بخش ۲۳ - بازگشتن کبک خرامان از کوه، و شتر پرنده را بر جناح رفتن، رشته دراز دادن، و کبوتر دیوانه را پر کم گذاشتن
چون بر سر چرخ لاجوردی
خورشید نهاد رو به زردی
معشوقهٔ آفتاب پایه
برداشت ز فرق دوست سایه
بر عزم شدن ز جای بر خاست
عذری به هزار لطف درخواست
او در سخن و رفیق خاموش
تا پاک دلش ببرده از هوش
حیرت زده مهر بر دهانش
تب لرزه گرفته استخوانش
دانست مسافر خردمند
کو را چه شکنجه شد زبان بند
اندیشهٔ او خطاب پنداشت
خاموشی او جواب پنداشت
لختی کف پای پر ز خارش
بوسید و گرفت در کنارش
پس محمل ناقه جست در بست
بگشاد عقال و تنگ بر بست
شد بر شتر و زمام بسپرد
شاهین برسید و کبک را برد
میرفت و دو چشم خون فشانتر
خونابهٔ چشم زو روانتر
چون ماه به برج خویشتن شد
وان سرو رونده در چمن شد
در گوشهٔ غم نشست مهجور
تن از دل و دل ز خرمی دور
با شب ز رفیق راز میگفت
نامش میگفت و باز میگفت
چون خسته شد از دلِ سیهروز
گفت این غزل از درونِ پُرسوز
بخش ۲۲ - غنودن نرگس لیلی از بیماری، و مجنون بیخواب را در خواب دیدن، و به نفس تند خویش از جای جستن، و بیرون پریدن، و کمر کوه گرفتن، و مجنون را بر تیغ کوه خراشیده و خسته دریافتن، و دست سلوت بر خستگی او سودن، و مرهم راحت رسانیدن: افسانه سرای شکرین گفتبخش ۲۴ - گریستن لیلی در هوای آشنا، و موج درونه را بدین غزل آبدار بر روی آب آوردن: بازم غم عشق در سر افتاد
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
چون بر سر چرخ لاجوردی
خورشید نهاد رو به زردی
هوش مصنوعی: وقتی که خورشید بر بالای آسمان آبی قرار میگیرد، رنگ آن به زردی میگراید.
معشوقهٔ آفتاب پایه
برداشت ز فرق دوست سایه
هوش مصنوعی: عشق مانند خورشید بر سر دوست پرتو افکنده و در نتیجه، سایهای از آن به وجود آمده است.
بر عزم شدن ز جای بر خاست
عذری به هزار لطف درخواست
هوش مصنوعی: با ارادهای قوی و از جا برخاست، عذری با هزاران لطف و محبت درخواست کرد.
او در سخن و رفیق خاموش
تا پاک دلش ببرده از هوش
هوش مصنوعی: او در صحبتهایی که میکند، مانند یک دوست ساکت است تا اینکه دل پاکش او را کاملاً غافلگیر کند.
حیرت زده مهر بر دهانش
تب لرزه گرفته استخوانش
هوش مصنوعی: شگفتزده و متعجب، لبهایش شبیه به مهر خاموش مانده و انگار که لرزشی در تمام بدنش حس میشود.
دانست مسافر خردمند
کو را چه شکنجه شد زبان بند
هوش مصنوعی: مسافر با تجربه و دانا میداند که زبان بسته چه سختیها و رنجهایی را تحمل کرده است.
اندیشهٔ او خطاب پنداشت
خاموشی او جواب پنداشت
هوش مصنوعی: او فکر میکند که سکوت دیگری نشانهٔ پاسخ یا توافق است.
لختی کف پای پر ز خارش
بوسید و گرفت در کنارش
هوش مصنوعی: مدتی را پاهای خسته و آزار دیدهاش را بوسید و آنها را در کنار خود گرفت.
پس محمل ناقه جست در بست
بگشاد عقال و تنگ بر بست
هوش مصنوعی: پس زین اسب شتر را رها کرد و به آرامش و راحتی بند را برگزید.
شد بر شتر و زمام بسپرد
شاهین برسید و کبک را برد
هوش مصنوعی: شاه بر شتر سوار شد و افسار آن را به دست گرفت. در این میان، پرندهای به نام کبک را نیز با خود برد.
میرفت و دو چشم خون فشانتر
خونابهٔ چشم زو روانتر
هوش مصنوعی: او میرفت و چشمهایش به شدت اشک میریخت و اشکهایش مانند خون زودتر از چشمهایش سرازیر میشد.
چون ماه به برج خویشتن شد
وان سرو رونده در چمن شد
هوش مصنوعی: زمانی که ماه در جایگاه خود قرار گرفت و آن سرو زیبا در باغ به راه افتاد.
در گوشهٔ غم نشست مهجور
تن از دل و دل ز خرمی دور
هوش مصنوعی: در گوشهای از غم، کسی که از عشق و ارتباط دور افتاده، بدنش از دلش جدا شده و دلش از شادی و خوشی فاصله گرفته است.
با شب ز رفیق راز میگفت
نامش میگفت و باز میگفت
هوش مصنوعی: او در شب با دوستش به گفتگو میپرداخت و نام او را بر زبان میآورد و دوباره آن را تکرار میکرد.
چون خسته شد از دلِ سیهروز
گفت این غزل از درونِ پُرسوز
هوش مصنوعی: زمانی که دل از روزهای سخت و غمانگیز خسته شد، این غزل را از عمق وجودی پر از درد و سوز گفت.