بخش ۳۱ - مناجات شیرین در شب فراق
شبی تاریک چون دریائی از قیر
به دریا در چکید چشمهٔ شیر
ز جنبیدن فلک بی کار گشته
ستاره در رهش مسمار گشته
ز ظلمت گشته پنهان خانهٔ خاک
چو چاه بیژن و زندان ضحاک
سواد تیره چون سودای جانان
به دامان قیامت بسته دامان
جهان چون اژدهای پیچ در پیچ
به جز دود سیه گردش دگر هیچ
شبی این گونه تاریک و جگر سوز
ز غم بی خواب شیرین سیه روز
به آب دیده با شب راز میگفت
ز روز بد حکایت باز میگفت
همی نالید کای شب چند ازین داغ
همائی را مکش در چنگل زاغ
به پایان شو که من زین بی قراری
به خواهم مردن از شب زنده داری
چو خسبی آخر ای صبح سیه روی
به آب چشم من رخ را فرو شوی
چه شد یارب پگه خیزان شب را
که در تسبیح نگشایند لب را
مگر بشکست نای مطرب پیر
که بر می نارد امشب نالهٔ زیر
مگر بر نوبتی خواب اشتلم کرد
که امشب خاستن را وقت گم کرد
مگر شد بسته مرغ صبح در دام
که بانگی در نمیآرد به هنگام
مگر دود دلم عالم سیه کرد
دم من شمع گردون را تبه کرد
وگر نه کی شبی را این درنگ است
که گردون بسته و سیاره لنگ است
مرا زین شب سیه شد روی هستی
سیه روئیست این نی شب پرستی
گهی باشد که این شب روز گردد
دل پر سوز من بی سوز گردد
ازین ظلمات غم یابم رهائی
به چشم خویش بینم روشنائی
بسی می کرد زینسان نا امیدی
که ناگه از افق بر زد سپیدی
چو لاله گر چه بودش در جگر داغ
ز باد صبحدم بشگفت چون باغ
چه خوش بادیست باد صبح گاهی
کزو در جنبش آمد مرغ و ماهی
چو شیرین یافت نور صبح دم را
به روشن خاطری بر زد علم را
به مسکینی جبین بر خاک مالید
ز دل پیش خدای پاک نالید
که ای در هر دلی دانندهٔ راز
به بخشایش درت بر همگنان باز
ز بی کامی دلم تنگ آمد از زیست
تو میدانی که کام چون منی چیست
چو تو امید هر امیدواری
امیدم هست کامیدم بر آری
جز این در دل ندارم آرزوئی
که یابم از وصال دوست بوئی
ز حرمت داشتی چون بی وبالم
بشارت ده به کابین حلالم
درونم سوخت این حاجت نهانی
گرم حاجت بر آری میتوانی
وجودم گشت ازین درماندگی پست
تو گیری از کرم درمانده را دست
نشاطی ده کزین غم شاد گردم
ز زندان فراق آزاد گردم
به سر کبریا در پردهٔ غیب
به وحی انبیاء در حرف لاریب
به نور مخلصان در رو سپندی
به صبر مفلسان در ناامیدی
به ایمان تو اندر جان بد کیش
به پیوند کهن بر پشت درویش
بدان اشکی که شوید نامه را پاک
بدان حسرت که گردد همره خاک
بدان زندان تاریک مغاکی
به بالین فراموشان خاکی
به خون غازیان در قطع پیوند
بسوز مادران مرگ فرزند
به آهی کز سر شوری براید
به خاری کز سر گوری براید
به مهر اندوده دلهای کریمان
به گرد آلوده سرهای یتیمان
بدان غرقه که بر ناید ز آبی
بدان تشنه که باشد در سرابی
به شبهای سیاه تنگ دستان
به دلهای سپید حق پرستان
به بادی کاول اندر تن در آید
بدان دم کآخر از مردم بر آید
به عشق نو در آغاز جوانی
به غمهای کهن در دل نهانی
بدان بی دل که هستی نایدش یاد
بدان دل کو بود با نیستی شاد
بدان سینه که دارد عشق جاوید
به هجرانی که هست از وصل نومید
که برداری غم از پیراهن من
نهی مقصود من در دامن من
گرفتارم به دست نفس خود رای
به رحمت بر گرفتاری ببخشای
بر آور آرزویی را که دارم
کلید آرزو نه در کنارم
اگر چه ماجرا هست از ادب دور
توانی کز تو نتوان داشت مستور
نخستم در لباس آرزو پوش
پس این جرمم بستاری فرو پوش
چو شیرین از سر صدق این دعا کرد
خدا از صدقش آن حاجت روا کرد
بخش ۳۰ - رسیدن خبر مرگ فرهاد به شیرین و زاری او: که چون فرهاد روز خود به سر بردبخش ۳۲ - رفتن خسرو به سوی قصر شیرین و در بستن شیرین به روی خسرو: چو بستان تازه گشت از باد نوروز
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
شبی تاریک چون دریائی از قیر
به دریا در چکید چشمهٔ شیر
هوش مصنوعی: در یک شب تاریک که مانند دریایی از قیر و تاریکی است، چشمهای از شیر به دریا سرازیر میشود.
ز جنبیدن فلک بی کار گشته
ستاره در رهش مسمار گشته
هوش مصنوعی: چرخ فلک به حرکت درآمده و ستارهها در مسیرش به حرکت درآمدهاند و در این راه، سخت و محکم شدهاند.
ز ظلمت گشته پنهان خانهٔ خاک
چو چاه بیژن و زندان ضحاک
هوش مصنوعی: خانهٔ خاکی انسان در ظلمت پنهان شده است، مانند چاه بیژن و زندانی که ضحاک در آن نگه داشته است.
سواد تیره چون سودای جانان
به دامان قیامت بسته دامان
هوش مصنوعی: رنگ سیاه و تیرگی مانند آرزوی معشوق، به روز قیامت وابسته و محدود است.
جهان چون اژدهای پیچ در پیچ
به جز دود سیه گردش دگر هیچ
هوش مصنوعی: جهان مانند اژدهایی پیچیده است و جز دود سیاه، هیچ چیز دیگری در آن حرکت نمیکند.
شبی این گونه تاریک و جگر سوز
ز غم بی خواب شیرین سیه روز
هوش مصنوعی: شبی بسیار تاریک و دلخراش دارم که به خاطر غم و اندوه، خوابم نمیبرد و روزهایم شیرین نیست و سیاه به نظر میرسند.
به آب دیده با شب راز میگفت
ز روز بد حکایت باز میگفت
هوش مصنوعی: با اشکهایش در شب از رازهای خویش صحبت میکرد و داستان روزهای بدش را بازگو مینمود.
همی نالید کای شب چند ازین داغ
همائی را مکش در چنگل زاغ
هوش مصنوعی: او از دلتنگی و شکایت میکند که ای شب، چرا اینقدر از این درد و اندوه زنده ماندی؟ نگذار داغی که به وجودم آوردهاید، در دستانم باقی بماند.
به پایان شو که من زین بی قراری
به خواهم مردن از شب زنده داری
هوش مصنوعی: به پایان برسان این شب را، چون من از این بیتابی دارم به مرگ نزدیک میشوم.
چو خسبی آخر ای صبح سیه روی
به آب چشم من رخ را فرو شوی
هوش مصنوعی: به آرامی، ای صبح تاریک، چشمانم را با اشکهایم بشوی تا چهرهام پاک شود.
چه شد یارب پگه خیزان شب را
که در تسبیح نگشایند لب را
هوش مصنوعی: خدای من، چه بر سر شب آمد که لبها را از ذکر و تسبیح باز نمیکشند و همچنان در حال نیایش و دعا هستند؟
مگر بشکست نای مطرب پیر
که بر می نارد امشب نالهٔ زیر
هوش مصنوعی: آیا صدای نای نوازندهٔ پیر که امشب نواهای غمگینی را میزند، شکست؟
مگر بر نوبتی خواب اشتلم کرد
که امشب خاستن را وقت گم کرد
هوش مصنوعی: شاید خواب نوبتی من باعث شد که امشب نتوانم به موقع بیدار شوم.
مگر شد بسته مرغ صبح در دام
که بانگی در نمیآرد به هنگام
هوش مصنوعی: آیا ممکن است صبح به دام افتاده باشد که دیگر صدایی از او به گوش نمیرسد؟
مگر دود دلم عالم سیه کرد
دم من شمع گردون را تبه کرد
هوش مصنوعی: آیا غم و اندوه دلم باعث شده که جهان را تاریک کند و زندگی را به نابودی بکشد؟
وگر نه کی شبی را این درنگ است
که گردون بسته و سیاره لنگ است
هوش مصنوعی: اگر نباشد که این شب را به درنگ بگذرانیم، چرا باید منتظر بمانیم در حالی که آسمان در حال چرخش است و ستارهها به سختی حرکت میکنند؟
مرا زین شب سیه شد روی هستی
سیه روئیست این نی شب پرستی
هوش مصنوعی: از این شب تاریک، وجودم به رنگ سیاهی درآمده است و این سیاهی به خاطر این نیست که من به شبها علاقهمند هستم.
گهی باشد که این شب روز گردد
دل پر سوز من بی سوز گردد
هوش مصنوعی: گاهی ممکن است این شب، به روز تبدیل شود و دل پر از ناراحتی من، بیدرد و آرام گردد.
ازین ظلمات غم یابم رهائی
به چشم خویش بینم روشنائی
هوش مصنوعی: از این تاریکیهای غم و اندوهی که در آن هستم، میخواهم رهایی پیدا کنم و در چشمان خودم نوری را ببینم.
بسی می کرد زینسان نا امیدی
که ناگه از افق بر زد سپیدی
هوش مصنوعی: او خیلی ناامید بود و از این حال بسیار رنج میبرد، اما ناگهان نور روشنی از دور پیدا شد و امیدی تازه به دلش راه یافت.
چو لاله گر چه بودش در جگر داغ
ز باد صبحدم بشگفت چون باغ
هوش مصنوعی: هرچند گل لاله در دلش درد دارد، اما با وزش باد صبحگاهی همچون باغی شکوفا میشود.
چه خوش بادیست باد صبح گاهی
کزو در جنبش آمد مرغ و ماهی
هوش مصنوعی: باد صبحگاهی چقدر خوشایند است، زیرا به خاطر آن پرندهها و ماهیها به حرکت درمیآیند و زندگی میگیرند.
چو شیرین یافت نور صبح دم را
به روشن خاطری بر زد علم را
هوش مصنوعی: وقتی صبح روشن و زیبا شروع میشود، احساس خوشایندی به انسان دست میدهد و موجب میشود که انسان برای دستیابی به دانش و آگاهی تلاش کند.
به مسکینی جبین بر خاک مالید
ز دل پیش خدای پاک نالید
هوش مصنوعی: شخصی با حالتی زاری و نیازمندی، پیشانیاش را بر زمین گذاشت و از دل در برابر خداوند متعال، فریاد کرد.
که ای در هر دلی دانندهٔ راز
به بخشایش درت بر همگنان باز
هوش مصنوعی: ای کسی که در دلها رازها را میدانی، به خاطر رحمت و بخششت به دیگران نیز عطا کن.
ز بی کامی دلم تنگ آمد از زیست
تو میدانی که کام چون منی چیست
هوش مصنوعی: دلم از عدم خوشبختی و ناکامی پر شده و از زندگی کنونی خستهام. تو میدانی که احساس خوشبختی و رضایت چقدر مهم است، آن هم برای کسی مثل من.
چو تو امید هر امیدواری
امیدم هست کامیدم بر آری
هوش مصنوعی: هر امید و آرزویی که دارم، تویی که آن را برآورده میکنی و باعث میشوی به آنچه میخواهم، دست پیدا کنم.
جز این در دل ندارم آرزوئی
که یابم از وصال دوست بوئی
هوش مصنوعی: جز این هیچ آرزویی در دل ندارم که بخواهم بوی وصال دوست را بیابم.
ز حرمت داشتی چون بی وبالم
بشارت ده به کابین حلالم
هوش مصنوعی: به خاطر احترامی که داری، اگر زمانی بدون اینکه مانعی داشته باشم، مرا از ایجاد یک پیوند حلال خبر بده.
درونم سوخت این حاجت نهانی
گرم حاجت بر آری میتوانی
هوش مصنوعی: در درونم آتشی از نیازهای پنهان وجود دارد، و تنها تو میتوانی این نیازها را برآورده کنی.
وجودم گشت ازین درماندگی پست
تو گیری از کرم درمانده را دست
هوش مصنوعی: وجود من به خاطر این بیکسی و درماندگی، مثل کسی شده که از تو انتظار کمک دارد؛ بنابراین، به فردی که در حال گرفتن دست یاری است، پاسخ مثبت بده و به او کمک کن.
نشاطی ده کزین غم شاد گردم
ز زندان فراق آزاد گردم
هوش مصنوعی: لطفا شادیای به من ببخش تا از غمهایم رهایی یابم و از زندان جدایی آزاد شوم.
به سر کبریا در پردهٔ غیب
به وحی انبیاء در حرف لاریب
هوش مصنوعی: به مقام والای خداوند در جهانی پنهان و به پیامهای الهی که از طریق انبیاء منتقل شدهاند، اشاره دارد. در اینجا از حقیقتی نام برده شده که در آن هیچ شک و تردیدی وجود ندارد.
به نور مخلصان در رو سپندی
به صبر مفلسان در ناامیدی
هوش مصنوعی: به روشنایی کسانی که خالصانه و صادقانه تلاش میکنند، در دل تاریکی امید و صبر بیافروزیم، حتی در شرایطی که افراد بیچاره و ناامید هستند.
به ایمان تو اندر جان بد کیش
به پیوند کهن بر پشت درویش
هوش مصنوعی: با ایمان تو، روح کسانی که به بدی گرفتارند، به ارتباطی قدیمی و نیکو بر میگردد که بر دوش درویشان است.
بدان اشکی که شوید نامه را پاک
بدان حسرت که گردد همره خاک
هوش مصنوعی: بدان که اشکی که دل را سبک میکند، میتواند نامهای را پاک کند و حسرتی که به دنبال دارد، به مرور زمان با خاک گم میشود.
بدان زندان تاریک مغاکی
به بالین فراموشان خاکی
هوش مصنوعی: در اینجا اشاره به یک فضای تاریک و دلگیر است که به نوعی نمادی از فراموشی و نسیان است. در واقع، این تصویر به وضعیت افرادی اشاره دارد که به نوعی در وضعیت نامطلوبی به سر میبرند و در عمق غم و اندوه محصورند. این مکان تاریک و عمیق symbolizes فضای ذهنی و احساسی افرادی است که فراموش شدهاند یا در زندگی خود احساس ناراحتی و تنهایی میکنند.
به خون غازیان در قطع پیوند
بسوز مادران مرگ فرزند
هوش مصنوعی: مادران، به خاطر جدایی و از دست دادن فرزندانشان به شدت غمگین و داغدار هستند و این درد و رنج آنها به صورت عمیقی حس میشود.
به آهی کز سر شوری براید
به خاری کز سر گوری براید
هوش مصنوعی: از شوقی که در دل دارم، آهی میکشم و مانند خارهایی که از یک گور میروید، احساساتی از عمق وجودم برمیخیزد.
به مهر اندوده دلهای کریمان
به گرد آلوده سرهای یتیمان
هوش مصنوعی: دلهای بزرگ و مهربان، با محبت پر شدهاند، در حالی که سرهای یتیمان، تحت تاثیر غم و گرد و غبار قرار گرفتهاند.
بدان غرقه که بر ناید ز آبی
بدان تشنه که باشد در سرابی
هوش مصنوعی: بدان که آن کسی که در آب غرق شده است، نمیتواند از آن آب نجات پیدا کند، همانطور که کسی که تشنه است، نمیتواند از سراب سیراب شود.
به شبهای سیاه تنگ دستان
به دلهای سپید حق پرستان
هوش مصنوعی: در دل تاریکیهای شبهای سخت و دشوار، در دلهای پاک و آزادگان حقجو، روشنایی و امید وجود دارد.
به بادی کاول اندر تن در آید
بدان دم کآخر از مردم بر آید
هوش مصنوعی: وقتی هوای تازهای وارد بدن شود، در نهایت میتواند به خروج آدمی از زندگی دنیوی منجر شود.
به عشق نو در آغاز جوانی
به غمهای کهن در دل نهانی
هوش مصنوعی: در دوران جوانی، به عشق تازهای روی میآوریم و در عین حال، غمهای قدیمی را در دل خود پنهان میکنیم.
بدان بی دل که هستی نایدش یاد
بدان دل کو بود با نیستی شاد
هوش مصنوعی: بدان که کسی که دل ندارد، به یاد کسی که نیست نمیافتد. آن دل که با نبودن شاد است، وجودی واقعی دارد.
بدان سینه که دارد عشق جاوید
به هجرانی که هست از وصل نومید
هوش مصنوعی: بدان که در دلی که عشق ابدی را در درون خود دارد، جدایی و دوری از معشوق، امیدی به وصال و نزدیکی باقی نمیگذارد.
که برداری غم از پیراهن من
نهی مقصود من در دامن من
هوش مصنوعی: غم را از پیراهنم بردار و آن را در دامنم قرار بده، این خواسته و هدف من است.
گرفتارم به دست نفس خود رای
به رحمت بر گرفتاری ببخشای
هوش مصنوعی: من در دام خواستههای خود گرفتارم، ای نفس! به رحمتت بر این دیگرگونیها و مشکلاتم رحم کن و از آنها بگذر.
بر آور آرزویی را که دارم
کلید آرزو نه در کنارم
هوش مصنوعی: آرزویم را برآورده کن، چرا که برای رسیدن به آن هیچ چیزی در دسترس من نیست.
اگر چه ماجرا هست از ادب دور
توانی کز تو نتوان داشت مستور
هوش مصنوعی: اگرچه ماجراهایی وجود دارد که از ادب و آداب به دور است، اما تو میتوانی کاری کنی که دیگران نتوانند چیزی را از تو پنهان کنند.
نخستم در لباس آرزو پوش
پس این جرمم بستاری فرو پوش
هوش مصنوعی: در ابتدا با آرزوهایم لباس پوشاندم، پس این گناه را در زیر پردهای از پوشش پنهان کردم.
چو شیرین از سر صدق این دعا کرد
خدا از صدقش آن حاجت روا کرد
هوش مصنوعی: وقتی شیرین با دل پاک و صداقت دعا کرد، خداوند به خاطر صداقت او آن خواستهاش را برآورده ساخت.
حاشیه ها
1387/10/05 09:01
khalil moetamed
بخش 31 بیت های:
16= در نگست >>>> درنگست
27= براری >>>> بر آری . همچنین 30
33= پرده ه >>>> پرده ی
43= دراید >>>> در آید
49= بر اور >>>> بر آور
---
پاسخ: با تشکر، اصلاح شد.
1396/03/29 20:05
خشایار
بیت 34 به نور مخلصان در روسپیدی باید درست باشد
1396/03/29 20:05
خشایار
دربیت سی و چهار روسپیدی درست است نه روسپندی
1396/03/29 20:05
خشایار
مصرع دوم بیت سی وهشت "به سوز مادران در مرگ فرزند "درست است
1396/03/29 20:05
خشایار
مصرع دوم بیت پنجاه " تو آنی" یا "تو دانی" باید باشد