گنجور

شمارهٔ ۱۴ - مناجات

من که به حکم تو درین کارگاه
از عدم این سو ، زده‌ام بارگاه
به که چو آوردی و بازم بری
هم به سوی خویش فرازم بری
سر مرا چون همه داننده‌ای
باز رهانم که رهاننده‌ای
گر چه تن من ز پی سوز راست
رحمت تو از پی این روز راست
از عمل خود چو نشینم خجل
ذیل کرم پوش برین تنگ دل

اطلاعات

وزن: مفتعلن مفتعلن فاعلن (سریع مطوی مکشوف)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

من که به حکم تو درین کارگاه
از عدم این سو ، زده‌ام بارگاه
هوش مصنوعی: من که به فرمان تو در این دنیا از عدم و نیستی خارج شده‌ام و برای خود جایی ساخته‌ام.
به که چو آوردی و بازم بری
هم به سوی خویش فرازم بری
هوش مصنوعی: هرگاه کسی را به خود دعوت کنی و او را به سمت خود بیاوری، خودت نیز باید به همان سمت حرکت کنی.
سر مرا چون همه داننده‌ای
باز رهانم که رهاننده‌ای
هوش مصنوعی: سرم را از چنگ تو رها کن، چون تو می‌دانی و من به رهایی نیاز دارم.
گر چه تن من ز پی سوز راست
رحمت تو از پی این روز راست
هوش مصنوعی: با وجودی که جسم من در حال سوختن است، رحمت تو به دنبال حقیقت روز به سوی من می‌آید.
از عمل خود چو نشینم خجل
ذیل کرم پوش برین تنگ دل
هوش مصنوعی: وقتی که به کارهای خودم فکر می‌کنم، از شرمندگی نمی‌توانم سر بلند کنم و در دلم حس ناراحتی دارم.