گنجور

شمارهٔ ۴۷ - تخیل

جوهری شام به سودا گری
کرده گهر پیش کش مشتری
چرخ یکی حلقهٔ انگشترین
بر سر یک حلقه هزاران نگین
با همه چون سایه شده هم نشست
یک تن و هر جا که بجوئیش هست
گرم شود بر همه بی هیچ کین
پس ز حیا در رود اندر زمین

اطلاعات

وزن: مفتعلن مفتعلن فاعلن (سریع مطوی مکشوف)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

جوهری شام به سودا گری
کرده گهر پیش کش مشتری
هوش مصنوعی: یک گوهر زیبا در شب به فروش گذاشته شده و در مقابل مشتری، سنگ‌هایی را به نمایش گذاشته است.
چرخ یکی حلقهٔ انگشترین
بر سر یک حلقه هزاران نگین
هوش مصنوعی: چرخ به مانند یک حلقه انگشتر است که درون آن هزاران سنگ قیمتی و زیبایی قرار دارد.
با همه چون سایه شده هم نشست
یک تن و هر جا که بجوئیش هست
هوش مصنوعی: همه جا در کنار دیگران است و مانند سایه‌ای در کنارشان قرار دارد، به طوری که هر زمان بخواهی او را پیدا کنی، در هر جا که دنبالش بگردی، می‌توانی او را بیابی.
گرم شود بر همه بی هیچ کین
پس ز حیا در رود اندر زمین
هوش مصنوعی: اگر گرما بر همه جا بگسترد و هیچ کینه‌ای نباشد، سپس از شدت حیا، به درون زمین نفوذ خواهد کرد.