برگردان به زبان ساده
توقیع کش مثال این حرف
در نامه، سخن چنین کند صرف
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که اگر نامهای نوشته شود، مضمون آن به گونهای است که به راحتی قابل فهم و روشن است. به بیان دیگر، وقتی کسی چیزی را مینویسد، کلمات و جملاتش به وضوح مفهوم را منتقل میکند و نیازی به تفسیر پیچیدهای ندارد.
کان سوختهٔ خراب سینه
اورنگ نشین بی خزینه
هوش مصنوعی: کسی که دلش سوخته و خراب است، مانند پادشاهی است که بدون گنج و سرمایه زندگی میکند.
از نوفلیان چو بی غرض ماند
لختی ز فراق در مرض ماند
هوش مصنوعی: از نوفلیان وقتی که بدون هدف و به دور از عشق و علاقه بمانند، مدتی در حالت درد و رنج از جدایی به سر میبرند.
چون پیکرش از نشان نستی
آمد قدری به تن درستی
هوش مصنوعی: پیکر او به دلایلی نمیتواند نشان از وجود خود بدهد، اما کمی به سلامت و تناسب بدنش افزوده شده است.
باز از وطن خرد برون جست
زنجیر برید و رشته بگسست
هوش مصنوعی: پرندهای دوباره از وطن خود بیرون پرواز کرد، زنجیر را پاره کرد و بند و قراری که داشت را دشواری زد.
میگشت به گرد و کوه و صحرا
چون خضر، به روضهای خضرا
هوش مصنوعی: او به مانند خضر در دشت و کوه و صحرا پرسه میزده و در باغهای سبز و سرسبز گردش میکرده است.
نی دل خوش و نی خرد فراهم
دیوانه و دیو هر دو با هم
هوش مصنوعی: نه دل شاد و نه اندیشهای منطقی، هر دو دیوانه و دیو در کنار هم هستند.
هجرش زده تیر بر نشانه
غم یافته مرگ را بهانه
هوش مصنوعی: فراق او چنان دردناک است که همچون تیری به قلبم اصابت کرده و موجب شده که احساس مرگ را بهانهای برای اندوه و غم خود قرار دهم.
یاران به تأسف از چنان یار
خویشان به تحیر از چنان کار
هوش مصنوعی: دوستان با تأسف به حال یارهای خود نگاه میکنند و از رفتارهایی که از آنها سر میزند، به شدت حیرتزدهاند.
او دشت گرفته زار و دل ریش
دشمن به ملامت از پس و پیش
هوش مصنوعی: او دشت را با زیان و درد پر کرده و دشمن را با سخنان تلخ و ملامت، هم از جلو و هم از پشت آزار میدهد.
مسکین پدرش به چاره سازی
چون شمع به خویشتن گدازی
هوش مصنوعی: پدرش به خاطر حل مشکلات دیگران، مانند شمع که به خود میسوزد، خود را در سختی میاندازد.
هر جا که نشست زار بگریست،
بی گریهٔ زار در جهان کیست؟
هوش مصنوعی: هر جا که کسی احساس ناامیدی و اندوهی عمیق داشته باشد، در دنیای ما آیا کسی هست که بدون داشتن چنین احساساتی زندگی کند؟
وآن مادر خستهٔ جگر سوز
شب رنگ شده، ز بخت بد روز
هوش مصنوعی: مادری که از درد و رنج شبها خسته شده، به خاطر روزگار بدش ناامید و غمگین است.
روزی طربش به شب رسیده
خون جگرش به لب رسیده
هوش مصنوعی: روزی شادی او به پایان رسیده و درد و رنجش به حدی رسیده که به لبهایش آمده است.
روزی ز زبان راست بازی
در گوش پدر رسید رازی
هوش مصنوعی: روزی از زبان درست و بیپردهای که در گوش پدر میپیچید، رازی به او رسید.
کز مهر و وفای آن یگانه
کاندر همه دهر شد فسانه
هوش مصنوعی: به خاطر محبت و وفای آن یگانه، داستان او در تمام زمانها معروف و مشهور شد.
زان گونه شدست نوفلش دوست
کان دل شده مغز گشت واین پوست
هوش مصنوعی: دوست نوفل به گونهای شده است که قلبش مانند مغز پر از احساسات و افکار عمیق گشته و این لایهی ظاهری فقط پوست است.
گوید که: اگر دل آیدش باز
من دخت خودش دهم به صد ناز
هوش مصنوعی: او میگوید: اگر دلش دوباره به سمت من بیاید، دخترش را با احترام و ناز به او میدهم.
پیر از خبری چنان دل انگیز
بر سوخته شد، چو آتش تیز
هوش مصنوعی: پیر به خاطر خبری بسیار خوشحال کننده، همانند آتش شعلهور شد و به شدت تحت تأثیر قرار گرفت.
دیدش سر و تن ز سنگ خسته
چهره ورم و جبین شکسته
هوش مصنوعی: او را دیدم که بدنی گران و سخت دارد، چهرهاش آسیب دیده و پیشانیاش شکسته است.
پیراهن پاره پاره چون گل
خونابه چکان ز دیده چون مل
هوش مصنوعی: پیراهنی که پاره پاره شده، مانند گلی که از آن خونابه میچکد، دیدگانم را مانند مل پر از اشک کرده است.
از تف هوا چو دود گشته
پشتش ز زمین کبود گشته
هوش مصنوعی: از شدت گرما و هوای داغ، بدنش مثل دود به حالت خمیده درآمده و پشتش از زمین به رنگ آبی در آمده است.
اول ز دو دیده سیل خون ریخت
وانگه نمک از جگر برون ریخت:
هوش مصنوعی: نخست از دو چشمم سیلابی از خون جاری شد و سپس نمک از دل و جانم سرازیر گردید.
کای چشم من و چراغ دیده
تو از من و من ز خود رمیده
هوش مصنوعی: ای چشمان من و روشنی دیدت، من از خودم دور شدهام و فقط به تو توجه دارم.
دارم دل خسته درد پرورد
درمان دلم تویی برین درد
هوش مصنوعی: دل زار و رنجورم از دردهای فراوان است و تنها کسی که میتواند به من آرامش دهد و درمانگر این دردها باشد، تویی.
تو دشت گرفته زار و بی حال
مسکین دل مادرت به دنبال
هوش مصنوعی: تو در دشت خالی و بیحرکت به حال و روز بد خود ادامه میدهی، در حالی که دل مادر تو نگران و در جستجوی توست.
زینگونه که از تو در بلائیم
دیوانه تو نیستی که مائیم
هوش مصنوعی: اینگونه که ما در درد و مشکلات تو هستیم، تو دیوانهی عشق ما نیستی، بلکه این ما هستیم که دیوانهی توییم.
دریاب که عزم کوچ کردم
نزدیک شد آفتاب زردم
هوش مصنوعی: متوجه باش که من برای سفر آمادهام و نزدیکی روزی را حس میکنم که رنگ آفتاب به زردی گرایش پیدا کرده است.
انگار گل تو را خزان برد
وآن هم نفسی که داشتی، مرد
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که فصل خزان، زیبایی تو را از بین برده و آن حال و هوای دلنشینی که داشتی، از دست رفته است.
یاری که نیایدت در آغوش
آن به که ز دل کنی فراموش
هوش مصنوعی: اگر کسی به یاریت نیاید، بهتر است او را فراموش کنی تا اینکه در آرزوی او بمانی.
شاخی که برش نه زود باشد
هیزم بود ار چه عود باشد
هوش مصنوعی: هر شاخهای که زود بشکند، حتی اگر از چوب خوشبو و گرانبها باشد، باز هم به درد هیزم میخورد. به عبارت دیگر، چیزی که پایدار نیست، حتی اگر کیفیت خوبی داشته باشد، در نهایت ارزشی ندارد.
بید، ار ندهد ز میوه مایه
باری بودش فراخ سایه
هوش مصنوعی: اگر درخت بید میوهای ندهد، تنها سایهای بزرگ و وسیع دارد.
تو شاخ رسیده گشتی و تر
نی سایه به مادهی و نی بر
هوش مصنوعی: تو به یک مرحله از رشد و بلوغ رسیدهای و مانند یک گیاه جوان و سرزنده، در سایهساری خاص استوار شدهای.
چون عشق بود به دل ، صوابست
مه در شب تیره آفتابست
هوش مصنوعی: وقتی که عشق در دل وجود داشته باشد، روشنایی و درستی مثل نور آفتاب در شب تاریک است.
نوفل که به مهر تست منسوب
دارد پس پرده دختری خوب
هوش مصنوعی: نوفل که به عشق تو وابسته است، پس پشت پرده دختری زیبا قرار دارد.
در گلشن حسن سرو چالاک
چون قطرهٔ آب آسمان پاک
هوش مصنوعی: در باغ زیبایی، سروهای سرسبز و با طراوت همچون قطرههای آب از آسمان پاک هستند.
خورشید رخی خدیجه نامش
پرورده به عصمتی تمامش
هوش مصنوعی: خورشید چهرهای از خدیجه است که در محیطی پاک و با فضیلت بزرگ شده است.
جویندش و نوفل، از تکبر،
در رشتهٔ کس، نه بندد آن در
هوش مصنوعی: بندهایی که در زندگی و روابط میان افراد میبینیم، نمیتوانند او را که بر خود تکبر دارد، به دام بیندازند. به عبارت دیگر، افراد مغرور و متکبر نمیتوانند به دل دیگران راه یابند و بر آنها تسلط پیدا کنند.
زان رسم وفا که در تو دیدست
پیوند ترا به جان خریدست
هوش مصنوعی: به خاطر وفاداری که در تو دیده، جان خود را به پیوند تو داده است.
در دل، همه صحبت تو جوید
وز شرم، بروی تو نگوید
هوش مصنوعی: در دل همه خواهان گفت و گو با تو هستند، اما به خاطر شرم و حیا، این صحبتها را به روی تو نمیآورند.
پرسد خبر تو گاه و بی گاه
هم معتقدست و هم نکوخواه
هوش مصنوعی: گاه و بیگاه از تو خبر میگیرد، هم به تو اعتقاد دارد و هم خواهان خیر توست.
گر سر به رضاء ما کنی راست
آن خواست از آنِ توست، بیخواست
هوش مصنوعی: اگر بخواهی رضایت ما را جلب کنی، حقیقتاً آنچه که میخواهی متعلق به توست، حتی بدون اینکه بخواهی.
هم مادر امید خاص یابد
هم جان پدر خلاص یابد
هوش مصنوعی: این عبارت به این معناست که هم مادر به امید خاصی دست مییابد و هم روح پدر از آزادی و رهایی برخوردار میشود.
ور خود زنی از خلاف تیری،
بی جان شده گیر، زال و پیری
هوش مصنوعی: اگر خودت به خاطر خطا و اشتباه آسیبی به خود برسانی، مانند زالِ پیر و بیجان خواهی شد.
گفتیم به تو غم نهانی
از ما سخنی، دگر تو دانی!
هوش مصنوعی: گفتیم که غم پنهانی از ما بگوی، حالا خودت میدانی!
دیوانه که این حدیث بشنید
دیوانگیش ز سر بجنبید
هوش مصنوعی: کسی که دیوانه است، وقتی این سخن را میشنود، دیوانگیاش دوباره فعال میشود و برانگیخته میشود.
میخواست که از درون پر سوز
گردد، به خلاف، پاسخ اندوز
هوش مصنوعی: او میخواست که به عمق احساسات خود برسد و درونش به شدت شعلهور شود، اما در عوض، به دنبال جمعآوری پاسخها و توضیحات بود.
لیکن، چو فسون پیر بد چست
کرد از دم سخت دیوار سست
هوش مصنوعی: اما وقتی که جادوگر پیر با زبانی تند و سخت، بر دیواری سست قدرت خود را به نمایش گذاشت،
در پای پدر فتاد فرزند
گفت ای دم تو مرا زبان بند
هوش مصنوعی: فرزند به پای پدر افتاد و گفت: ای پدر، سخن تو باعث شده که من خاموش بمانم.
با آنکه خرد ز من عنان تافت،
از رای تو، روی چون توان یافت؟
هوش مصنوعی: اگرچه عقل و خرد من از مسیر خود منحرف شده، چگونه میتوانم از اندیشه تو روی بگردانم؟
اینست چو خواهش الهی
تن در دادم بهر چه خواهی!
هوش مصنوعی: این جمله نشاندهنده تسلیم و اطاعت از خواستههای الهی است. بیان میکند که فرد با اراده و آمادگی، خود را در اختیار خداوند قرار داده و آماده است تا به هر چیزی که او میخواهد، تن دهد.
مادر پدر از چنان جوابی
بر آتش دل زدند آبی
هوش مصنوعی: مادر پدر با جوابش، آتش دل را خاموش کرد.
رفتند ز خانه بامدادان
پیش پدر عروس شادان
هوش مصنوعی: در صبح زود، خانواده عروس با خوشحالی به دیدن پدر عروس رفتند.
بستند کمر بجست و جویی
کردند سپرده گفت و گویی
هوش مصنوعی: آنها کمر را محکم بستند و به دنبال چیزی رفتند و صحبتهایی کردند که در دل دارند.
نوفل که بخاطر آن هوس داشت
پیش آمد و پاس آن نفس داشت
هوش مصنوعی: نوفل به خاطر خواستهاش وارد عمل شد و توانست بر نفس خود غلبه کند.
گشتند، دو دل، مبده، بی غم
رفتند بسوی خانه خرم
هوش مصنوعی: دو دل با خیال راحت و بدون نگرانی به سوی خانهای خوشحال و شاداب رفتند.
بردند ظرایف عروسی
بغدادی و مغربی و روسی
هوش مصنوعی: ظرافت و زیباییهای جشن عروسی از کشورهای بغداد، مغرب و روسیه به نمایش درآمده است.
اسباب نشاط و مایهٔ سور
شهد و شکر و گلاب و کافور
هوش مصنوعی: وسایل خوشی و شادی شامل شهد، شکر، گلاب و کافور هستند.
بنشست فقیه عیسوی دم
بنیاد نکاح کرد محکم
هوش مصنوعی: فقیه عیسوی در جلسهای نشسته و با جدیت به برقراری پیوند زناشویی پرداخته است.
شد جلوه نما بت حصاری
چون گل ز نسیم نوبهاری
هوش مصنوعی: زیبایی و جلوهی معشوق، مانند گلی است که در نسیم دلپذیر بهار شکوفا شده و بر روی حصاری نمایان شده است.
نازک بدنی چو در مکنون
مجنون کن صد هزار مجنون
هوش مصنوعی: بدن ظریف و لطیف تو مانند حالت عاشقانهای است که میتواند صدها نفر را دیوانه کند.
هر کس به هوس نگاه میکرد
مجنون میدید و آه میکرد
هوش مصنوعی: هر کسی که به آرزوها و خواستههای خود نگاهی میانداخت، مجنون را میدید و حسرتی عمیق احساس میکرد.
هر کس صفت جمال میگفت
مجنون سخن از خیال میگفت
هوش مصنوعی: هر کسی درباره زیبایی و زیباییهای ظاهری صحبت میکرد، اما مجنون در مورد عشق و خیالهای باطنی سخن میگفت.
هر کس گهری خریده میریخت
مجنون ز سرشک دیده میریخت
هوش مصنوعی: هر کسی که لؤلؤیی خریده، مجنون نیز از اشک چشمانش میریزد.
هر کس ز طرب به کار خود بود
مجنون به هوای یار خود بود
هوش مصنوعی: هر فردی که در شادمانی و سرور خود غرق باشد، مانند مجنونی است که به خاطر عشق معشوقش بیقرار است.
هر کس شمعی بسوز برداشت
مجنون همه سوز در جگر داشت
هوش مصنوعی: هر فردی که شمعی روشن کند، نشاندهنده عشق و محبت اوست؛ اما مجنون، که عاشق است، تمام درد و رنج عشق را در دل خود احساس میکند.
او قصهٔ جان ریش میخواند
و افسون خلاص خویش میخواند
هوش مصنوعی: او داستان درد و رنج خود را میگوید و با کلماتش سعی در نجات خود دارد.
میکرد به سینه یاد دل خواه
میشست به گریه دست از آن ماه
هوش مصنوعی: به یاد دل، درد و عشق را در سینهام حس میکردم و با اشکهایم، خاطرات آن ماه را شستشو میدادم.
بیرون خوش و از درونه دل تنگ
تن حاضر و دل هزار فرسنگ
هوش مصنوعی: دنیا از بیرون زیبا و خوش است، اما درون من پر از نگرانی و دلتنگی است؛ هرچند بدنی سالم و حاضر دارم، اما دلم در مسیری دور و دورافتاده است.
مطرب ز طرب ترانه میزد
او نالهٔ عاشقانه میزد
هوش مصنوعی: مطرب با شور و شادی ترانهای میخواند و همزمان گریه و نالههای عاشقانهای را نیز به زبان میآورد.
چون کرد عروس جلوهٔ حور
در پردهٔ مهد گشت مستور
هوش مصنوعی: زمانی که عروسی زیبایی خود را به نمایش گذاشت، مانند حوری در پشت پرده، به زیبایی و رازآلودگی پناه برد.
چون شد، گهٔ آنکه، خرم و شاد
هم خوابه شوند سرو و شمشاد
هوش مصنوعی: زمانی خواهد آمد که در آن، درختان سرو و شمشاد خوشحال و شاداب به یکدیگر نزدیک شوند و در کنار هم آرامش و شادی را تجربه کنند.
دیوانه به درد خود گرفتار
حیران شده ماه نو در آن کار
هوش مصنوعی: دیوانه درگیر درد و رنج خود شده و در این وضعیت، مانند ماه نو که هنوز شکل نگرفته و نامشخص است، سردرگم و در جستجوی راهی است.
نی او همه شب غنود از سوز
نی لعبت تو، ز بخت بد روز
هوش مصنوعی: نی هر شب به خاطر عشق و احساسش به تو، به خواب نمیرود و از بدی سرنوشتی که دارد، رنج میبرد.
بر بویی گلی که بود یارش
دامن نگرفت هیچ خارش
هوش مصنوعی: در اینجا به زیبایی و جذابیت عطر گل اشاره شده است که هیچ چیز نمیتواند آن را تحت تأثیر قرار دهد یا آن را مختل کند. به عبارت دیگر، وقتی چیزی زیبا و دلنشین وجود دارد، هیچ زشتی یا ناملایمتی نمیتواند آن را تحت الشعاع قرار دهد.
بر نجد شد و طواف میکرد
با خاطر خود مصاف میکرد
هوش مصنوعی: در نجد پرسه میزد و با خود در حال درگیری و مبارزه بود.
سوزان غزلی که دل کند ریش
میخواند به حسب حالت خویش
هوش مصنوعی: شعری آتشین و دلسوز که نشاندهندهی حال و احساسات عمیق خود شاعر است، به زیبایی بیان میشود. شاعر با بیان حالتی شخصی و عاطفی، به انتقال احساسات خود میپردازد.
مادر که شنید قصهٔ دوش
سوی پدرش دوید بیهوش
هوش مصنوعی: مادر وقتی داستان شب گذشته را شنید، به سمت پدرش rushed بدون اینکه خودش را کنترل کند.
ناخن زد و چهره غرق خون کرد
دامن ز سرشک لالهگون کرد
هوش مصنوعی: با ناخن خود بر چهرهاش خراشید و صورتش را در خون غرق کرد و دامنش را از اشکهای سرخ رنگ مانند گل لاله آغشته کرد.
بیچاره پدر ز پا در افتاد
هم شیشه شکست و هم خر افتاد
هوش مصنوعی: پدر بیچاره از پا در افتاد و هم شیشه شکست و هم خر افتاد.
گشتند موافقان و خویشان
زین واقعه جمله دل پریشان
هوش مصنوعی: در پی این واقعه، تمامی دوستان و خویشاوندان بیتاب و دلنگران شدند.