گنجور

بخش ۱۴ - توجه نمودن سید عامریان، سوی داروخانه دارالشفاء محنت و اندوه، تا طلب شربت وصال خسته کند، و تلخ کام بازگشتن

پیر از دل دردمند برخاست
اشتر طلبید و محمل آراست
از اهل قبیله مهتری چند
گشتند بهم ز خویش پیوند
رفتند ز بهر خواستاری
در حلهٔ لعبت حصاری
آمد پدرش به مردی‌ای پیش
ز اندازه نمود مردی‌ای بیش
از راه کرم، به رسم تازی
بنشست به میهمان نوازی
خوانی بکشید مهترانه
پر نعمت و نزل خسروانه
چون سفره ز پیش بر گرفتند
عیشی به نشاط در گرفتند
با یکدگر از طریق کاری
می‌رفت سخن ز هر شماری
هر جعبه چو تیر خود برانداخت
جویای غرض سخن برانداخت
کایزد چو بنای دهر پرداخت
هر طایفه جفت جفت در ساخت
زین رو همه را به زندگانی
از جفت گریز نیست دانی
چون هست چنین امیدواریم
کامید خود از درت براریم
ناسفته درت که زخزینه است
ما ورد صفا در آبگینه است
گویی به زبان خود، که بی گفت،
با گوهر پاک ما شود جفت
قیس هنری که در زمانه
هست از همگی هنر یگانه
گر سینه به مهر او کنی گرم
دامادی او نباردت شرم!
این قصه چو کرد میزبان گوش
از بس خجلی، بماند خاموش
بر خود قدری چو مار پیچید
وانگه به جواب در بسیجید
گفتا: چه کنم که میهمانی!
ور نه کنم آن سزا که دانی
هر نکته کز آن کسی برنجد
رنجیده شود کسی که سنجد
تیری که نه بر هدف گراید
آن به که ز جعبه بر نیاید
شخصی که، ز نفس نا سرانجام
ما را به قبیله کرد بد نام
دیوانه و مست و لاابالی
وز مردمی زمانه خالی
از بی ننگی فتاده در ننگ
وز بی سنگی بخوردن سنگ
خلق از خبرش به کوچه و در
انگشت به گوش و دست بر سر
زین گونه حریف ناخردمند،
در خورد کجا بود به پیوند؟
خود گیر که ما، به دست پیشی
جستیم رضای تو به خویشی
آشفته، که حال خود نداند،
تیمار عروس کی تواند!
بر وی چو کفایتش بسی نیست
نیروی تعهد کسی نیست
باشد چو زنی ستون خانه
ناخفته به اندرون خانه
مرغی که شتر شدست نامش
بار است چو نام ناتمامش
مردانه توانش نام کردن
کاو بار کسی کشد به گردن
به گر ننهی به پرده‌ای روی
کش غم تو خوری و او بود شوی
وانگه، به خدائی خداوند،
از صدق عقیده، خورد سوگند
کاین در نشود گشاده تا دیر
کار ار ز زبان شود به شمشیر!
جویندهٔ لعبتی چو خورشید،
شد باز به سوی خانه، نومید
آهسته به گوش پیر زن گفت:
کاین سوخته طاق ماند از آن جفت
کم، خازن آن خزینهٔ سیم،
از آهن تیز ، می‌کند بیم
گر کار فتد به زور بازو
زین سوی سبک بود ترازو
آن چاره که نی به بازوی ماست
ز اقبال قوی تری شود راست
نتوان ستدن، ز پنجه ور، رخت
الا که، به زور بازوی سخت

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

پیر از دل دردمند برخاست
اشتر طلبید و محمل آراست
هوش مصنوعی: پیر با دل پر درد خود بلند شد، شتری طلب کرد و محملی آماده ساخت.
از اهل قبیله مهتری چند
گشتند بهم ز خویش پیوند
هوش مصنوعی: چند نفر از افراد قبیله مهتر، به خاطر خوی و فامیلی که با هم دارند، با یکدیگر پیوند نزدیکی ایجاد کردند.
رفتند ز بهر خواستاری
در حلهٔ لعبت حصاری
هوش مصنوعی: برای رسیدن به خواسته‌اش، به دنیای زیبایی که در آن شوق و سرگرمی وجود دارد، رفتند.
آمد پدرش به مردی‌ای پیش
ز اندازه نمود مردی‌ای بیش
هوش مصنوعی: پدرش به بلوغ و پختگی رسید، اما از حد و اندازه خود فراتر رفت و به مردی بزرگتر از آنچه باید، تبدیل شد.
از راه کرم، به رسم تازی
بنشست به میهمان نوازی
هوش مصنوعی: از روی مهربانی و احترام، به شیوه عرب‌ها پذیرایی کرد.
خوانی بکشید مهترانه
پر نعمت و نزل خسروانه
هوش مصنوعی: بیا و با شکوه و عظمت بنوش، چون سفره‌ای پر از نعمت و برکت در برابر ماست.
چون سفره ز پیش بر گرفتند
عیشی به نشاط در گرفتند
هوش مصنوعی: وقتی که سفره را جمع کردند، شادی و لذت در دل‌ها آغاز شد.
با یکدگر از طریق کاری
می‌رفت سخن ز هر شماری
هوش مصنوعی: به صورت کارآمد و از راه عمل، افراد با هم صحبت می‌کردند و مباحثه می‌نمودند.
هر جعبه چو تیر خود برانداخت
جویای غرض سخن برانداخت
هوش مصنوعی: هر تیری که از کمان رها می‌شود، هدفی را دنبال می‌کند و نیز هر کلامی که گفته می‌شود، هدفی در پس آن نهفته است.
کایزد چو بنای دهر پرداخت
هر طایفه جفت جفت در ساخت
هوش مصنوعی: خداوند وقتی که دنیا را آفرید، برای هر گروه از موجودات جفت‌هایی قرار داد و آنها را به زندگی فرستاد.
زین رو همه را به زندگانی
از جفت گریز نیست دانی
هوش مصنوعی: بنابراین هیچ‌کس نمی‌تواند از زندگی و تعلقات آن فرار کند، می‌دانستی؟
چون هست چنین امیدواریم
کامید خود از درت براریم
هوش مصنوعی: ما به خاطر امیدی که داریم، از درگاه تو خواهیم رفت و به خواسته‌هایمان خواهیم رسید.
ناسفته درت که زخزینه است
ما ورد صفا در آبگینه است
هوش مصنوعی: تو از گنجینه‌ای هستی که هیچ‌کس از آن خبر ندارد، مانند آبی زلال و صاف که در شیشه‌ای درخشان قرار دارد.
گویی به زبان خود، که بی گفت،
با گوهر پاک ما شود جفت
هوش مصنوعی: به نظر می‌رسد که به طور طبیعی و بدون نیاز به بیان کلمات، ارتباطی عمیق و اصیل میان ما و ارزش‌های درونی‌امان برقرار می‌شود.
قیس هنری که در زمانه
هست از همگی هنر یگانه
هوش مصنوعی: قیس، هنری در زمانه دارد که بی‌نظیر و یگانه است و از همه هنرها متفرد و خاص است.
گر سینه به مهر او کنی گرم
دامادی او نباردت شرم!
هوش مصنوعی: اگر دل خود را با عشق او گرم کنی، ننگ و عیب بر تو نخواهد آمد، بلکه به خوشبختی و ازدواجی سربلند منتهی می‌شود.
این قصه چو کرد میزبان گوش
از بس خجلی، بماند خاموش
هوش مصنوعی: وقتی میزبان داستان را شنید، به خاطر شرم و خجالتش دیگر هیچ حرفی نزد و سکوت کرد.
بر خود قدری چو مار پیچید
وانگه به جواب در بسیجید
هوش مصنوعی: در ابتدا به آرامی و با احتیاط حرکت کرد، اما سپس با انرژی و به شدت پاسخ داد.
گفتا: چه کنم که میهمانی!
ور نه کنم آن سزا که دانی
هوش مصنوعی: او گفت: چه کار کنم که مهمان اینجا است! وگرنه آنچه که می‌دانم را انجام می‌دادم.
هر نکته کز آن کسی برنجد
رنجیده شود کسی که سنجد
هوش مصنوعی: هر چیزی که سبب ناراحتی کسی شود، شخص دیگری که از آن آگاه است نیز ناراحت می‌شود.
تیری که نه بر هدف گراید
آن به که ز جعبه بر نیاید
هوش مصنوعی: تیری که نشانه‌ای را هدف قرار ندهد، بهتر است که اصلاً از جعبه خارج نشود.
شخصی که، ز نفس نا سرانجام
ما را به قبیله کرد بد نام
هوش مصنوعی: شخصی که به خاطر نفس و خواسته‌های خود، ما را در نظر دیگران بدنام کرد و به وضعیت ناگواری رساند.
دیوانه و مست و لاابالی
وز مردمی زمانه خالی
هوش مصنوعی: دیوانه و بی‌خیال و بی‌توجه به حال و هوای زندگی است و از جامعه‌ای که در آن زندگی می‌کند، خالی است.
از بی ننگی فتاده در ننگ
وز بی سنگی بخوردن سنگ
هوش مصنوعی: کسی که بی‌شرم است به عذاب و ننگ می‌افتد و کسی که بدون پشتوانه و استحکام باشد، آسیب می‌بیند و اذیت می‌شود.
خلق از خبرش به کوچه و در
انگشت به گوش و دست بر سر
هوش مصنوعی: مردم با شنیدن خبر او به کوچه و خیابان ریخته‌اند و حیرت‌زده به هم نگاه می‌کنند و دست بر سر خود می‌زنند.
زین گونه حریف ناخردمند،
در خورد کجا بود به پیوند؟
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که در چنین شرایطی، ارتباط یا پیوند با شخصی که نادان و بی‌فکر است، چه فایده‌ای دارد؟
خود گیر که ما، به دست پیشی
جستیم رضای تو به خویشی
هوش مصنوعی: خودت را کنترل کن، چون ما برای جلب رضایت تو تلاش کرده‌ایم و این کار را با نزدیگی و صمیمیت انجام داده‌ایم.
آشفته، که حال خود نداند،
تیمار عروس کی تواند!
هوش مصنوعی: کسی که خود را در حالت آشفتگی و سردرگمی می‌بیند، چگونه می‌تواند به مراقبت و نگهداری از دیگری بپردازد؟
بر وی چو کفایتش بسی نیست
نیروی تعهد کسی نیست
هوش مصنوعی: اگر کسی از عهده مسئولیت‌ها برنیاید، دیگر نمی‌توان انتظار داشت که فرد دیگری به او کمک کند.
باشد چو زنی ستون خانه
ناخفته به اندرون خانه
هوش مصنوعی: اگر زنی در خانه باشد که از کارهای درون خانه غافل است، مانند ستونی می‌ماند که هیچ پایه‌ای ندارد و خانه را نمی‌تواند نگه دارد.
مرغی که شتر شدست نامش
بار است چو نام ناتمامش
هوش مصنوعی: پرنده‌ای که به اندازه شتر بزرگ شده، نامش بار است و این نام به اندازه نام ناقصش، نا مشخص و مبهم است.
مردانه توانش نام کردن
کاو بار کسی کشد به گردن
هوش مصنوعی: مردانه تنها کسی را می‌توان نامید که مسئولیت بار دیگری را به دوش کشد و او را حمایت کند.
به گر ننهی به پرده‌ای روی
کش غم تو خوری و او بود شوی
هوش مصنوعی: اگر به پرده‌ای (پوشش یا حجاب) دست نکشی، غم و اندوه تو را در بر خواهد گرفت و او (شخصی خاص) هم به همسری تو در خواهد آمد.
وانگه، به خدائی خداوند،
از صدق عقیده، خورد سوگند
هوش مصنوعی: سپس، به خدایی که خدای واقعی است، با تمام صداقت ایمانم قسم می‌خورم.
کاین در نشود گشاده تا دیر
کار ار ز زبان شود به شمشیر!
هوش مصنوعی: اگر مسئله‌ای حل نشود و مشکل باقی بماند، کار به زودی به خوبی پیش نخواهد رفت؛ حتی اگر از کلمات و نرمش استفاده کنیم، ممکن است به مبارزه‌ای سخت نیاز باشد.
جویندهٔ لعبتی چو خورشید،
شد باز به سوی خانه، نومید
هوش مصنوعی: کسی که به دنبال بازیچه‌ای مانند خورشید بود، ناامید به خانه برگشت.
آهسته به گوش پیر زن گفت:
کاین سوخته طاق ماند از آن جفت
هوش مصنوعی: با صدای آرام به پیرزن گفت: این سوختگی نتیجه‌ی آن جفت است که باقی مانده.
کم، خازن آن خزینهٔ سیم،
از آهن تیز ، می‌کند بیم
هوش مصنوعی: کم، ذخیره‌ای از پول مثل یک خزینه است، که آهن تیز باعث می‌شود از آن بترسیم.
گر کار فتد به زور بازو
زین سوی سبک بود ترازو
هوش مصنوعی: اگر کار به قدرت بازو برسد، از این سو ترازو سبک می‌شود.
آن چاره که نی به بازوی ماست
ز اقبال قوی تری شود راست
هوش مصنوعی: چاره‌ای که به توانایی ما بستگی ندارد، به خاطر شانس و اقبال، قوی‌تر و درست‌تر خواهد بود.
نتوان ستدن، ز پنجه ور، رخت
الا که، به زور بازوی سخت
هوش مصنوعی: نمی‌توان حتی با تلاش و کوشش، از دست کسی چیزی گرفت مگر اینکه با قدرت و زور او را تحت فشار قرار دهیم.

حاشیه ها

1387/11/09 13:02
khalil moetamed

بخش 14 بیت های :
29- بروی >>> بر وی
31- با رست >> بار است
35- ارز >>>> ار ز زبان
37- ازان >>> از آن
---
پاسخ: با تشکر، تصحیح شد.

ابیات:
4 مردی => مردی ای ( در هر دو مصراع)