بخش ۳۰ - رسیدن خبر مرگ فرهاد به شیرین و زاری او
که چون فرهاد روز خود به سر برد
چو شمع صبح دم در سوختن مرد
خلل در عشق شیرین در نیامد
بر آمد جان و شیرین بر نیامد
خبر بردند بر شیرین خون ریز
که خون کوهکن را ریخت پرویز
همه گفتند کاین رسمی نو افتاد
که شیرین کشت و خون بر خسرو افتاد
روان شد نازنین کز راه یاری
شهید خویش را گرید به زاری
به بالینگاه او شد با دلی تنگ
به آب دیده شست از خون او سنگ
اشارت کرد تا فرمان برانش
بشستند از گلاب و زعفرانش
کفن کردند و بسپردند غمناک
غریبی را به غربت خانهٔ خاک
بسی بگریست شیرین بر غریبیش
فزونتر زان ز بهر بی نصیبیش
چه در دست آمد آن نامهربان را
که بی جرمی بکشت آن بیزبان را
چو نتوانست خونم را پی افگند
گناهم را سیاست بر وی افگند
چو فردا دست خون در دامن آید
دیت بر خسرو و خون بر من آید
به خدمت بود فرتوتی کهنسال
چو گردون در جهان سوزی شده زال
نگون پشتی ولیکن کژ خرامان
مهی در سلخ و نامش ماه سامان
بهر جا در مصیبت روفته جای
بهر کو در عروسی کوفته پای
گشاده گریهٔ تزویر چون می
هزاران اهرمن حل کرده در وی
فریب انگیزی از گیرائی گفت
که کردی پشه و سیمرغ را جفت
ز داروها که کار آید زنان را
ز ره برده بسی سیمین تنان را
مفرحها ز مروارید و از در
که خوبان را برد هوش از بلا در
گیاهانی به تسخیر ازموده
بهر ذره دو صد ابلیس سوده
چو در گوش آمدش گفتار شیرین
به دندان خست لب زان کار شیرین
که بانو را پرستاری چو من پیش
پس آنگه بهر ناچیزی دلش ریش
به فرما تا به یک پوشیده نیرنگ
کنم صحرای عالم بر شکر تنگ
شکیبا کرد شیرین را فسونش
نوازشها نمود از حد فزونش
به گرمی داد فرمان تا براند
شکر را شربت شیرین چشاند
عجوز کاردان ز آنجا به تعجیل
روان شد تا سپاهان میل بر میل
به چاره ره در ایوان شکر کرد
چو موری کو به خوزستان گذر کرد
بیامد تا بر شکر به صد نوش
نهاد از مهربانی حلقه در گوش
چو محرم شد همه شادی و غم را
به مادر خواندگی بر زد علم را
ز شیرین کاری جادو زن پیر
مزاجش با شکر در خورد چون شیر
پری روی از چنان جادو زبانی
جدا بودن نیارستی زمانی
گهیش از عشق خسرو راز گفتی
گهش ز اندوه شیرین باز گفتی
عجوز فتنه باوی روی در روی
درون رفته به شکر موی در موی
چنان افتاد وقتی فرصت کار
که کرد آهنگ می سرو سمن بار
به قدر هفتهای در کامرانی
پیاپی داشت دور دوستکانی
بخار باده در سر کرد کارش
صداع انگیز شد مغز از خمارش
فتادش در مزاج از رنج سستی
به بیماری کشیدش تندرستی
ز بالین جستن سرو خرامان
به سامان کاری آمد ماه سامان
به تدبیر آستین بالید و بنشست
همی آمیخت نیرنگی بهر دست
گمان بر اعتمادش بسته بیمار
کبوتر نازک و شاهین ستم کار
چو ناگه یافت آن فرصت که می جست
به نوشین شربتی زهرش فرو شست
قدح پر کرد و در دست شکر داد
لبش را ز آخرین شربت خبر داد
چو ماه نازنین کرد آن قدح نوش
درون نازکش افتاد در جوش
خرابی یافت اندر قالبش راه
ز پرواز از عدم شد جانش آگاه
نخست از بی خودی خود را بهش کرد
وداع مادر فرزندکش کرد
که رحمت بر تو باد ای مادر پیر
که در زحمت نکردی هیچ تقصیر
ز تو آن سایه دیدم بر سر خویش
که امیدم نبود از مادر خویش
کشد تقدیر جان کم نصیبان
گنه بر مرگ و تهمت بر طبیبان
ز من با شرط تعظیمی که دانی
زمین بوسی به بزم خسروانی
به مالی زیر پایش دیده غمناک
بگوئی آسمان را قصهٔ خاک
که ما رفتیم با جان پر امید
ترا جان تازه با دو عمر جاوید
درین گفتن پلک در هم غنودش
درامد خواب مرگ و در ربودش
ز هر چشم انجمن را خون برآمد
نفیر از انجم گردون بر آمد
جوان مردان به سرها خاک کردند
عروسان آستینها چاک کردند
ز مژگان خلق خون دیده پالود
برامد نالههای آتش آلود
به خسرو نیز گشت آن قصه روشن
که مهمان شد شکر در سبز گلشن
نشست از سوگواری با تنی چند
به ماتم چاک زد پیراهنی چند
ز نرگس بهر آن سرو خرامان
به خاک افشاند در دامان به دامان
به صد تلخی ز شیرین کرد فریاد
که به زین خواست نتوان خون فرهاد
عملها را جزاها در کمین است
جزای آن که من کردم همین است
نکو را نیک و بد را بد شمار است
به پاداش عمل گیتی به کار است
چو خسرو جرم خود را یافت پاداش
پشیمان وار گشت از دیده خون پاش
طمع یک بارگی برداشت از دوست
رضا بی مغز گشت و کینه بی پوست
ز ارمن در مدائن رفت غمناک
ز حسرت کام خشک و دیده نمناک
بخش ۲۹ - مردن فرهاد در عشق شیرین: ملک را بود زنگی پاسبانیبخش ۳۱ - مناجات شیرین در شب فراق: شبی تاریک چون دریائی از قیر
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
که چون فرهاد روز خود به سر برد
چو شمع صبح دم در سوختن مرد
هوش مصنوعی: وقتی فرهاد روزش را به پایان میرساند، مانند شمعی که در سپیدهدم میسوزد، از بین میرود.
خلل در عشق شیرین در نیامد
بر آمد جان و شیرین بر نیامد
هوش مصنوعی: عشق شیرین هیچ نقصی در خودش نداشت و روح و جان شیرین هم نتوانست از آن بگریزد.
خبر بردند بر شیرین خون ریز
که خون کوهکن را ریخت پرویز
هوش مصنوعی: به شیرین اطلاع دادند که پرویز بر کوهکن ضربه زده و خون او را ریخته است.
همه گفتند کاین رسمی نو افتاد
که شیرین کشت و خون بر خسرو افتاد
هوش مصنوعی: همه گفتند که این یک رسم تازهای است که شیرین جان خود را از دست داد و خسرو دچار مصیبت و غم شد.
روان شد نازنین کز راه یاری
شهید خویش را گرید به زاری
هوش مصنوعی: عزیز دل که بر اثر یاری کردن شهید خود، به شدت به گریه افتاده است، به سمت دلخواهش روانه شده است.
به بالینگاه او شد با دلی تنگ
به آب دیده شست از خون او سنگ
هوش مصنوعی: به کنار او رفتم با دل شکسته، و با اشکهایم، سنگی را که به خاطر خون او به وجود آمده بود، شستوشو دادم.
اشارت کرد تا فرمان برانش
بشستند از گلاب و زعفرانش
هوش مصنوعی: او اشاره کرد تا طبق دستورش، بدن او را با گلاب و زعفران بشویند.
کفن کردند و بسپردند غمناک
غریبی را به غربت خانهٔ خاک
هوش مصنوعی: آن را به خاک سپردند و در این حال، غم و اندوه شخصی غریب را که در دوری از وطن بود، احساس کردند.
بسی بگریست شیرین بر غریبیش
فزونتر زان ز بهر بی نصیبیش
هوش مصنوعی: شیرین به خاطر تنهاییاش بسیار گریه کرد و این گریهاش بیشتر به خاطر بینصیب بودنش بود.
چه در دست آمد آن نامهربان را
که بی جرمی بکشت آن بیزبان را
هوش مصنوعی: آن نامهربان چه چیزی به دست آورد که بیدلیل و بدون گناه، آن بیزبان را کشت؟
چو نتوانست خونم را پی افگند
گناهم را سیاست بر وی افگند
هوش مصنوعی: وقتی نتوانستم خونم را به پای سیاست ریختم، گناه و تقصیر من را به دوش سیاست انداختند.
چو فردا دست خون در دامن آید
دیت بر خسرو و خون بر من آید
هوش مصنوعی: روز فردا، وقتی که دست خونین به دامن بیفتد، عذاب یا عواقبش بر سر خسرو خراب میشود و خون به گردن من میآید.
به خدمت بود فرتوتی کهنسال
چو گردون در جهان سوزی شده زال
هوش مصنوعی: خدمت و خدمتگزاری از دیرباز مورد توجه بوده است، مانند کهنسالی که همچنان از عمرش بهرهبرداری میکند و همچون آسمان، وقتی در دنیا تاثیری منفی دارد.
نگون پشتی ولیکن کژ خرامان
مهی در سلخ و نامش ماه سامان
هوش مصنوعی: در اینجا گفته شده که ابرفتاده به زمین است و در حالی که راهش را به طور نادرست و کج میرود، همچنان زیبایی و درخشندگیاش مانند ماه در نیمهٔ ماه است. این توصیف به مشکلی که وجود دارد، اشاره میکند، ولی زیبایی و شکوه همچنان حفظ شده است.
بهر جا در مصیبت روفته جای
بهر کو در عروسی کوفته پای
هوش مصنوعی: هر جا که در سختی و مصیبت قرار بگیری، آن مکان برای تو به عنوان جایگاه رنج و غم است، و هر جا در شادی و عروسی حضور داشته باشی، همان محل برای تو مظهر خوشحالی و شادی خواهد بود.
گشاده گریهٔ تزویر چون می
هزاران اهرمن حل کرده در وی
هوش مصنوعی: گریهی تزویر مانند شراب، چنان گشاده و آزاد است که هزاران شیطان در آن حل شدهاند.
فریب انگیزی از گیرائی گفت
که کردی پشه و سیمرغ را جفت
هوش مصنوعی: فریبندگی تو به قدری است که توانستی پشه و سیمرغ را کنار هم قرار بدهی و جفتشان کنی.
ز داروها که کار آید زنان را
ز ره برده بسی سیمین تنان را
هوش مصنوعی: از داروهایی که به زنان کمک میکند، بسیاری از زیبایان را که به راه خطا رفتهاند، باز میگرداند.
مفرحها ز مروارید و از در
که خوبان را برد هوش از بلا در
هوش مصنوعی: خوشیها و شادمانیها مانند مرواریدهایی هستند که از خوبان و زیباییها به دست آمدهاند و از بیخبری و مشکلات فرار میکنند.
گیاهانی به تسخیر ازموده
بهر ذره دو صد ابلیس سوده
هوش مصنوعی: گیاهانی به تسخیر درآمدهاند که برای هر ذره، دو صد ابلیس به زحمت افتادهاند.
چو در گوش آمدش گفتار شیرین
به دندان خست لب زان کار شیرین
هوش مصنوعی: وقتی صدای دلنشینی به او رسید، لبش را از شیرینی آن کار گزید.
که بانو را پرستاری چو من پیش
پس آنگه بهر ناچیزی دلش ریش
هوش مصنوعی: هیچکس مانند من قادر به مراقبت از این بانو نیست، اما او به خاطر یک چیز بیاهمیت دلش به درد آمده است.
به فرما تا به یک پوشیده نیرنگ
کنم صحرای عالم بر شکر تنگ
هوش مصنوعی: بگو تا با فریب پنهانی، فضای وسیع دنیا را برای خودم بر اساس خواستههایم شکل دهم.
شکیبا کرد شیرین را فسونش
نوازشها نمود از حد فزونش
هوش مصنوعی: شیرین را با سحر و جادو آرامش داد و نوازشهایش او را به حدی شگفتانگیز رساند که فراتر از انتظار بود.
به گرمی داد فرمان تا براند
شکر را شربت شیرین چشاند
هوش مصنوعی: با قدرت و شدت فرمان داد تا شکر را به شکل شربت شیرین تهیه کنند و به دیگران بچشند.
عجوز کاردان ز آنجا به تعجیل
روان شد تا سپاهان میل بر میل
هوش مصنوعی: زنی با تجربه و دانا به سرعت از آنجا حرکت کرد، تا به سپاهان برسد و آنها را در مسیر درست هدایت کند.
به چاره ره در ایوان شکر کرد
چو موری کو به خوزستان گذر کرد
هوش مصنوعی: موری که از جایی به سوی خوزستان میگذرد، در ایوانی با شکر و شیرینی خود را به راه حل مشکلات میرساند.
بیامد تا بر شکر به صد نوش
نهاد از مهربانی حلقه در گوش
هوش مصنوعی: او آمد تا با محبت خود، زیبایی و شیرینی را به شیوهای دلربا به نمایش بگذارد و حلقهای از عشق و توجه را به گوش ما بزند.
چو محرم شد همه شادی و غم را
به مادر خواندگی بر زد علم را
هوش مصنوعی: زمانی که همه شادیها و غمها در کنار هم قرار گرفتند، به عنوان یک مادر خوانده، علم و دانش را معرفی کردند.
ز شیرین کاری جادو زن پیر
مزاجش با شکر در خورد چون شیر
هوش مصنوعی: با هنرنمایی و ترفندهای جادوگر، طبع پیر که تلخ است، با شیرینی شکر ترکیب میشود و طعمی شبیه شیر پیدا میکند.
پری روی از چنان جادو زبانی
جدا بودن نیارستی زمانی
هوش مصنوعی: این بیت به زیبایی و جذابیت یک دختر اشاره دارد. شاعر به این نکته اشاره میکند که این دختر با زبانی زیبا و جادویی صحبت میکند و هیچ کس نمیتواند بدون تحت تأثیر قرار گرفتن از او فاصله بگیرد. در واقع، قدرت کلام و زیباییاش به حدی است که کسی نمیتواند از آن جدا شود.
گهیش از عشق خسرو راز گفتی
گهش ز اندوه شیرین باز گفتی
هوش مصنوعی: گاهی از عشق، راز و رمزهایی از خسرو گفتی و گاهی هم از اندوه، به شکلی شیرین سخن گفتی.
عجوز فتنه باوی روی در روی
درون رفته به شکر موی در موی
هوش مصنوعی: زنی پیر و فریبنده به آرامی در کنار من ایستاده و در حال تماشای من است. او با موهای شیرین و زیبا، مرا به سمت خود جذب میکند.
چنان افتاد وقتی فرصت کار
که کرد آهنگ می سرو سمن بار
هوش مصنوعی: زمانی پیش آمد که فرصت کار فراهم شد و او تصمیم گرفت به سمت سرو و سمن برود.
به قدر هفتهای در کامرانی
پیاپی داشت دور دوستکانی
هوش مصنوعی: برای مدت یک هفته، به طور مداوم در خوشحالی و شادی همراه دوستانش بود.
بخار باده در سر کرد کارش
صداع انگیز شد مغز از خمارش
هوش مصنوعی: بخار شراب در سر او موجب شده که دچار سردرد شود و مغز او از اثر مستی خسته و نابود گشته است.
فتادش در مزاج از رنج سستی
به بیماری کشیدش تندرستی
هوش مصنوعی: او به دلیل ضعف و رنجی که تحمل میکرد، به بیماری گرفتار شد و سلامتیش تحت تأثیر قرار گرفت.
ز بالین جستن سرو خرامان
به سامان کاری آمد ماه سامان
هوش مصنوعی: این بیت به تصویر کشیدن زیبایی و جذابیت یک دختر است. او به آرامی از کنار بستر خود برخاسته و با حرکتی دلبرانه، توجه و زیباییاش را به نمایش میگذارد. در این حال، تابش ماه و نور آن به جذابیت صحنه میافزاید و فضایی خاص و رمانتیک ایجاد میکند.
به تدبیر آستین بالید و بنشست
همی آمیخت نیرنگی بهر دست
هوش مصنوعی: به تدبیر و برنامهریزی، به کار و تلاش پرداخت و با دقت و زیرکی، نقشهای را برای دستیابی به هدفش طراحی کرد.
گمان بر اعتمادش بسته بیمار
کبوتر نازک و شاهین ستم کار
هوش مصنوعی: بیمار کبوتر بر روی اعتمادش گمان میزند و در عین حال شاهین ظالمی نیز وجود دارد.
چو ناگه یافت آن فرصت که می جست
به نوشین شربتی زهرش فرو شست
هوش مصنوعی: ناگهان وقتی فرصتی را که مدنظر داشت پیدا کرد، نوشیدنی شیرینی را که به دنبال آن بود، نوشید.
قدح پر کرد و در دست شکر داد
لبش را ز آخرین شربت خبر داد
هوش مصنوعی: جام را پر کرد و در دست شکر قرار داد، لبش را به آخرین نوشیدنی آگاه کرد.
چو ماه نازنین کرد آن قدح نوش
درون نازکش افتاد در جوش
هوش مصنوعی: زمانی که آن جام دلنشین در دست مهربان و زیبا مانند ماه قرار گرفت، باعث شد تمام احساسات و عشق در دل به جوش و خروش بیفتد.
خرابی یافت اندر قالبش راه
ز پرواز از عدم شد جانش آگاه
هوش مصنوعی: او در وجودش به ویرانی رسیده و از سرشت خود آگاه شده، مانند پرندهای که از نیستی به پرواز درمیآید.
نخست از بی خودی خود را بهش کرد
وداع مادر فرزندکش کرد
هوش مصنوعی: نخست از حالت بیخود بودنش خارج شد و مادر فرزندش را وداع کرد.
که رحمت بر تو باد ای مادر پیر
که در زحمت نکردی هیچ تقصیر
هوش مصنوعی: ای مادر بزرگ، بر تو رحمت باد که بدون کمترین خطا و قصوری، تمام زحمات را به دوش کشیدی.
ز تو آن سایه دیدم بر سر خویش
که امیدم نبود از مادر خویش
هوش مصنوعی: من سایهای را بر سر خود دیدم که تصور نمیکردم حتی از مادر خودم هم انتظار داشته باشم.
کشد تقدیر جان کم نصیبان
گنه بر مرگ و تهمت بر طبیبان
هوش مصنوعی: سرنوشت، افراد کمنصیب را بهدلیل گناه و تهمت به مرگ میکشاند و باعث آسیب به پزشکان میشود.
ز من با شرط تعظیمی که دانی
زمین بوسی به بزم خسروانی
هوش مصنوعی: من با شرایطی که میدانی، به زمین میافتم و در مجلس شاهانه حضور پیدا میکنم.
به مالی زیر پایش دیده غمناک
بگوئی آسمان را قصهٔ خاک
هوش مصنوعی: به کسی که به خاطر مالی در زیر پایش ناراحت است، بگو آسمان داستان خاک را برایش بگوید.
که ما رفتیم با جان پر امید
ترا جان تازه با دو عمر جاوید
هوش مصنوعی: ما با دل پر از امید به سمت تو رفتیم و تو برای ما مانند جان تازهای هستی که زندگی جاودانهای به ما میبخشد.
درین گفتن پلک در هم غنودش
درامد خواب مرگ و در ربودش
هوش مصنوعی: در این گفتوگو، پلکهایش را به هم میزند و خواب مرگ به سراغش میآید و او را از دنیا میرباید.
ز هر چشم انجمن را خون برآمد
نفیر از انجم گردون بر آمد
هوش مصنوعی: از هرچشم در جمع، اشک ریخته شد و نداهای بیپایانی از آسمان به گوش رسید.
جوان مردان به سرها خاک کردند
عروسان آستینها چاک کردند
هوش مصنوعی: جوانمردان به نشانه احترام و تعهد، سر خود را به خاک میسایند و عروسها با برهنهکردن آستینهای خود نشان میدهند که آماده پذیرش عشق و زندگی جدید هستند.
ز مژگان خلق خون دیده پالود
برامد نالههای آتش آلود
هوش مصنوعی: اشکها و غمهایی که از چشمان مردم جاری شده، منجر به بهوجود آمدن صداهای پر از آتش و درد شده است.
به خسرو نیز گشت آن قصه روشن
که مهمان شد شکر در سبز گلشن
هوش مصنوعی: حکایت به خسرو نیز فهمانده شد که مهمان شکر در باغ سبز ظاهر شد.
نشست از سوگواری با تنی چند
به ماتم چاک زد پیراهنی چند
هوش مصنوعی: جمعی از مردم به خاطر سوگ و اندوه نشسته بودند و در این حال، چند پیراهن را به علامت غم و ماتم پاره کردند.
ز نرگس بهر آن سرو خرامان
به خاک افشاند در دامان به دامان
هوش مصنوعی: درختان نرگس برای زیبایی و جذابیت سرو بلند قد، گلهای خود را به زمین میریزند و در آغوش او میفشانند.
به صد تلخی ز شیرین کرد فریاد
که به زین خواست نتوان خون فرهاد
هوش مصنوعی: فریاد تلخی که از دل برمیآید، نشان میدهد که دیگر امیدی به شیرینی زندگی نیست و نشان از این دارد که هیچ چیز نمیتواند فرهاد را به زین برساند.
عملها را جزاها در کمین است
جزای آن که من کردم همین است
هوش مصنوعی: هر عملی که انجام میدهیم، نتیجهاش در انتظار ماست و من هم از عمل خودم همین نتیجه را میگیرم.
نکو را نیک و بد را بد شمار است
به پاداش عمل گیتی به کار است
هوش مصنوعی: شخص نیکو، نیک بودن را و شخص بد، بد بودن را به حساب میآورد؛ زیرا پاداش اعمال در دنیا بر اساس کارهایی که انجام دادهاند، تعیین میشود.
چو خسرو جرم خود را یافت پاداش
پشیمان وار گشت از دیده خون پاش
هوش مصنوعی: وقتی خسرو متوجه گناهش شد، به خاطر پشیمانی در دلش دچار حالت ناامیدی و اندوه شد و اشکهایش چون خون از چشمانش ریخت.
طمع یک بارگی برداشت از دوست
رضا بی مغز گشت و کینه بی پوست
هوش مصنوعی: طمع و انتظار نابجا از دوست، سبب شد که انسان فاقد عقل و فهم گردد؛ و همچنین کینه و دشمنی در وجود او به شکلی بیمحتوا و بیپایه شکل بگیرد.
ز ارمن در مدائن رفت غمناک
ز حسرت کام خشک و دیده نمناک
هوش مصنوعی: از ارمن به مدائن سفر کرده است و با دلخوری و ناراحتی به خاطر آرزوهای برآوردهنشده، چشمانش پر از اشک و محزون است.
حاشیه ها
1387/10/04 13:01
khalil moetamed
بخش 30 بیت های :
6= بالین گاه >>> بالینگاه
11= سباست >>> سیاست ؟
18= زره >>>>> ز ره
39= نیزنگی >>> نیرنگی
41= چونا گه >>> چو ناگه
45= ما در >>>> مادر
53= زهر چشم >>> ز هر چشم
53= برامد >>>> بر آمد
61= شماراست >>> شمار است
64= ز ار من >>>>> ز ارمن
---
پاسخ: با تشکر، مطابق پیشنهادهای شما جایگزین شد.