصنوعی: وقتی گل‌های زودگذر از باغ بیرون رفتند، جوانی مثل سرو در کنار بستر نشسته است.
به محمودی شه روی زمین گشت
به گیتی ناصر دنیا و دین گشت
هوش مصنوعی: محمود، که شهریار زمین است، در گیتی به عنوان پشتیبان و حامی دنیا و دین شناخته شد.
به سال بیست ز اوج پایهٔ خویش
جهان میداشت اندر سایهٔ خویش
هوش مصنوعی: در سال بیست سالگی، او به اوج قدرت و موقعیت خود رسید و جهان را در سایه خود نگاه داشت.
عجب مهدی همه در کامرانی
بهر خانه نشاط و شادمانی
هوش مصنوعی: واقعاً شگفت‌انگیز است که مهدی با خوشبختی و موفقیت، شادی و سرزندگی را به هر خانه‌ای آورده است.
نه کس دادی کمند کینه را تاب
نه کس دیدی خیال فتنه در خواب
هوش مصنوعی: هیچ‌کس نتوانسته است کینه و دشمنی را تحمل کند و هیچ‌کس هم در خواب خیال فتنه و آشوب را ندیده است.
مسلمان چیره دست و هندوان رام
ندانستی کس از جنس مغل نام
هوش مصنوعی: هیچ‌کس نمی‌تواند مسلمانان قوی و قدرتمند را با هندوهای مطیع یکی بداند، زیرا آن‌ها از نژاد مغول هستند.
شهی در ذاتش از یزدان شکوهی
هم از سنگ و هم از گوهر چو کوهی
هوش مصنوعی: سلطانی در ذات خود از خداوند ویژگی‌هایی دارد که هم از قدرت و استحکام سنگ برخوردار است و هم از زیبایی و ارزش گوهر، همچون کوهی استوار و باعظمت.
خود از مستغرق کار الهی
به امرش بندگان در کار شاهی
هوش مصنوعی: انسان در اشتیاق به کارهای الهی غرق است و به دستورات خداوند در امور پادشاهی توجه دارد.
چنین تا دور او هم بر سر آمد
جهان را نوبتی دیگر درآمد
هوش مصنوعی: وقتی که دور او به پایان رسید و جهان به چرخه‌ای جدید وارد شد.
الغ خانی کش آن محمود والا
به خویشی کرده بودش کار بالا
هوش مصنوعی: اگر کسی مانند محمود به قدر و مقام بلند بالا برسد، به دلیل نسبت و خویشاوندی‌اش با دیگران است که او را به این جایگاه رسانده است.
ز بهر عون مظلومان دل تنگ
غیاث الدین و دنیا شد بر او رنگ
هوش مصنوعی: غیاث الدین برای کمک به مظلومان بسیار ناراحت و نگران شده و حالتی جدی و رنگی عبوس به خود گرفته است.
شهی بود او که بخشایش و زور
خرام پیل نپسندید بر مور
هوش مصنوعی: او شاهی بود که قدرت و اقتدار را بر ظلم و ستم ترجیح می‌داد و به نسبت به بی‌پناهی و ناتوانی دیگران توجه داشت.
در ایامش مغل ره یافت این سوی
به تاراج بضاعت گشت ره جوی
هوش مصنوعی: در آن زمان، مغول‌ها به این طرف آمدند و اموال و دارایی‌ها را غارت کردند.
شد آن خورشید روشن نیز مستور
به برج خاک شد از بیت معمور
هوش مصنوعی: خورشید روشن که نمایان بود، اکنون پنهان شده و در دنیای خاکی قرار گرفته است، همانند خانه‌ای که به آن زندگی بخشیده است.
پس از وی پور پور وی به شادی
برامد بر سریر کیقبادی
هوش مصنوعی: پس از او، فرزندش با شادی بر تخت کیقباد قرار گرفت.
ز سر نو کرد اکلیل شهان را
معز الدین و دنیا شد جهان را
هوش مصنوعی: معزالدین تاج و تخت پادشاهان را از نو ساخت و دنیا را به جهانی دیگر تبدیل کرد.
سه سالی سکهٔ او نیز در ضرب
رواجی داشت اندر شرق تا غرب
هوش مصنوعی: در مدت سه سال، سکهٔ او در تمام مناطق شرقی و غربی محبوبیت و رایج بود.
چو او هم رخش عشرت را عنان داد
بدو هم چرخ دور همگنان داد
هوش مصنوعی: وقتی او افسار لذت و شادی را به دست گرفت، چرخ زمان برای همه هم‌نسلانش به گردش درآمد.
به هر پیمانه پر می ریختی در
هم آخر خفت چون پیمانه شد پر
هوش مصنوعی: هر بار که می‌ریختی شراب در پیمانه، در نهایت وقتی پیمانه پر شد، دچار خواب و بی‌هوشی خواهی شد.
دو ماهی داد پس چون صورت خواب
چراغ کیقبادی شمس دین تاب
هوش مصنوعی: دو ماهی به هم رسیدند و این دیدار شبیه به خواب زیبا و روشن است که مانند نوری درخشان از شمس دین تاب می‌زند.
هنوز آن صبح بود اندر تبا شیر
که شیرش واگرفت این دایهٔ پیر
هوش مصنوعی: هنوز صبح زود بود که شیر مادر به خاطر این دایه پیرش گریه‌اش گرفت.
چو بود این طفل در کار جهان خام
جهان بر پخته کاری یافت آرام
هوش مصنوعی: وقتی این کودک در مسائل جهان ناپخته و بی‌تجربه است، جهان با تجربیات و کارهایش به آرامش می‌رسد.
به فیروزی درین فیروزه‌گون مهد
سر فیروز شه شد سرور عهد
هوش مصنوعی: در این مهد با رنگ آبی و فیروزه‌ای، سر شاه فیروز به عنوان سرور یک دوره‌ی جدید برگزیده شده است.
ز بهر خطبهٔ صدق و صوابش
جلال الدین و دنیا شد خطابش
هوش مصنوعی: به خاطر خطبه‌ای که راست و صحیح بود، جلال الدین و دنیا به او خطاب کردند.