گنجور

شمارهٔ ۷۱ - عرض صحیفهٔ طولانی نصیحت، پیش ضمیر ملهم سلطان، که نسخه‌ایست صحیح از لوح محفوظ حفظ الله تعالی عن التلویح السو

گرفتن سهل باشد، این جهان را
کلید آن جهان، باید شهان را
مکن بس بر همین کز تیغ و از رای
همه دنیا گرفتی، شسته بر جای
به همت آسمان را قلعه کن باز
به ملک خشکی و تری مکن ناز
بکن کاری همین جا تا توانی
که آنجا هم، چو اینجا، ملک رانی
مسلم بایدت گر پادشاهی
بباید کردن از دلها گدائی
دعا زین به نمیدانم به جایت
که از دلها حشم بخشد خدایت
مکن تیغ سیاست را چنان تیز
که چون آتش، نداند کرد پرهیز
شه آن به کاو عمل چون آب راند
که هم جان بخشد و، هم جان ستاند
کسی کاو مملکت را بد سگال است
بکش، کان خون، بی حرمت حلال است
به کار دیگران، بر شعله زن آب
خرد بیدار دار و تیغ در خواب
چو هستندت همه پائین پرستان
زبر دستی مکن بر زیر دستان
رهت چون رفت خلق از دیده در پیش
رهٔ خود را تو روب از دیدهٔ خویش
به چندین، مشعل امشب کار ره کن
ره ظلمات فردا را نگه کن
ازینجا بر چراغی گر توانی
که تا آن‌جا به تاریکی نمانی
چراغی نی که باد از وی برد نور
چراغی کان نمیرد از دم صور
مشو مغرور این مشتی خیالات
که در پیش تو می‌آید به حالات
جهان خوابیست پیش چشم بیدار
به خوابی دل نه بندد مرد هوشیار
تو یک ذره غباری از زمینی
که اندر خواب خود را کوه بینی
چو بر تو دست تقدیر آورد زور
کنی روشن که جمشیدی و یامور
بخواب اندر مگر موشی شتر شد
ز پری تنش دل نیز پر شد
ز خواب خوش بر آمد شاد گشته
همی شد سو به سو پر باد گشته
بنا گاه اشتری باری برو ریخت
ز صد من یک جو آزاری برو ریخت
ته آن بار مسکین موش درماند
به مسکینی جمازه در عدم راند
خوش است این خوابهائی خوش به تعبیر
اگر بر عکس ننمایند تأثیر
چو بازیچه است ملک سست بنیاد
بدین بازیچه چون طفلان مشو شاد
نمیگویم که ترک خسروی کن،
رهٔ کم توشگان را پیروی کن،
تو کی این پای ره پیمای داری
که زنجیر زر اندر پای داری
تواین ره کی روی کز ناز و تمکین
زنی ده گام بر یک خشت زرین
به دل اصحاب دل را آشنا باش
درون درویش و بیرون پادشاه باش
به شاهی سهل باشد ملک را نی
به ملک بندگی رس گر توانی
نه اندک، کارها بسیار کردی
ولی بهر دل خود کارکردی
کنون کار از پی آن کن که هر بار
دهد در کار اندک، مزد بسیار
چو توقیعی که اندر پادشاهی است
خلافت نامهٔ ملک خدائی است
ستون ملک نبود پایهٔ تخت
نه چوب چتر باشد عمدهٔ بخت
بسی دیدم کمرهای کریمان
همه در یتیمش از یتیمان
جفای خلق پیش شاه گویند
جفا چون شه کند، داد از که جویند؟
نه هر فرقی سزای تاج شاهی است
نه هر سر لایق صاحب کلاهی است
همه باشند بهر تاج محتاج
یکی را زانهمه روزی شود تاج
فلک هر لحظه میدوزد کلاهی
کزان تاجی نهد بر فرق شاهی
کسی را تاج زر بر سر دهد زیب
که ناید بر ضعیف از تختش آسیب
رساند از کف خود جمله را بهر
کز آن پروردهٔ راحت شود دهر
غم عالم چنان باشد به جانش
که باشد عالمی غم بهر آنش
جهانداری به از عالم ستانی
که از خورشید ناید سائبانی
رعیت چون خلل یابد ز بنیاد
کجا ماند بنای دولت آباد
رعیت مایهٔ بنیاد مال است
زمال اسباب ملک آماده حال ست
چو تیشه بشکند از راندن سخت
نه کرسی ساختن بتوان و نی تخت
کسی کاز بهر تو صد رنج ورزد،
ز تو آخر به یک راحت خیزد؟
نه شه را از گل دیگر سرشتند
نه نعمت زان او تنها نوشتند
چو ماهم گوهریم از یک خزانه،
چرا گنجد تفاوت در میانه ؟؟
کند شیر، ار بخوردن، بخل گرگی
برو تهمت بود نام بزرگی!
درخت ار سایه نبود بر زمینش
چرا خلقی بود سایه نشینش
بداد دست ده، تا صد شود شاد
به دست داد ماند کشور آباد
کند ابری که دایم سایه‌بانی
به از باران که باشد ناگهانی
فروخوان نامهٔ مظلوم زان پیش
که بینی رو سیه زو نامهٔ خویش
سپید است ار چه ایوان شهنشاه
سیه گردد ز دود تیرهٔ آه
عنان شاه گر بر آسمان است
دعا را دست بالاتر از آن است
ته غار اژدهای با چنان زور
شود مسکین چو در چشمش خزد مور
توان بی توانان هست چندان
که پیچد سخت دست زورمندان
پگه خیز است خورشید سمائی
که دارد عالمی زو روشنائی
چو سلطان بندگی را پیش گیرد
خدا آن بندگی زو درپذیرد
وگر شد رسم شاهان جام گلگون
به اندازه نه از اندازه بیرون
مبین یک جرعه در طاس شرابی
که طوفان است از بهر خرابی
سرود و لهو هم باید به مقدار
که چون بسیار شد، عکس آورد بار
نشاید تا بدان حد نغمه و نای
که پای تخت هم بر خیزد از جای

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

گرفتن سهل باشد، این جهان را
کلید آن جهان، باید شهان را
هوش مصنوعی: این دنیا را به راحتی می‌توان به دست آورد، اما برای به دست آوردن آن دنیا، نیاز به رهبری و فرمانروایی از سوی پادشاهان داریم.
مکن بس بر همین کز تیغ و از رای
همه دنیا گرفتی، شسته بر جای
هوش مصنوعی: تنها بر اساس همین نظر و قدرتی که از دنیا به دست آورده‌ای، نباید بسنده کنی و در همین نقطه متوقف شوی.
به همت آسمان را قلعه کن باز
به ملک خشکی و تری مکن ناز
هوش مصنوعی: با اراده قوی، آسمان را تبدیل به دژ و قلعه کن و دیگر در برابر سختی‌های زمین، زیاده‌روی نکن و ناز نکن.
بکن کاری همین جا تا توانی
که آنجا هم، چو اینجا، ملک رانی
هوش مصنوعی: هر جا که هستی، سعی کن کارهای خوبی انجام دهی تا در آنجا هم مثل اینجا، برتری و سلطه داشته باشی.
مسلم بایدت گر پادشاهی
بباید کردن از دلها گدائی
هوش مصنوعی: اگر می‌خواهی پادشاه باشی، باید از دل‌ها به طور خالصانه درخواست کنی و humble باشی.
دعا زین به نمیدانم به جایت
که از دلها حشم بخشد خدایت
هوش مصنوعی: نمی‌دانم دعا به چه نتیجه‌ای می‌رسد، اما می‌دانم که خداوند از دل‌ها خواسته‌های ما را برآورده می‌سازد.
مکن تیغ سیاست را چنان تیز
که چون آتش، نداند کرد پرهیز
هوش مصنوعی: تیغ سیاست را به قدری تیز نکن که مانند آتش، کسی از آن نتواند دوری کند و از خطرش بگریزد.
شه آن به کاو عمل چون آب راند
که هم جان بخشد و، هم جان ستاند
هوش مصنوعی: فرمانروایی که کارهایش مانند آب می‌باشد، زندگی می‌بخشد و در عین حال می‌تواند جان‌ها را بگیرد.
کسی کاو مملکت را بد سگال است
بکش، کان خون، بی حرمت حلال است
هوش مصنوعی: اگر کسی به کشور آسیب می‌زند و به آن بدخواهی می‌کند، باید او را از میان برداشت، زیرا خون چنین کسی بی‌احترامی و حلال است.
به کار دیگران، بر شعله زن آب
خرد بیدار دار و تیغ در خواب
هوش مصنوعی: به کار دیگران توجه کن و با فکر و آگاهی رفتار کن، در حالی که در مواقع نیاز، هوشیار و آماده عمل باش.
چو هستندت همه پائین پرستان
زبر دستی مکن بر زیر دستان
هوش مصنوعی: اگر همه افرادی که در اطراف تو هستند، به زیر دستی و حقارت می‌گرایند، بر آن‌ها سلطه‌گری نکن و به دیگران زور نگو.
رهت چون رفت خلق از دیده در پیش
رهٔ خود را تو روب از دیدهٔ خویش
هوش مصنوعی: وقتی که مردم از مسیر تو دور شوند، مسیری که خودت در پیش داری را از چشم خودت نادیده بگیر.
به چندین، مشعل امشب کار ره کن
ره ظلمات فردا را نگه کن
هوش مصنوعی: امشب با چندین مشعل، برای خودت راهی در دل تاریکی فردا بساز و به آن نگاه کن.
ازینجا بر چراغی گر توانی
که تا آن‌جا به تاریکی نمانی
هوش مصنوعی: اگر می‌توانی، از اینجا به سوی روشنایی برو تا در تاریکی نمانی.
چراغی نی که باد از وی برد نور
چراغی کان نمیرد از دم صور
هوش مصنوعی: این جمله به نوعی اشاره دارد به نوری که از درون خود می‌تابد و تحت تأثیر عوامل خارجی قرار نمی‌گیرد. به عبارت دیگر، نور حقیقی و واقعی که در مقابل طوفان و مشکلات زندگی مقاوم است و هرگز خاموش نمی‌شود. این نور یک نوری است که از خود فرد سرچشمه می‌گیرد و هیچ نیرویی نمی‌تواند آن را از بین ببرد.
مشو مغرور این مشتی خیالات
که در پیش تو می‌آید به حالات
هوش مصنوعی: به خودت مغرور نشو به خاطر افکار و تصورات نادرستی که در ذهنت شکل می‌گیرند.
جهان خوابیست پیش چشم بیدار
به خوابی دل نه بندد مرد هوشیار
هوش مصنوعی: جهان همانند خوابی است که برای چشم بیدار قابل مشاهده است، اما انسان‌های آگاه و هوشیار به این خواب دل نمی‌بندند.
تو یک ذره غباری از زمینی
که اندر خواب خود را کوه بینی
هوش مصنوعی: تو تنها یک ذره غبار از آن دنیایی هستی که در خواب، خود را به شکل کوهی بزرگ می‌بینی.
چو بر تو دست تقدیر آورد زور
کنی روشن که جمشیدی و یامور
هوش مصنوعی: زمانی که سرنوشت به تو قدرت و توانایی بدهد، می‌توانی درخشندگی و عظمت پیدا کنی، مانند Jamshid و Yamur.
بخواب اندر مگر موشی شتر شد
ز پری تنش دل نیز پر شد
هوش مصنوعی: در خواب برو، شاید مانند موش، شتر شود و با زیبایی‌اش، دلش نیز لبریز از عشق گردد.
ز خواب خوش بر آمد شاد گشته
همی شد سو به سو پر باد گشته
هوش مصنوعی: او از خواب خوش بیدار شده و خوشحال است، به این سو و آن سو در حال حرکت و پر از نشاط است.
بنا گاه اشتری باری برو ریخت
ز صد من یک جو آزاری برو ریخت
هوش مصنوعی: ناگهان باری از دوش شتری افتاد، باری که از صد من سنگین‌تر بود و از آن هیچ آسیبی به او نرسید.
ته آن بار مسکین موش درماند
به مسکینی جمازه در عدم راند
هوش مصنوعی: موش، در شرایط سخت و بی‌چارگی، با ناتوانی و ناامیدی، به سوی جایی نامعلوم حرکت می‌کند.
خوش است این خوابهائی خوش به تعبیر
اگر بر عکس ننمایند تأثیر
هوش مصنوعی: این خواب‌های زیبا خوشایند است، به شرطی که تعبیر آن‌ها به گونه‌ای نادرست نشان داده نشود.
چو بازیچه است ملک سست بنیاد
بدین بازیچه چون طفلان مشو شاد
هوش مصنوعی: ملک و سرزمین مانند اسباب بازی‌ای ناپایدار است، پس در این بازیچه، مانند کودکان شادمان نباش.
نمیگویم که ترک خسروی کن،
رهٔ کم توشگان را پیروی کن،
هوش مصنوعی: نمی‌گویم که به مقام و عظمت خود پایان دهی، ولی بهتر است که راهی را برگزینی که کمتر دشوار باشد.
تو کی این پای ره پیمای داری
که زنجیر زر اندر پای داری
هوش مصنوعی: تو کیست که دارای چنین پای مسیری هستی که زنجیر طلا به پای تو بسته شده است؟
تواین ره کی روی کز ناز و تمکین
زنی ده گام بر یک خشت زرین
هوش مصنوعی: تو در این مسیر چه زمانی قدم برمی‌داری، که با ناز و خودپسندی، ده قدم بر یک آجر طلا می‌زنی؟
به دل اصحاب دل را آشنا باش
درون درویش و بیرون پادشاه باش
هوش مصنوعی: با دل دوستان خود هم‌دل و آشنا باش و همزمان درون خود را مانند یک درویش بدونی و در بیرون، به احترام و اعتبار یک پادشاه رفتار کن.
به شاهی سهل باشد ملک را نی
به ملک بندگی رس گر توانی
هوش مصنوعی: به دست آوردن قدرت و سلطنت برای کسی که لایق است کار آسانی است؛ اما اگر تو بخواهی به عنوان یک بنده در کارهای دیگران خدمت کنی، آن هم به شایستگی دشوار خواهد بود.
نه اندک، کارها بسیار کردی
ولی بهر دل خود کارکردی
هوش مصنوعی: تو کارهای زیادی انجام دادی، اما همه آنها تنها به خاطر رضایت خودت بود.
کنون کار از پی آن کن که هر بار
دهد در کار اندک، مزد بسیار
هوش مصنوعی: اکنون باید به دنبال کاری باشی که با تلاش کم، پاداش زیادی دریافت کنی.
چو توقیعی که اندر پادشاهی است
خلافت نامهٔ ملک خدائی است
هوش مصنوعی: مانند نامه‌ای که در دست پادشاه است، این پیام نشان‌دهنده‌ی حکومتی است که از سوی خداوند به فرمانروایی فرستاده شده است.
ستون ملک نبود پایهٔ تخت
نه چوب چتر باشد عمدهٔ بخت
هوش مصنوعی: تخت سلطنت به پایه‌ای محکم نیاز دارد و تنها با چوب و دارایی‌های جغرافیایی نمی‌توان به عزت و قدرت رسید؛ بلکه این‌که شانس و سرنوشت نیز در این امر نقش دارند.
بسی دیدم کمرهای کریمان
همه در یتیمش از یتیمان
هوش مصنوعی: من بارها دیده‌ام که افراد مهربان و با کرامت، در زمان نیاز و سختی، به یتیمان بیشتری کمک می‌کنند و از آن‌ها حمایت می‌نمایند.
جفای خلق پیش شاه گویند
جفا چون شه کند، داد از که جویند؟
هوش مصنوعی: برخی از مردم درباره‌ی بدرفتاری‌ها با شاه سخن می‌گویند، اما وقتی خود شاه بدی کند، چه کسی باید از او شکایت کند؟
نه هر فرقی سزای تاج شاهی است
نه هر سر لایق صاحب کلاهی است
هوش مصنوعی: هر تفاوتی موجب نمی‌شود که کسی لایق مقام و احترام بالایی مثل تاج و کلاه باشد. فقط افرادی که ویژگی‌های خاصی دارند، شایسته این مرتبه‌ها هستند.
همه باشند بهر تاج محتاج
یکی را زانهمه روزی شود تاج
هوش مصنوعی: همه مردم برای رسیدن به مقام و ثروت تلاش می‌کنند، ولی تنها یکی از آنها در نهایت به این هدف می‌رسد.
فلک هر لحظه میدوزد کلاهی
کزان تاجی نهد بر فرق شاهی
هوش مصنوعی: آسمان هر لحظه‌ای بر سر کسی که مقام بلندی دارد، کلاهی می‌گذارد که نشانه‌ی قدرت و عظمت اوست.
کسی را تاج زر بر سر دهد زیب
که ناید بر ضعیف از تختش آسیب
هوش مصنوعی: کسی که زیب و زینت دارد و تاج زرینی بر سرش می‌گذارد، نباید به افراد ضعیف آزار برساند.
رساند از کف خود جمله را بهر
کز آن پروردهٔ راحت شود دهر
هوش مصنوعی: همه چیز را به دست خود می‌دهد تا از آن، آسایش دنیا فراهم شود.
غم عالم چنان باشد به جانش
که باشد عالمی غم بهر آنش
هوش مصنوعی: غم و اندوهی که در دل اوست، به اندازه‌ای است که انگار جهانی پر از غم، در وجودش حاکم شده است.
جهانداری به از عالم ستانی
که از خورشید ناید سائبانی
هوش مصنوعی: بهتر است که به جای گرفتن مقام و دنیا، به فکر کسب علم و دانایی باشیم؛ زیرا علم و دانش مانند نوری هستند که می‌توانند راهنمای انسان باشند و همچون آفتاب، روشنی بخش زندگی او شوند.
رعیت چون خلل یابد ز بنیاد
کجا ماند بنای دولت آباد
هوش مصنوعی: اگر مردم در زیر ساخت جامعه دچار مشکل شوند، دیگر نشانه‌ای از استحکام و امنیت آن حکومت باقی نخواهد ماند.
رعیت مایهٔ بنیاد مال است
زمال اسباب ملک آماده حال ست
هوش مصنوعی: رعیت یا مردم، اساس و پایه ثروت هستند و از ثروت، امکانات و شرایط لازم برای حکومت و سرزمین فراهم می‌شود.
چو تیشه بشکند از راندن سخت
نه کرسی ساختن بتوان و نی تخت
هوش مصنوعی: زمانی که تیشه و ابزارهای برنده، از فشار زیاد بشکنند، دیگر نمی‌توان برای ساختن جایگاهی محکم یا تختی مستحکم اقدامی انجام داد.
کسی کاز بهر تو صد رنج ورزد،
ز تو آخر به یک راحت خیزد؟
هوش مصنوعی: آیا فردی که برای تو زحمت زیادی می‌کشد و سختی‌ها را تحمل می‌کند، در نهایت از تو تنها یک راحتی طلب می‌کند؟
نه شه را از گل دیگر سرشتند
نه نعمت زان او تنها نوشتند
هوش مصنوعی: نه پادشاه را از گل و خاک دیگری ساختند و نه نعمت‌هایی که دارد، تنها به نام او نوشته شده است.
چو ماهم گوهریم از یک خزانه،
چرا گنجد تفاوت در میانه ؟؟
هوش مصنوعی: ما چون گوهرهای درخشان هستیم که از یک منبع گرانبها آمده‌ایم، پس چرا باید در میان ما تفاوتی وجود داشته باشد؟
کند شیر، ار بخوردن، بخل گرگی
برو تهمت بود نام بزرگی!
هوش مصنوعی: اگر شیر بخواهد شکار کند، اما بخیل باشد مانند گرگ، این بخالت باعث می‌شود که نام او به نیکی معروف نشود.
درخت ار سایه نبود بر زمینش
چرا خلقی بود سایه نشینش
هوش مصنوعی: اگر درخت سایه‌ای بر روی زمین نداشته باشد، پس چرا عده‌ای در زیر سایه‌اش نشسته‌اند؟
بداد دست ده، تا صد شود شاد
به دست داد ماند کشور آباد
هوش مصنوعی: اگر دستت را برای کمک به دیگران دراز کنی، شادی و خوشبختی به تو برمی‌گردد و به واسطه این کمک، جامعه‌ات رونق و آبادانی بیشتری خواهد یافت.
کند ابری که دایم سایه‌بانی
به از باران که باشد ناگهانی
هوش مصنوعی: ابر دائماً سایه می‌افکند و روشنی را می‌پوشاند، اما بارانی که ناگهانی می‌بارد، به هیچ وجه برای زمین بهتر از سایه‌ساری که همیشگی است، نیست.
فروخوان نامهٔ مظلوم زان پیش
که بینی رو سیه زو نامهٔ خویش
هوش مصنوعی: قبل از اینکه به عذاب و بدبختی خود فکر کنی، خوب است که به نامه‌ای که از ستم دیده‌گان به تو می‌رسد توجه کنی. این نامه نشان‌دهندهٔ وضعیت دردناک آنان است و باید از آن عبرت بگیری.
سپید است ار چه ایوان شهنشاه
سیه گردد ز دود تیرهٔ آه
هوش مصنوعی: اگرچه ایوان پادشاهی سپید و روشن است، اما دود و غبار ناامیدی می‌تواند آن را تیره و تار کند.
عنان شاه گر بر آسمان است
دعا را دست بالاتر از آن است
هوش مصنوعی: اگر رهبری یا فرمانروایی در آسمان باشد، دعا و درخواست از او، از همه چیز بالاتر و مهم‌تر است.
ته غار اژدهای با چنان زور
شود مسکین چو در چشمش خزد مور
هوش مصنوعی: در اعماق غار اژدها، موجودی ضعیف و ناتوان نیز به واسطه‌ی قدرت و هیبت آن اژدها، همچون یک مور کوچک به نظر می‌رسد.
توان بی توانان هست چندان
که پیچد سخت دست زورمندان
هوش مصنوعی: قدرت ضعیفان به قدری زیاد است که می‌تواند دست قوی‌ترین ها را به سختی بچرخاند.
پگه خیز است خورشید سمائی
که دارد عالمی زو روشنائی
هوش مصنوعی: زمانی که خورشید در آسمان بالا می‌آید، جهانی از نور و روشنی را به همراه خود می‌آورد.
چو سلطان بندگی را پیش گیرد
خدا آن بندگی زو درپذیرد
هوش مصنوعی: وقتی خداوند بندگی را از کسی پذیرا شود، آن شخص در موقعیت والایی قرار می‌گیرد و از مقام و عزتی برخوردار می‌شود.
وگر شد رسم شاهان جام گلگون
به اندازه نه از اندازه بیرون
هوش مصنوعی: اگر رسم پادشاهان این باشد که جامی پر از شراب قرمز داشته باشند، آن‌گاه این جام باید به اندازه مناسب باشد و از حد و اندازه‌ی خود خارج نشود.
مبین یک جرعه در طاس شرابی
که طوفان است از بهر خرابی
هوش مصنوعی: یک جرعه از شراب در ظرفی که طوفان به همراه دارد، نشانه‌ای از ویرانی و نابودی است.
سرود و لهو هم باید به مقدار
که چون بسیار شد، عکس آورد بار
هوش مصنوعی: تفریح و شادی باید در حد معقولی باشد، چرا که اگر بیش از حد شود، عواقب منفی به دنبال خواهد داشت.
نشاید تا بدان حد نغمه و نای
که پای تخت هم بر خیزد از جای
هوش مصنوعی: نباید آنقدر صدای خوش و ساز بلند باشد که حتی تخت شاهی از جای خود بلند شود.