گنجور

بخش ۸ - رسیدن خسرو به شیرین در شکارگاه

چو صورتگر نمود آن صورت حال
به دام افتاد مرغ فارغ البال
ملک را در گرفت آنحال شیرین
که شیرین آمدش تمثال شیرین
سوی ارمن شتابان شد سبک خیز
چو عنصر کو سوی مرکز شود تیز
قضا را از اتفاق بخت قابل
مه و خورشید باهم شد مقابل
به گرمی بس که دلها مایل افتاد
نظر شد گرم و آتش در دل افتاد
برابر چشم بر چشم ایستادند
نظر دزدیده رو برو نهادند
شدند از تیر یکدیگر نشانه
که بود آماج داری در میانه
بسی کردند ترتیب سخن ساز
ز حیرت هر دو را برنامد آواز
نگه می‌کرد ماه از گوشهٔ چشم
دلش پر مینگشت از توشهٔ چشم
چو نتوانست ازو دل را جدا کرد
جنیبت راند و دل بر جا رها کرد
ز بی صبری جفا می‌دید و می‌رفت
ز حیرت در قفا می‌دید و می‌رفت
رونده سرکش و جوینده بی‌حال
کبوتر می‌شد و شاهین به دنبال
چنین تاشد گذر بر مرغزاری
سمنبر خیمه زد زیر چناری
اشارت کرد خوبان را که پویند
غریبان را خبرها باز جویند
دوید آزاد سر وی شد خبر جوی
ازان بیگانگان آشنا روی
ملک فرمود تا شاپور فرخ
بگوید در خور پرسنده پاسخ
جوابش داد شاپور از سر هوش
که نبود راز ما در خورد هر گوش
اگر خود پرسد از ما بانوی دهر
بگوئیم آنچه داریم از جهان بهر
پرستار آنچه بشنید آمد و گفت
سهی سرو از خوشی چون لاله بشگفت
به خدمت خواند شاپور گزین را
نشاند و از جبین بگشاد چین را
بدو گفت ای دلم مایل به سویت
نمودار خرد پیدا ز رویت
کس و کیستند این ره نوردان
چشان دارد همی زینگونه گردان
تواضع کرد شاپور خردمند
دعا را با تواضع داد پیوند
که ای نور سعادت در جبینت
سعود چرخ بادا هم نشینت
در آن فوج آن سواری کارجمند است
فرس گلگون و او سرو بلند است
بزرگان دولتش را تیز دانند
خطابش خسرو پرویز خوانند
چو شیرین نام خسرو کرد در گوش
نماند از ناشکیبی در سر هوش
ز بختی کامدش ناخوانده در پیش
مبارک دید شیرین طالع خویش
خرامان رفت با جان پر امید
زمین را سایه شد در پیش خورشید
شه از شیرین چو دید آن تازه رویی
شدش تازه ز سر دیوانه خوئی
چو سر بر کرد در نظارهٔ نور
بنامیزد چه بیند چشم بد دور
جهانی دید از عشق آفریده
جهانی پردهٔ عاشق دریده
ازین سو ز دیدن گشت بی هوش
وزان سو او ز حیرت ماند خاموش
دو عاشق روی در رو مست دیدار
نظر بر کار و مانده عقل بیکار
چو شیرین یاد کرد از خود زمانی
کشید از ره شیرینی زبانی
که یارب این چه دولت بود ما را
که ابری چون تو مهمان شد گیارا
چو آمد آفتاب از بیت معمور
سزد گر کلبهٔ ما را دهد نور
سخن را کرد خسرو باز بستی
کز آسیب فلک دارم شکستی
مرا کاریست زینجا بوم بر بوم
همای خویش خواهم راند تا روم
چو زانجا باز گردم شاد و خندان
شوم مهمان لطف ارجمندان
به زاری گفت شیرین کای دغا باز
چو دل بردی ز من چندین مکن ناز
اگر خورشید بر پایم زند بوس
ز پشت پای خویشم خیزد افسوس
چو خود می‌بوسم اکنون پشت پایت
تو پشت پا زنی شاید ز رایت
ملک از رخصت ان لعل چون قند
زد اندر پای شیرین بوسه‌ای چند
پس آن که گفت باصد گونه زاری
که ای در دل نشانده تیر کاری
من از عطف عنان مطلق خویش
ترا می‌آزمایم در حق خویش
وگرنه من کجا آن پای دارم
که از کویت به رفتن رای دارم
شکر لب گفت با خسرو که هان خیز
چو دولت سایه‌ای بر فرق ما ریز
مهین بانو چو زان دولت خبر یافت
که مه در منزل پروین گذر یافت
به رسم خسروان مجلس بر آراست
خردمندان نشستند از چپ و راست
خرامان گشت ساقی باده در دست
وی از می مست و می‌خوانان ازو مست
چو ماه چارده بنشسته خسرو
پریوش در تواضع چون مه نو
لبش می‌خواست مهمان را دهد نوش
کرشمه بانگ بر میزد که خاموش

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چو صورتگر نمود آن صورت حال
به دام افتاد مرغ فارغ البال
هوش مصنوعی: زمانی که صورتی‌ساز، چهره‌ای را به تصویر کشید، مرغی که آزاد و بی‌خیال بود، در تله افتاد.
ملک را در گرفت آنحال شیرین
که شیرین آمدش تمثال شیرین
هوش مصنوعی: برنامه‌ریزی شده‌ام تا پس از دریافت موضوع خاصی، اطلاعاتی را ارائه دهم. در این بیت، آمده است که ملکا در حالتی شیرین قرار داشته که با دیدن تصویر محبوبش، آن احساس شیرینی را تجربه کرده است. به عبارت دیگر، منظره یا یادآوری کسی که برایش محبوب و دوست‌داشتنی است، موجب خوشحالی و شعف در او شده است.
سوی ارمن شتابان شد سبک خیز
چو عنصر کو سوی مرکز شود تیز
هوش مصنوعی: به سوی ارمن به سرعت رفت، مانند اینکه عناصر به مرکز خود جذب می‌شوند.
قضا را از اتفاق بخت قابل
مه و خورشید باهم شد مقابل
هوش مصنوعی: سرنوشت و قضا به طور تصادفی و به بهترین شکل ممکن، به گونه‌ای است که ماه و خورشید در کنار هم قرار گرفته‌اند.
به گرمی بس که دلها مایل افتاد
نظر شد گرم و آتش در دل افتاد
هوش مصنوعی: دل‌ها به شدت به یکدیگر گرایش پیدا کردند و همین باعث شد که محبت و عشق در دل‌ها شعله‌ور شود.
برابر چشم بر چشم ایستادند
نظر دزدیده رو برو نهادند
هوش مصنوعی: آنها رو در روی هم ایستاده بودند و به هم نگاه کردند، اما با چشمانى پنهانى به یکدیگر نگاه کردند.
شدند از تیر یکدیگر نشانه
که بود آماج داری در میانه
هوش مصنوعی: در نتیجه تیراندازی یکدیگر، به هدفی تبدیل شدند که در وسط میدان قرار داشت.
بسی کردند ترتیب سخن ساز
ز حیرت هر دو را برنامد آواز
هوش مصنوعی: آنها به خوبی سخن را سامان دادند و از شگفتی هر دو، صدای برنامه‌ریزی شده‌ای به وجود آمد.
نگه می‌کرد ماه از گوشهٔ چشم
دلش پر مینگشت از توشهٔ چشم
هوش مصنوعی: ماه با نگاهش از کنج چشم، دلش را سرشار از محبت و عشق تو می‌کند.
چو نتوانست ازو دل را جدا کرد
جنیبت راند و دل بر جا رها کرد
هوش مصنوعی: وقتی نتوانست احساساتش را از او جدا کند، محبت را کنار گذاشت و قلبش را همچنان در همانجا نگه داشت.
ز بی صبری جفا می‌دید و می‌رفت
ز حیرت در قفا می‌دید و می‌رفت
هوش مصنوعی: از نارضایتی و بی‌صبری، او با مشکلاتی روبرو می‌شد و می‌رفت؛ در حالی که به خاطر حیرت و شگفتی، به چیزهایی که پشت سرش بود نگاه می‌کرد و باز هم می‌رفت.
رونده سرکش و جوینده بی‌حال
کبوتر می‌شد و شاهین به دنبال
هوش مصنوعی: کبوتر که پروازی دل‌نشین دارد، در حالتی شتابان و سرکش در حال حرکت است، در حالی که شاهین، که نماد قدرت و چابکی است، پشت سر او در تعقیب است.
چنین تاشد گذر بر مرغزاری
سمنبر خیمه زد زیر چناری
هوش مصنوعی: در چنین شرایطی، عبور از یک دشت پر از گل‌های خوشبو، خیمه‌ای زیر درخت چناری برپا کرد.
اشارت کرد خوبان را که پویند
غریبان را خبرها باز جویند
هوش مصنوعی: خوبان به یکدیگر اشاره کردند که حرکت کنند و غریبان در پی اخبار و خبرها هستند.
دوید آزاد سر وی شد خبر جوی
ازان بیگانگان آشنا روی
هوش مصنوعی: آزاد دوید و خبرهایی از بیگانگان آشنا به دست آورد.
ملک فرمود تا شاپور فرخ
بگوید در خور پرسنده پاسخ
هوش مصنوعی: پادشاه دستور داد تا شاپور فرخ به پرسش کننده پاسخ مناسبی بدهد.
جوابش داد شاپور از سر هوش
که نبود راز ما در خورد هر گوش
هوش مصنوعی: شاپور با ذهن هوشمندش پاسخ داد که راز ما در گوش هر کسی قابل شنیدن نیست.
اگر خود پرسد از ما بانوی دهر
بگوئیم آنچه داریم از جهان بهر
هوش مصنوعی: اگر بانوی زمان از ما بپرسد، به او خواهیم گفت که آنچه داریم، از این دنیا به دست آورده‌ایم.
پرستار آنچه بشنید آمد و گفت
سهی سرو از خوشی چون لاله بشگفت
هوش مصنوعی: پرستار، وقتی چیزی را شنید، نزد ما آمد و گفت که سرو خوش‌قد و زیبا از شادی، شبیه گل لاله شکوفه زده است.
به خدمت خواند شاپور گزین را
نشاند و از جبین بگشاد چین را
هوش مصنوعی: شاپور شخصی را به خدمت خود فراخواند و او را بر جای خود نشاند و از پیشانی او چین و چروک‌ها را باز کرد.
بدو گفت ای دلم مایل به سویت
نمودار خرد پیدا ز رویت
هوش مصنوعی: دل به سوی تو می‌کشد و نشانه‌های عقل و خرد از چهره‌ات نمایان است.
کس و کیستند این ره نوردان
چشان دارد همی زینگونه گردان
هوش مصنوعی: این افراد که در این مسیر حرکت می‌کنند، چه کسانی هستند که از این نوع چشیدن و تجربه کردن بهره‌مندند؟
تواضع کرد شاپور خردمند
دعا را با تواضع داد پیوند
هوش مصنوعی: شاپور خردمند با فروتنی دعا کرد و این دعا را با ادب و احترام به هم پیوند زد.
که ای نور سعادت در جبینت
سعود چرخ بادا هم نشینت
هوش مصنوعی: ای روشنایی سعادت که در پیشانی‌ات نمایان است، امیدوارم که روزگار همیشه یار و همراه تو باشد.
در آن فوج آن سواری کارجمند است
فرس گلگون و او سرو بلند است
هوش مصنوعی: در آن دسته از سواران، سواری با اسب زیبا و سرخ رنگ وجود دارد که خود مانند سرو بلندی است.
بزرگان دولتش را تیز دانند
خطابش خسرو پرویز خوانند
هوش مصنوعی: بزرگان و دولتمردان، او را انسان زیرکی می‌دانند و در خطاب به او، او را خسرو پرویز می‌نامند.
چو شیرین نام خسرو کرد در گوش
نماند از ناشکیبی در سر هوش
هوش مصنوعی: وقتی نام شیرین بر زبان خسرو جاری شد، از شدت ناکامی و بی‌صبری، چیزی در سرم نماند.
ز بختی کامدش ناخوانده در پیش
مبارک دید شیرین طالع خویش
هوش مصنوعی: به خاطر بخت خوبش، ناگهان و بدون انتظار، آینده‌ای خوش و شیرین را در پیش روی خود مشاهده کرد.
خرامان رفت با جان پر امید
زمین را سایه شد در پیش خورشید
هوش مصنوعی: راه رفتن او با امید و نشاط، باعث شد که زمین به سایه‌ای در برابر تابش خورشید تبدیل شود.
شه از شیرین چو دید آن تازه رویی
شدش تازه ز سر دیوانه خوئی
هوش مصنوعی: وقتی شاه زیبایی تازه‌رو و شیرین‌چهره را دید، دوباره به یاد دلبستگی‌های دیوانه‌وارش افتاد و حالت سرخوشی و شیدایی در او تازه شد.
چو سر بر کرد در نظارهٔ نور
بنامیزد چه بیند چشم بد دور
هوش مصنوعی: زمانی که سر خود را برای دیدن نور بالا می‌آورد، چشم بد از دور دور می‌شود و نمی‌تواند آن را ببیند.
جهانی دید از عشق آفریده
جهانی پردهٔ عاشق دریده
هوش مصنوعی: کسی در اثر عشق، جهانی را مشاهده کرده است و پرده‌های پنهان عشق را کنار زده است.
ازین سو ز دیدن گشت بی هوش
وزان سو او ز حیرت ماند خاموش
هوش مصنوعی: از این سمت به خاطر دیدن، بی‌هوش شد و از آن سمت به خاطر حیرت، خاموش ماند.
دو عاشق روی در رو مست دیدار
نظر بر کار و مانده عقل بیکار
هوش مصنوعی: دو عاشق که به هم نگاه می‌کنند، تحت تأثیر عشق و زیبایی یکدیگر قرار گرفته‌اند و در این دیدار، عقل و شعورشان کاملاً غافل از هر چیز دیگری است.
چو شیرین یاد کرد از خود زمانی
کشید از ره شیرینی زبانی
هوش مصنوعی: وقتی که شیرین از خودش یاد کرد، زمانی را به یاد آورد که به خاطر شیرینی کلامش، از مسیر لذت و خوشی عبور می‌کرد.
که یارب این چه دولت بود ما را
که ابری چون تو مهمان شد گیارا
هوش مصنوعی: ای خدای من، چه برکت و نعمتی است برای ما که ابر زیبایی چون تو مهمان ما شده است.
چو آمد آفتاب از بیت معمور
سزد گر کلبهٔ ما را دهد نور
هوش مصنوعی: وقتی آفتاب از خانه‌ای پربار و آباد طلوع می‌کند، جایز است که نورش به کلبه‌ی ما نیز برسد.
سخن را کرد خسرو باز بستی
کز آسیب فلک دارم شکستی
هوش مصنوعی: خسرو گفت که من این سخن را به پایان می‌رسانم، زیرا از آسیب‌هایی که زمان بر من وارد کرده، شکایت دارم.
مرا کاریست زینجا بوم بر بوم
همای خویش خواهم راند تا روم
هوش مصنوعی: من در اینجا وظیفه‌ای دارم و باید بر سرزمین خودم پرواز کنم تا به مقصد برسم.
چو زانجا باز گردم شاد و خندان
شوم مهمان لطف ارجمندان
هوش مصنوعی: وقتی از آنجا برگردم، شاد و خوشحال می‌شوم و مانند مهمانی از نعمت‌های بزرگواران بهره‌مند خواهم گردید.
به زاری گفت شیرین کای دغا باز
چو دل بردی ز من چندین مکن ناز
هوش مصنوعی: شیرین با اندوه و شکایت گفت: ای دغل، حالا که دل مرا به چنگ آورده‌ای، دیگر این‌قدر ناز و کرشمه نکن.
اگر خورشید بر پایم زند بوس
ز پشت پای خویشم خیزد افسوس
هوش مصنوعی: اگر خورشید بر سرم بتابد، از پشت پای خودم بوسه‌ای می‌زنم و افسوس می‌خورم.
چو خود می‌بوسم اکنون پشت پایت
تو پشت پا زنی شاید ز رایت
هوش مصنوعی: من در حال حاضر، از سر شوق و محبت، پای تو را می‌بوسم، اما ممکن است تو به من توجه نکنی و پای خود را عقب بکشی.
ملک از رخصت ان لعل چون قند
زد اندر پای شیرین بوسه‌ای چند
هوش مصنوعی: فرشته‌ای بر اثر اجازه‌ای که دارد، از زیبایی و لذت‌های شیرین همچون قند در کنار بوسه‌ای چند، بهره‌برداری می‌کند.
پس آن که گفت باصد گونه زاری
که ای در دل نشانده تیر کاری
هوش مصنوعی: کسی که با صد نوع التماس و ناله می‌گوید، ای کسی که تیر عشق را در دل من نشسته‌ای.
من از عطف عنان مطلق خویش
ترا می‌آزمایم در حق خویش
هوش مصنوعی: من قدرت و اختیار کامل خود را برای آزمایش تو به کار می‌برم تا ببینم در مورد خودم چه نظری داری.
وگرنه من کجا آن پای دارم
که از کویت به رفتن رای دارم
هوش مصنوعی: اگر بخواهم به یاد تو بروم، باید بدانم که آیا من آنقدر قدرت دارم که از کنار تو دور شوم.
شکر لب گفت با خسرو که هان خیز
چو دولت سایه‌ای بر فرق ما ریز
هوش مصنوعی: شکر لب به خسرو گفت: بیا و برخیز، چون بر سر ما نعمت و ثروتی سایه افکنده است.
مهین بانو چو زان دولت خبر یافت
که مه در منزل پروین گذر یافت
هوش مصنوعی: زمانی که مهین بانو از خبر خوشی باخبر شد که ماه در خانه پروین قدم گذاشته است، بسیار خوشحال و شادمان شد.
به رسم خسروان مجلس بر آراست
خردمندان نشستند از چپ و راست
هوش مصنوعی: مجلس به زیبا‌سازی خسروان آراسته شده و خردمندان از دو طرف نشسته‌اند.
خرامان گشت ساقی باده در دست
وی از می مست و می‌خوانان ازو مست
هوش مصنوعی: ساقی با قدم‌های دلنواز خود در حال حرکت است و در دستش جامی پر از شراب دارد. دور و برش افرادی هستند که به خاطر نوشیدن آن شراب، همگی مست و شاداب شده‌اند.
چو ماه چارده بنشسته خسرو
پریوش در تواضع چون مه نو
هوش مصنوعی: مانند ماه چهاردهم که در آسمان می‌درخشد، پادشاهی که ظاهرش زیباست، در حال تواضع و فروتنی مانند ماه نوست.
لبش می‌خواست مهمان را دهد نوش
کرشمه بانگ بر میزد که خاموش
هوش مصنوعی: لب او می‌خواست که به مهمان چیزی بنوشاند، اما کرشمه‌اش به گونه‌ای بود که به صدای بلندی گفت: ساکت باش.

حاشیه ها

1387/03/09 16:06
kayvan

"Goman mikonamBeite nakhost mesraye dovom "faregh olbal dorost ast
---
پاسخ: با تشکر، در مصرع مورد اشاره «فالغ» با «فارغ» جایگزین شد.

1387/09/11 22:12
khalil moetamed

بخش 8 .
به رسم خسروان مجلس برار است.
باید باشد:
به رسم خسروان مجلس بر آراست.
---
پاسخ: با تشکر، تصحیح شد.

1395/01/12 06:04
محسن حیدرزاده جزی

بیت 27 خطای تایپی دارد ، ظاهرا چنین ا درست ست:
نماند از بی شکیبی در سرش هوش

1399/08/04 07:11
محمد

در اواخر این بخش آمده: پس آن که گفت با ضد گونه زاری، اما ظاهرا باید پس آنگه گفت صحیح باشد.