گنجور

بخش ۸ - راه نمودن فرزند قره‌العین عین‌الدین خضر را، که از ظلمات دنیا سوی روشنایی گراید، رواه الله من عین الحیوة عمره، کالخضر، بصحه الذات

ای چاره ده‌ ماهه زرگانی
هم خضر و هم آب زندگانی
اکنون که نداری از خرد ساز
می‌پروردت زمانه در ناز
امید که چون شوی خردمند
خالی نکنی درونه زین پند
از چارده بگذرد چو سالت
گردد مه چارده جمالت
بر نکتهٔ عقل‌، دست سایی
بر گنج هنر‌، گره گشایی
دانسته شوی به کاردانی
بر سر صحیفهٔ معانی
خواهی که دلت نماند از نور
اندرز مرا ز دل مکن دور
پیوند هنر طلب، چو مردان
وز بی‌هنران‌، عنان بگردان
خضر از پی آن نهادمت نام
که‌ت عمر ابد بود سرانجام
لیکن نبود حیات جاوید
تا سر نکشی به ماه و خورشید
و آن راست به اوج آسمان سر
کز جوهر علم یافت افسر
و آن خواجه برَد کلید این گنج
کاو بر تن خویشتن نهد رنج
خواهی قلمت به حرف ساید
بی دود و چراغ راست ناید
تاک از پس غوره‌ می‌دهد مل
شاخ از پس سبزه می‌کشد گل
کانی که کنی، ز بهر گوهر
سنگت دهد اول، آنگهی زر
چون باز کنی ز نیشکر بند
خس در دهن آید، آنگهی قند
ور دل کندت هنر فزایی
پیشه مکنی ثنا سرایی
چون زین فن بد شوی، شکیبا
می‌گوی سخن ولیک زیبا
از کارگه حریر زن لاف
خس پاره مکن چو بوریا‌باف
حرفی که ازو دلی گشاید
از هر قلمی برون نیاید
ور بر دهد این درخت قندت
و آوازه چو من شود بلندت
ز آن مایه که افتدت به دامان
تنها نخوری چو ناتمامان
چون آمده، گر یکی‌ست ور هفت
بدهی ندهی، بخواهدت رفت
باری کم از آنکه از تو چندی
آسوده شود نیازمندی
چون مَرد به‌گِرد مردُمی‌ گرد
نی همچو بخیل ناجوانمرد
سرمایهٔ مردمی مکن گم
کز مردمی‌ست نور مردم
گر‌چه زرت از عدد بود بیش
درویش‌نواز باش و درویش
خواهی که به مهتری زنی چنگ
دریوزهٔ کهتران مکن تنگ
تا پا ننهی به دستیاری
از دوست مخواه دوستداری
بیداری پاسبان‌ِ بی‌مزد
گنجینه برَد به شرکت دزد
یاری که به جان نیازمایی
در کار خودش مده روایی
صد یار بود به نان، شکی نیست
چون کار به جان فتد، یکی نیست
کم بر کف همگنان درم ریز
جز در کف کودکان نوخیز
که‌آموخته شد چو خرد، با سیم
کالای بزرگ را بود بیم
ور خود، به غلط، نعوذ بالله
در سمت سیاقت، افتدت راه
با آنکه شوی وزیر کشور
دزدی باشی، کلاه بر سر
دانی، ز قلم هنر چه جویی؟
از آب سیه، سپیدرویی؟
چون بر سر شغل و کام باشی
می‌کوش که نیک‌نام باشی
در هر چه تو‌را شمار باشد
آن کن که صلاح کار باشد
ناخن که سر خراش دارد
برند سرش، چو سر برآرد
ناکس که خراش چون خسان کرد
با او، آن کن، که با کسان کرد
بر خویشتن آنکه او نبخشود
بخشودن او خرد نفرمود
در جنبش فتنه، جا نگه دار
بر خار چه جُرم‌؟ پا نگه دار
شد چیره چو دشمن ستمکار
از وی نرهی، مگر به هنجار
مرغی که تپد به حلقهٔ دام
اندر خفه جان دهد سرانجام
چون کار فتاد با گرانان
با صرفه زنند کاردانان
مردم، چو دهد عنان به فرهنگ
از باد بگردد آسیا سنگ
بینایی عقل پیش می‌دار
بینا شو و پاس خویش می‌دار
ایمن منشین به عالم خس
کز چرخ نرست بی‌بلا کس
کنجد که ز کام آسیا جست
هم در لگد جو از شد پست
خواهی که نگردی آرزومند
می‌باش به‌هر‌چه هست خرسند
پویان حریص، روی زرد است
خرسندی دل صلاح مرد است
مردم چو ز زر عنان بتابد
همّت شرف کمال یابد
این سرخ‌گلی که خون‌فشان است
سُرخی‌ش ز خون سر‌کشان است
ایمن بود از شکنجه درویش
زر هر چه که بیشتر، بلا بیش
گشتی به سر و روی کُله‌دار
شو ساخته خدنگ‌ِ خون‌خوار
ور نیز شوی وزیر مقبل
از خامه‌زنان مباش غافل
چون در صف پردلان کنی جای
سر پیش نه اول، آنگهی پای
مردانه که کار مرد ورزد
آن به که ز بیم جان نلرزد
گیرم ز عدو عنان بتابد،
از مرگ کجا خلاص یابد؟
کار نظر است پیش دیدن
نتوان به قفای خویش دیدن
آن که‌ش مدد ضمیر باشد
پیلش به نظر حقیر باشد
باز آنکه دلش هراس‌پیشه‌ست
شیر نمدش چو شیر بیشه‌ست
لیکن سبکی مکن چنان هم
که‌ت دل برود ز دست و جان هم
در حمله مشو مبارز خام
هنجار ببین و پیش نه گام
ور بر تو عدو کند زبان تیز
چون مایهٔ کار هست مگریز
بر پُر‌هنر‌ست جور و بیداد
کس را نبود ز بی‌هنر یاد
چون رخت کلال خاک باشد
از نقب‌زنش چه باک باشد؟
گردیدهٔ ظاهرت گر دیدهٔ
در عیب کسان نظر مینداز
وریا و بی بینش یقینی
آن به که سوی خدای بینی
مپسند به هر‌چه رایت آسود
آن کن که بود خدای خشنود
می‌باش چو شاخ سبز دلکش
کاتش ز نی‌اش نگیرد آتش
بفروز چراغ پارسیایی
کاو‌راست سری به روشنایی
خواهی که رسی به چرخ گردان
مگذار عنان نیک‌مردان
شمعی که بود ز روشنی دور
ندهد به چراغ دیگران نور
دولت آن شد که دل فروزی
وز ترک امل کلاه دوزی
در دامن نیستی زنی دست
تا هست شوی به عالم هست
دانی که به‌خاطر هوسناک
هر کس نرسد به عالم پاک
با این همه هم ز جست و جویی
کاهل مشوی به هیچ سویی
خواهی شرف بزرگواری
می‌کوش به همّتی که داری

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای چاره ده‌ ماهه زرگانی
هم خضر و هم آب زندگانی
هوش مصنوعی: ای کسی که مشکلات را حل می‌کنی، تو همچون خضر، حافظ زندگی و جوانی هستی.
اکنون که نداری از خرد ساز
می‌پروردت زمانه در ناز
هوش مصنوعی: اکنون که هیچ در دست نداری، زمانه به ناز و نوازش تو را بزرگ می‌کند.
امید که چون شوی خردمند
خالی نکنی درونه زین پند
هوش مصنوعی: امیدوارم وقتی به دانایی و خرد برسید، از این نصیحت و درس‌هایی که آموخته‌اید، خالی نمانید و آنها را فراموش نکنید.
از چارده بگذرد چو سالت
گردد مه چارده جمالت
هوش مصنوعی: وقتی سن تو به چهارده سال برسد، زیبایی‌ات نیز به اوج خود می‌رسد.
بر نکتهٔ عقل‌، دست سایی
بر گنج هنر‌، گره گشایی
هوش مصنوعی: با استفاده از فهم و اندیشهٔ عقلانی، به کشف و دستیابی به گنجینه‌های هنری و خلاقیت‌ها می‌پردازیم و در این مسیر، به حل مشکلات و دشواری‌ها کمک می‌کنیم.
دانسته شوی به کاردانی
بر سر صحیفهٔ معانی
هوش مصنوعی: با آگاهی و دانش، به درک عمیق معانی دست یابی.
خواهی که دلت نماند از نور
اندرز مرا ز دل مکن دور
هوش مصنوعی: اگر می‌خواهی دل تو از روشنی پند من دور نشود، از دل خود دور نکن.
پیوند هنر طلب، چو مردان
وز بی‌هنران‌، عنان بگردان
هوش مصنوعی: هنرجویان با شخصیت و مردانگی، باید ارتباط خود را با بی‌هنران قطع کنند و توجه خود را به کسانی معطوف کنند که ارزش‌های هنری را درک می‌کنند.
خضر از پی آن نهادمت نام
که‌ت عمر ابد بود سرانجام
هوش مصنوعی: در اینجا گفته می‌شود که خضر، به دنبال کسی فرستاده شده است که برکات و عمر جاودان دارد و در نهایت به آن شخص می‌رسد.
لیکن نبود حیات جاوید
تا سر نکشی به ماه و خورشید
هوش مصنوعی: اما زندگی ابدی وجود ندارد تا زمانی که تو به ستاره‌ها و خورشید نگاه نکنی و سر بلند نکنی.
و آن راست به اوج آسمان سر
کز جوهر علم یافت افسر
هوش مصنوعی: او با دانش و علم خود به بالاترین قله‌های آسمان دست یافته و مانند تاجی بر سر خود دارد.
و آن خواجه برَد کلید این گنج
کاو بر تن خویشتن نهد رنج
هوش مصنوعی: کسی که کلید این گنج را دارد، باید برای رسیدن به آن زحمت بکشد و تلاش کند.
خواهی قلمت به حرف ساید
بی دود و چراغ راست ناید
هوش مصنوعی: اگر خواستی که قلمت با صداقت بنویسد، باید بدون هیچ گونه تقلب و فریبی باشد.
تاک از پس غوره‌ می‌دهد مل
شاخ از پس سبزه می‌کشد گل
هوش مصنوعی: باغبان درختان را به شکوفه و میوه‌دادن ترغیب می‌کند و با سبز شدن گیاهان، گل‌ها نیز شکوفا می‌شوند.
کانی که کنی، ز بهر گوهر
سنگت دهد اول، آنگهی زر
هوش مصنوعی: هر چه که بکوشی، در ابتدا ممکن است زحمت و هزینه‌ای داشته باشد، اما در نهایت، نتیجه‌ی تلاش تو بسیار ارزشمند و گرانبها خواهد بود.
چون باز کنی ز نیشکر بند
خس در دهن آید، آنگهی قند
هوش مصنوعی: وقتی که زحمت و دشواری را پشت سر بگذاری، از آن پس شیرینی و خوشایندی به دست می‌آوری.
ور دل کندت هنر فزایی
پیشه مکنی ثنا سرایی
هوش مصنوعی: اگر دل از کسی بگردانی و به کارهای هنری مشغول شوی، در آن صورت به ستایش و تمجید می‌پردازی.
چون زین فن بد شوی، شکیبا
می‌گوی سخن ولیک زیبا
هوش مصنوعی: زمانی که از این هنر بی‌خبر شوی، به آرامی سخن بگو اما زیبایی کلام را فراموش نکن.
از کارگه حریر زن لاف
خس پاره مکن چو بوریا‌باف
هوش مصنوعی: از کارگاه حریر باف، در مورد پاره‌ای از خس و خاشاک زیاد صحبت نکن، چون بافنده‌ی بوریا به کارش مشغول است.
حرفی که ازو دلی گشاید
از هر قلمی برون نیاید
هوش مصنوعی: اگر کلامی بتواند دل را بگشاید و آرام کند، این حرف از هر زبانی و هر نویسنده‌ای بیرون نمی‌آید.
ور بر دهد این درخت قندت
و آوازه چو من شود بلندت
هوش مصنوعی: اگر این درخت قند تو، برانگیخته شود و صدای تو مانند صدای من بلند گردد.
ز آن مایه که افتدت به دامان
تنها نخوری چو ناتمامان
هوش مصنوعی: از آنچه به تو رسیده است، به تنهایی بهره‌مند نشو، زیرا این بهره‌وری ناقص و ناکامل خواهد بود.
چون آمده، گر یکی‌ست ور هفت
بدهی ندهی، بخواهدت رفت
هوش مصنوعی: وقتی کسی به دلت نزدیک شده، اگرچه ممکن است فقط یکی از آن افراد باشد، اما اگر چیزی از تو بخواهد و تو آن را ندهی، ممکن است از زندگی‌ات برود.
باری کم از آنکه از تو چندی
آسوده شود نیازمندی
هوش مصنوعی: می‌توان گفت: در نهایت، برای کسی که به تو نیازمند است، هیچ تغییر بزرگی در اوضاع ایجاد نخواهد شد و آرامش چندانی نصیبش نمی‌شود.
چون مَرد به‌گِرد مردُمی‌ گرد
نی همچو بخیل ناجوانمرد
هوش مصنوعی: وقتی مردی مانند بخل‌ورزها و ناجوانمردان، دور دیگران نمی‌گردد.
سرمایهٔ مردمی مکن گم
کز مردمی‌ست نور مردم
هوش مصنوعی: سرمایهٔ انسانی و اصالت انسان را نباید نادیده گرفت زیرا این ویژگی‌ها و ارزش‌ها، موجب روشنی و روشنایی جامعه می‌شوند.
گر‌چه زرت از عدد بود بیش
درویش‌نواز باش و درویش
هوش مصنوعی: هرچند که زرت بیشتر از عدد و شمار است، ولی باید با درویشی و مهربانی با درویشان رفتار کنی.
خواهی که به مهتری زنی چنگ
دریوزهٔ کهتران مکن تنگ
هوش مصنوعی: اگر می‌خواهی در مقام بزرگی و رهبری قرار بگیری، نباید به نیازمندی‌های کوچک‌ترها نپردازی و آن‌ها را به زحمت بیندازی.
تا پا ننهی به دستیاری
از دوست مخواه دوستداری
هوش مصنوعی: تا وقتی که خودت به کمک کسی نروی، از دوست خود محبت و دوستی نخواه.
بیداری پاسبان‌ِ بی‌مزد
گنجینه برَد به شرکت دزد
هوش مصنوعی: بیداری و هوشیاری کسی که بدون پاداش از گنجینه محافظت می‌کند، با ورود دزد به خطر می‌افتد.
یاری که به جان نیازمایی
در کار خودش مده روایی
نیازمایی‌: نیازموده‌ای و امتحان نکرده‌ای
صد یار بود به نان، شکی نیست
چون کار به جان فتد، یکی نیست
هوش مصنوعی: بسیاری از دوستان و همراهان هستند که در مواقع عادی و راحتی به کمک می‌آیند، اما وقتی کار به جان و زندگی شخص برسد، در واقعیت تنها فردی در کنار او باقی می‌ماند.
کم بر کف همگنان درم ریز
جز در کف کودکان نوخیز
هوش مصنوعی: بیشتر از آنکه در دست بزرگ‌ترها پول بگذاری، بهتر است آن را در دست کودکان کوچک که در حال رشد هستند بگذاری.
که‌آموخته شد چو خرد، با سیم
کالای بزرگ را بود بیم
هوش مصنوعی: چون عقل و دانش به دست آوردی، باید از خرید و فروش چیزهای با ارزش و گران قیمت احتیاط کنی.
ور خود، به غلط، نعوذ بالله
در سمت سیاقت، افتدت راه
هوش مصنوعی: اگر به اشتباه در مسیر نادرست قرار گرفتی و به راه خلاف رفتی، باید به خودت بیندیشی و از آن خارج شوی.
با آنکه شوی وزیر کشور
دزدی باشی، کلاه بر سر
هوش مصنوعی: با اینکه ممکن است در مقام و موقعیت بالایی همچون وزیر کشور قرار داشته باشی، اما اگر دزد باشی، در نهایت نمی‌توانی بر روی آن موقعیت اعتبار و وجهه‌ای داشته باشی.
دانی، ز قلم هنر چه جویی؟
از آب سیه، سپیدرویی؟
هوش مصنوعی: می‌دانستی که از هنری که با قلم به تصویر کشیده می‌شود، چه انتظاری داری؟ آیا می‌توانی از آب تاریک، نور روشنی را بیرون بیاوری؟
چون بر سر شغل و کام باشی
می‌کوش که نیک‌نام باشی
هوش مصنوعی: وقتی در پی کار و خواسته‌های خود هستی، تلاش کن که شهرت نیکو و خوبی داشته باشی.
در هر چه تو‌را شمار باشد
آن کن که صلاح کار باشد
هوش مصنوعی: در هر چیزی که شمار و اندازه وجود دارد، باید کاری را انجام دهی که به نفع و صلاح تو باشد.
ناخن که سر خراش دارد
برند سرش، چو سر برآرد
هوش مصنوعی: ناخن‌هایی که سرشان خراش دارد، وقتی از سر بلند شوند، نشان می‌دهند که کم‌کم دارند خود را پیدا می‌کنند.
ناکس که خراش چون خسان کرد
با او، آن کن، که با کسان کرد
هوش مصنوعی: اگر کسی مثل تو با دیگران بدرفتاری کرد، به همان شیوه با او رفتار کن که او با دیگران کرد.
بر خویشتن آنکه او نبخشود
بخشودن او خرد نفرمود
هوش مصنوعی: هر کسی که خود را نبخشاید، نمی‌تواند دیگری را ببخشد.
در جنبش فتنه، جا نگه دار
بر خار چه جُرم‌؟ پا نگه دار
هوش مصنوعی: در اوج مشکلات و آشفتگی‌ها، چرا باید بر روی تیغ خارها بایستید؟ فقط کافی است پا بر زمین داشته باشید و نگذارید خود را در معرض خطر قرار دهید.
شد چیره چو دشمن ستمکار
از وی نرهی، مگر به هنجار
هوش مصنوعی: وقتی که دشمن ستمگر بر تو تسلط پیدا کند، راه فرار از او، مگر با رعایت قوانین و اصول، ممکن نیست.
مرغی که تپد به حلقهٔ دام
اندر خفه جان دهد سرانجام
هوش مصنوعی: مرغی که به دام می‌افتد، در نهایت جانش را از دست می‌دهد و نمی‌تواند خود را نجات دهد.
چون کار فتاد با گرانان
با صرفه زنند کاردانان
هوش مصنوعی: وقتی که کار به افراد با تجربه و توانا می‌رسد، آن‌ها با درایت و تدبیر اداره‌ی کار را به دست می‌گیرند.
مردم، چو دهد عنان به فرهنگ
از باد بگردد آسیا سنگ
هوش مصنوعی: وقتی انسان‌ها به دانش و فرهنگ توجه کنند، سرنوشت و اوضاع زندگی‌شان دگرگون می‌شود و مشکلات حل می‌شود.
بینایی عقل پیش می‌دار
بینا شو و پاس خویش می‌دار
هوش مصنوعی: با استفاده از عقل و درک خود، دیدگاه‌های روشنی پیدا کن و در هر حال از خودت مراقبت کن.
ایمن منشین به عالم خس
کز چرخ نرست بی‌بلا کس
هوش مصنوعی: دراین دنیا به خواب آلودگی و آسایش نمان، زیرا هیچ‌کس از مشکلات و بلاهایی که ممکن است پیش بیاید در امان نیست.
کنجد که ز کام آسیا جست
هم در لگد جو از شد پست
کنجد با آنکه با ارزش‌ است وقتی که از سختی و آسیا دوری کند و بر زمین بیفتد با جو لگد‌کوب می‌شود.
خواهی که نگردی آرزومند
می‌باش به‌هر‌چه هست خرسند
هوش مصنوعی: اگر می‌خواهی آرزوهایت برآورده شود، باید به هر چیزی که داری راضی و خرسند باشی.
پویان حریص، روی زرد است
خرسندی دل صلاح مرد است
هوش مصنوعی: افراد مشتاق و جستجوگر گاهی به خاطر نگرانی و حرص، چهره‌ای نگران و رنگ‌پریده پیدا می‌کنند، اما دل شاد و رضایتمند، نشانه‌ی صلاح و درستی است.
مردم چو ز زر عنان بتابد
همّت شرف کمال یابد
هوش مصنوعی: وقتی مردم از طلا و ثروت دوری کنند، تلاش و اراده آنها به درجه‌ی بالایی از شرف و کمال می‌رسد.
این سرخ‌گلی که خون‌فشان است
سُرخی‌ش ز خون سر‌کشان است
هوش مصنوعی: این گل سرخی که می‌بینید، با خون کسانی که در میدان جنگ به شهادت رسیده‌اند، رنگین شده است.
ایمن بود از شکنجه درویش
زر هر چه که بیشتر، بلا بیش
هوش مصنوعی: هرچه انسان دارای ثروت و دارایی بیشتری باشد، بیشتر در معرض خطر و مشکلات قرار می‌گیرد و راحتی و امنیت او کمتر خواهد شد.
گشتی به سر و روی کُله‌دار
شو ساخته خدنگ‌ِ خون‌خوار
هوش مصنوعی: به گردش درآ و مانند یک تیرکشنده خونین، خود را آماده کن.
ور نیز شوی وزیر مقبل
از خامه‌زنان مباش غافل
هوش مصنوعی: اگر روزی به مقام وزارت رسیدی، هرگز از کسانی که با قلم و اندیشه‌شان کار می‌کنند غافل نشو.
چون در صف پردلان کنی جای
سر پیش نه اول، آنگهی پای
هوش مصنوعی: زمانی که در صف افراد دلیر و شجاع قرار می‌گیری، بهتر است که خود را از دیگران متمایز کرده و اولویت را به خود بدهی، سپس به پیش رفتن و پیش قدم شدن بپردازی.
مردانه که کار مرد ورزد
آن به که ز بیم جان نلرزد
هوش مصنوعی: عمل نیک و شجاعانه، نشانه‌ی مردانگی است و بهتر است که در انجام کارها از ترس جان خود فرار نکنیم.
گیرم ز عدو عنان بتابد،
از مرگ کجا خلاص یابد؟
هوش مصنوعی: اگر فرض کنیم که دشمن به ما آسیب بزند، اما از مرگ چه راهی می‌توانیم فرار کنیم؟
کار نظر است پیش دیدن
نتوان به قفای خویش دیدن
هوش مصنوعی: کار بینایی به اندیشه و تفکر مربوط می‌شود و نمی‌توان به گذشته و آنچه که از دست رفته نگاه کرد.
آن که‌ش مدد ضمیر باشد
پیلش به نظر حقیر باشد
هوش مصنوعی: کسی که دارای قدرت و آگاهی درونی است، در چشم خداوند از بزرگی و اهمیت چندانی برخوردار نیست.
باز آنکه دلش هراس‌پیشه‌ست
شیر نمدش چو شیر بیشه‌ست
هوش مصنوعی: کسی که دلش پر از ترس و نگرانی است، حتی اگر در ظاهر قدرت و شجاعت نشان دهد، در باطن مانند شیر در قفس است و نمی‌تواند خود را به‌راحتی نشان دهد.
لیکن سبکی مکن چنان هم
که‌ت دل برود ز دست و جان هم
هوش مصنوعی: اما آرامش را حفظ کن، زیرا ممکن است کنترل دل و جانت را از دست بدهی.
در حمله مشو مبارز خام
هنجار ببین و پیش نه گام
هوش مصنوعی: در هنگام جنگ، با شتاب و ناپختگی حمله نکن. ابتدا شرایط را مشاهده کن و سپس گام به جلو بردار.
ور بر تو عدو کند زبان تیز
چون مایهٔ کار هست مگریز
هوش مصنوعی: اگر دشمن به تو با زبان تند و تیزی حمله کند، چون ممکن است کار تو را تحت تأثیر قرار دهد، از او دوری کن.
بر پُر‌هنر‌ست جور و بیداد
کس را نبود ز بی‌هنر یاد
هوش مصنوعی: این بیت به معنای این است که افراد با هنر و قابلیت‌های برجسته تحت فشار و ظلم قرار می‌گیرند، در حالی که کسی به یاد افراد بی‌هنر و ناتوان نمی‌افتد. یعنی در جامعه، تنها هنرمندان و افراد با استعداد مورد توجه و درخواست هستند و نمی‌توان انتظار داشت که کسانی که در هنر یا علم ضعیف‌اند، در مرکز توجه قرار گیرند.
چون رخت کلال خاک باشد
از نقب‌زنش چه باک باشد؟
نقب‌زن یعنی دزدی که با نقب‌زدن از خانه‌ها و دکان‌ها کالا می‌برَد.
گردیدهٔ ظاهرت گر دیدهٔ
در عیب کسان نظر مینداز
هوش مصنوعی: اگر به ظاهر خود توجه کرده‌ای، به عیوب دیگران ننگر.
وریا و بی بینش یقینی
آن به که سوی خدای بینی
هوش مصنوعی: بهتر است به جای نگرانی و دوری از حقیقت، به سوی خداوند توجه کنی و به ایمان و یقین درونی خود اهمیت بدهی.
مپسند به هر‌چه رایت آسود
آن کن که بود خدای خشنود
مصرع اول‌: مپسند هر چه را که میل و رای تو می‌خواهد.
می‌باش چو شاخ سبز دلکش
کاتش ز نی‌اش نگیرد آتش
هوش مصنوعی: به مانند شاخی سبز و زیبا باش که آتش نتواند از نی‌اش برآید.
بفروز چراغ پارسیایی
کاو‌راست سری به روشنایی
هوش مصنوعی: این بیت به طور کلی به تشویق به روشن کردن و نمایان کردن فرهنگ و زبان فارسی اشاره دارد و تأکید می‌کند که باید تلاش کرد تا نور و روشنی فرهنگ و ادبیات فارسی را به دیگران نشان دهیم.
خواهی که رسی به چرخ گردان
مگذار عنان نیک‌مردان
هوش مصنوعی: اگر می‌خواهی به موفقیت و بالا رفتن از مقام‌ها دست یابی، نباید در مسیر خود از نقش و تجربه‌های مردان نیکوکار غافل شوی.
شمعی که بود ز روشنی دور
ندهد به چراغ دیگران نور
هوش مصنوعی: شمعی که روشن است، نورش را به دیگران منتقل نمی‌کند و دور نمی‌شود.
دولت آن شد که دل فروزی
وز ترک امل کلاه دوزی
هوش مصنوعی: دولت و خوشبختی به دست آمد که دل را شاد کرد و از بی‌عملی و انتظار دست برداشت.
در دامن نیستی زنی دست
تا هست شوی به عالم هست
هوش مصنوعی: اگر در آغوش عدم قرار داری، باید تلاش کنی تا به وجود برسید و وارد دنیای وجود شوی.
دانی که به‌خاطر هوسناک
هر کس نرسد به عالم پاک
هوش مصنوعی: می‌دانی که به خاطر خواسته‌های نفسانی هر کسی نمی‌تواند به دنیای پاک و زلال دست یابد.
با این همه هم ز جست و جویی
کاهل مشوی به هیچ سویی
هوش مصنوعی: با وجود تمام این‌ها، از تلاش و جستجو دست برندار و از هیچ طرف غافل مشو.
خواهی شرف بزرگواری
می‌کوش به همّتی که داری
هوش مصنوعی: اگر می‌خواهی به مقام و شرافت بزرگی دست یابی، باید با تلاشی که داری، تلاش کنی.

حاشیه ها

1387/10/19 11:01
khalil moetamed

بخش 8 بیت های:
1- زرگانی >>>> شاید " زندگانی " باشد بر اساس مصرع دوم .
1- ای چاره ده ماهه >>> باید " چارده ماهه " باشد با توجه به بیت 4 .
11- کز چو هر >>> کز جوهر
18- ولیک >>>> و لیک
23- گریکیست >>> گر یکیست
24-ازانک >>>> از آنک
29- تا یا >>>> تا پا
32-بنان >>>> به نان
32- یبم ؟ >>> بیم ؟
32- دزدی باشی کلاه بر سر>>> دزدی باشی, کلاه بر سر
54- سر خیش >>> سرخیش
56- به سرو روی >>> به سر و روی ؟
69- آهنگ مصرع دوم با اول نمی خواند.
73- به فروز >>>> بفروز ( فعل امر)
73- کور است >>> کو راست
---
پاسخ: با تشکر، غیر از موارد بیت 1 و 32 (که جایگزینهای پیشنهادی مشکل را حل نمی‏کنند) و بیت 18 (ولیک در فارسی ترکیب و و لیک نیست و یک کلمه به حساب می‏آید) و 34 (ویرگول لازم نیست) باقی موارد طبق فرموده جایگزین شد.