شمارهٔ ۶۴ - حکمت و اخلاق
چون هنر مرغ فراوان شود
مرغ ز بر دست سلیمان شود
وای بر آن آدمی بی خبر
کوکم از آن مرغ بود در هنر
دجله چو آمیخته گردد به نیل
هست جدا کردن آن مستحیل
چشمهٔ چاه هر چه که بالا شود
چشمه محال است که دریا شود
خواست یکی خواسته لیکن نیافت
آنکه نمیخواست برد خود شتافت
رفت یکی در طلب لعل سنگ
ریزهٔ سنگین نیامد به چنگ
وان دگری را که غم آن نبود
لعل چنان یافت که در کان نبود
کوشش بیهوده ز غایت برون
کوبش آبست، به هاون درون
این همه بیداری ما خفتنست
کامدن ما ز پی رفتن ست
گر بودت، خوش خور و بدخو مباش
ور نبود، رنجه مشو گو مباش
تنگ مباش از پی عیش فراخ
کان بری از باغ که خیزد ز شاخ
هر چه رسد، بیش خور و کم مخور
ور نرسد هم برسد، غم مخور
هر چه بجوئی و نیابی، مرنج
زانکه به خواهش نتوان یافت گنج
ترک طمع گیر ز خود شرم دار
تا نشوی چون خجلان شرمسار
گرسنه زانی که درین تنگنای
نان ز ملک می لبی نزد خدای
غره به نزد یکی سلطان مشو
بلبل باغی، مگس خوان مشو
هست وی از خرمن هستی خسی
تا تو چه باشی که کمی زو بسی
چند کشی پیش ملک دست پیش
تات زکاتی دهد از ملک خویش
تشنه بمیر، آب زد و نان مخواه
خون خور و از خوانچهشان نان مخواه
چون ببریدی طمع از ناکسان
صرف مکن گوهر خود با خسان
گل به چراگاه ستوران مبر
آئینه در مجلس کوران مبر
شمارهٔ ۶۳ - تنسیق الصفات: باد! همه وقت، به شادی و نازشمارهٔ ۶۵ - بمن فی العشق مات و حی فیه: سر نامه به نام آن خداوند
اطلاعات
وزن: مفتعلن مفتعلن فاعلن (سریع مطوی مکشوف)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
چون هنر مرغ فراوان شود
مرغ ز بر دست سلیمان شود
هوش مصنوعی: هنگامی که هنر و مهارتهای مختلف گسترش یابد و در دسترس فراوان قرار گیرد، افراد به سادگی میتوانند به درجات بالای توانایی و قدرت دست یابند.
وای بر آن آدمی بی خبر
کوکم از آن مرغ بود در هنر
هوش مصنوعی: آه بر آن انسان نادان که از هنر بیخبر است، مثل مرغی که از تواناییهای خود بیخبر است.
دجله چو آمیخته گردد به نیل
هست جدا کردن آن مستحیل
هوش مصنوعی: وقتی که دو رود دجله و نیل با هم ترکیب شوند، جدا کردن آنها غیرممکن و سخت میشود.
چشمهٔ چاه هر چه که بالا شود
چشمه محال است که دریا شود
هوش مصنوعی: هر چه چشمهٔ چاه بالاتر برود، هرگز نمیتواند به اندازهٔ دریا بزرگ شود.
خواست یکی خواسته لیکن نیافت
آنکه نمیخواست برد خود شتافت
هوش مصنوعی: خواستهای از کسی بود که به آن نرسید، اما کسی که به هیچ چیز احتیاجی نداشت، به هدف خود رسید و موفق شد.
رفت یکی در طلب لعل سنگ
ریزهٔ سنگین نیامد به چنگ
هوش مصنوعی: کسی به دنبال جواهر قیمتی رفت، ولی به هدفش نرسید و نتوانست آن را به دست آورد.
وان دگری را که غم آن نبود
لعل چنان یافت که در کان نبود
هوش مصنوعی: آن که غم و اندوهی ندارد، مانند کسی است که گوهری را در معدنی نیافته است.
کوشش بیهوده ز غایت برون
کوبش آبست، به هاون درون
هوش مصنوعی: تلاش بیفایده مثل این است که تلاش کنی آب را در هاونی که درونش است، بکوبی.
این همه بیداری ما خفتنست
کامدن ما ز پی رفتن ست
هوش مصنوعی: بیداری و تلاش ما در واقع خواب و بیخبری است، و حضورمان به خاطر این است که میخواهیم از چیزی دور شویم.
گر بودت، خوش خور و بدخو مباش
ور نبود، رنجه مشو گو مباش
هوش مصنوعی: اگر خوشبختی داری، با دیگران خوب رفتار کن و اگر ندارید، خود را آزار نده و ناراحت نباش.
تنگ مباش از پی عیش فراخ
کان بری از باغ که خیزد ز شاخ
هوش مصنوعی: استراحت و لذت را فراموش نکن و از فرصتهای خوب زندگی بهرهبرداری کن، زیرا ممکن است مانند میوهای که از شاخه جدا میشود، به راحتی از دست برود.
هر چه رسد، بیش خور و کم مخور
ور نرسد هم برسد، غم مخور
هوش مصنوعی: هر چه به دستت میآید، بیشتر استفاده کن و کمتر صرفهجویی کن. اگر چیزی به دست نیاوردی، نگران نباش که بالاخره به تو خواهد رسید.
هر چه بجوئی و نیابی، مرنج
زانکه به خواهش نتوان یافت گنج
هوش مصنوعی: هر چیزی را که جستجو میکنی و پیدا نمیکنی، ناراحت نباش، زیرا گنجینهها را نمیتوان فقط با آرزو و خواستن به دست آورد.
ترک طمع گیر ز خود شرم دار
تا نشوی چون خجلان شرمسار
هوش مصنوعی: از امید و آرزوهای بیجا فاصله بگیر و به خودت احترام بگذار، وگرنه ممکن است به وضعیتی شبیه به شرمندگی دچار شوی.
گرسنه زانی که درین تنگنای
نان ز ملک می لبی نزد خدای
هوش مصنوعی: کسی که در این وضعیت سخت و کمبود نان قرار دارد، در حالیکه در سرزمین خودش مینوشد، از خداوند ناامید نیست.
غره به نزد یکی سلطان مشو
بلبل باغی، مگس خوان مشو
هوش مصنوعی: به فریب مقام و جاذبههای ظاهری کسی توجه نکن و در آن دنیای درخشان خود را گم نکن، چون بلبل باغ، نباید خود را به مگسها نزدیک کنی.
هست وی از خرمن هستی خسی
تا تو چه باشی که کمی زو بسی
هوش مصنوعی: او در میان دنیای هستی همچون کاه و خس است، پس تو چه اهمیتی داری که بخواهی نسبت به او برتری داشته باشی؟
چند کشی پیش ملک دست پیش
تات زکاتی دهد از ملک خویش
هوش مصنوعی: چند بار باید برای دیگران کمک کنی تا از دارایی خود چیزی برایشان بگذاری؟
تشنه بمیر، آب زد و نان مخواه
خون خور و از خوانچهشان نان مخواه
هوش مصنوعی: اگر تشنه هستی، بهتر است تشنه بمیرانی و از دیگران چیزی نخواهی. به جای درخواست نان و آب، باید با زحمت و تلاش خودت را سیراب کنی و از خوان دیگران بهرهمند نشوی.
چون ببریدی طمع از ناکسان
صرف مکن گوهر خود با خسان
هوش مصنوعی: اگر از افراد نالایق و بیقدر دلسرد شوی، دیگر نباید ارزش و زیبایی وجود خودت را با آنها هدر دهی.
گل به چراگاه ستوران مبر
آئینه در مجلس کوران مبر
هوش مصنوعی: به چراگاه گوسفندان گل نببر و در جمع افراد نابینا آینه نیاور.