گنجور

بخش ۶ - آغاز داستان

به تاریخ عجم دانندهٔ راز
چنین کرد این حکایت را سرآغاز
که چون خورشید هرمز رفت در خاک
کشید اکلیل خسرو سر بر افلاک
جهان را خسرو از سر کار نو کرد
کرم را در جهان بازار نو کرد
به ترتیب جهان بودی شب و روز
گهی لشکر کش و گه مجلس افروز
چنان آراست ملک از دانش و داد
که شهر آسوده گشت و کشور آباد
مقیمان زمین زان مهربانی
همه مشغول عیش و کامرانی
باشگ و ناله کس ننمودی آهنگ
مگر چشم صراحی و رگ چنگ
بجز چوبین که در ره خار بودش
وزو پای مراد افگار بودش
نبود از کین دران فرخنده ایام
کس آهن دلتر از چوبینه بهرام
از او او رنگ هرمز را نوی بود
که هرمز را سپهداری قوی بود
چو هرمز سوی خاقانش فرستاد
به کوشش ملک خاقان داد بر باد
رسید اندر مداین باده و گیر
کشیده پور خاقان را به زنجیر
گلو بسته بسی میر ولایت
غنیتمهای چینی بی نهایت
چو آن فیروزمندی دید از و شاه
تغیر یافت اندر خاطرش راه
ز غیرت کرد طعن بی کرانش
نوید پنبه داد و دوکدانش
ازین وحشت که بر بهرام ره یافت
چو وحشی جست و روی از مردمی تافت
ز طاعتگه به عصیان دور می‌بود
گهی پیدا گهی مستور می‌بود

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

به تاریخ عجم دانندهٔ راز
چنین کرد این حکایت را سرآغاز
هوش مصنوعی: در تاریخ ایران، کسی که به دانستن اسرار شناخته شده است، این داستان را به عنوان شروع یک روایت بیان کرده است.
که چون خورشید هرمز رفت در خاک
کشید اکلیل خسرو سر بر افلاک
هوش مصنوعی: هنگامی که خورشید هرمز به زمین فرو می‌رود، تاج خسرو مانند ستاره‌ای بر آسمان سپرده می‌شود.
جهان را خسرو از سر کار نو کرد
کرم را در جهان بازار نو کرد
هوش مصنوعی: خسرو با قدرت و سخاوت خود، دنیا را به طور جدیدی دگرگون ساخت و فضای تازه‌ای برای افراد مهربان فراهم کرد.
به ترتیب جهان بودی شب و روز
گهی لشکر کش و گه مجلس افروز
هوش مصنوعی: دنیا به ترتیبی پیش می‌رود که گاهی شب و روز می‌گذرد، و در این میان گاهی جنگ و لشکرکشی رخ می‌دهد و گاهی نیز مجالس شادی و خوشی برپا می‌شود.
چنان آراست ملک از دانش و داد
که شهر آسوده گشت و کشور آباد
هوش مصنوعی: کشور و شهر به خاطر دانش و عدالت حکم‌ران به حدی زیبا و منظم شدند که مردم در آرامش زندگی کردند و سرزمین رونق گرفت.
مقیمان زمین زان مهربانی
همه مشغول عیش و کامرانی
هوش مصنوعی: ساکنان زمین به خاطر آن محبت و مهربانی همگی سرگرم خوشی و لذت‌جویی هستند.
باشگ و ناله کس ننمودی آهنگ
مگر چشم صراحی و رگ چنگ
هوش مصنوعی: هیچ کس آهنگی نساخت و ندید، مگر اینکه زیبایی چشمان تو و صدای ساز تو را احساس کرده باشد.
بجز چوبین که در ره خار بودش
وزو پای مراد افگار بودش
هوش مصنوعی: غیر از چوبی که در مسیرش پر از خار و علف‌های زخم‌زا بود، هیچ چیز دیگری نتوانست او را در رسیدن به هدفش دلسرد کند.
نبود از کین دران فرخنده ایام
کس آهن دلتر از چوبینه بهرام
هوش مصنوعی: در این روزهای خوش، هیچ‌کس به اندازه‌ی بهرام دلشکسته و ناراحت نیست.
از او او رنگ هرمز را نوی بود
که هرمز را سپهداری قوی بود
هوش مصنوعی: این شعر به این معناست که رنگ و زیبایی او همانند رنگ هرمز درخشان و خاص است و در عین حال، او دارای ویژگی‌هایی همچون قدرت و استقامت است که به او اعتبار می‌دهد.
چو هرمز سوی خاقانش فرستاد
به کوشش ملک خاقان داد بر باد
هوش مصنوعی: هرمز به سوی پادشاه خود پیام فرستاد، اما تلاش‌های او نتیجه‌ای نداشت و آنچه باید به دست می‌آورد، به هدر رفت.
رسید اندر مداین باده و گیر
کشیده پور خاقان را به زنجیر
هوش مصنوعی: به شهر مداین شراب رسید و فرزند پادشاه را به زنجیر کشید.
گلو بسته بسی میر ولایت
غنیتمهای چینی بی نهایت
هوش مصنوعی: فشارهایی بر گلویم وجود دارد، و در برابر دنیای ثروت و امکانات بی‌پایان، احساس محصور بودن می‌کنم.
چو آن فیروزمندی دید از و شاه
تغیر یافت اندر خاطرش راه
هوش مصنوعی: زمانی که آن فرد سرشناس و رفیق را دید، شاه به شدت دچار تغییر و تکان در فکر و احساساتش شد.
ز غیرت کرد طعن بی کرانش
نوید پنبه داد و دوکدانش
هوش مصنوعی: به خاطر حس غیرت او، به شدت او را مورد انتقاد قرار دادند و به او وعده دادند که از سختی‌ها و مشکلات راحت خواهد شد.
ازین وحشت که بر بهرام ره یافت
چو وحشی جست و روی از مردمی تافت
هوش مصنوعی: به خاطر ترسی که بر بهرام چیره شد، مانند یک جانور وحشی فرار کرد و از انسانیت دوری گزید.
ز طاعتگه به عصیان دور می‌بود
گهی پیدا گهی مستور می‌بود
هوش مصنوعی: از مکان اطاعت و پذیرش دور می‌شد و گاهی آشکار و گاهی پنهان می‌بود.