گنجور

شمارهٔ ۲۵ - جواب پسر

ای شهٔ مشرق شده چون آفتاب
وز تو جهان در حد مغرب بتاب
گر همه بر ماه رسد افسرم
هم به ته پای تو باشد سرم
رو تو چو خورشید زمشرق برآی
من بسم ، اسکندر مغرب گشای
نا تو به مشرق بوی و من به غرب
حربه خورد هر که درآید به حرب
ور به ملاقات رهی رای تست
افسر من خدمتی پای تست

اطلاعات

وزن: مفتعلن مفتعلن فاعلن (سریع مطوی مکشوف)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای شهٔ مشرق شده چون آفتاب
وز تو جهان در حد مغرب بتاب
هوش مصنوعی: ای پادشاهی که همچون آفتاب در مشرق درخشانی، با تابش نور تو جهان تا مغرب روشن می‌شود.
گر همه بر ماه رسد افسرم
هم به ته پای تو باشد سرم
هوش مصنوعی: اگر همه بر روی ماه نیز تاج بگذارند، من هم در انتهای پای تو، سر خود را قرار می‌دهم.
رو تو چو خورشید زمشرق برآی
من بسم ، اسکندر مغرب گشای
هوش مصنوعی: وقتی تو مانند خورشید از مشرق طلوع می‌کنی، من هم همانند اسکندرِ فاتح به سمت مغرب می‌روم.
نا تو به مشرق بوی و من به غرب
حربه خورد هر که درآید به حرب
هوش مصنوعی: تو به سمت مشرق و من به سمت مغرب رفته‌ایم و هر کس که به میدان جنگ بیاید، به نوعی دچار زخم و آسیب خواهد شد.
ور به ملاقات رهی رای تست
افسر من خدمتی پای تست
هوش مصنوعی: اگر در راه ملاقات تو باشم، این نشان از مقام و ارزش بالای من است که به خدمت تو در آمده‌ام.