گنجور

بخش ۲۳ - آواره شدن فرهاد از عشق شیرین

چو شیرین که گهی پیشش رسیدی
نمک بودی که بر ریشش رسیدی
چو مرغی تشنه کابی بینداز دام
نه آن یابد نه بی آن گیرد آرام
سپهر افسون غم در وی دمیدی
دلش از هوش و هوش از وی رمیدی
شدی از دست چون شوریده کاران
به ماندی بی خبر چون سایه داران
سحر تا شام خارا سوختی زاه
میان خار غلطیدی شبانگاه
گهی در آرزوی چشم دلبند
زدی بر چشم آهو بوسه‌ای چند
گهی در گوشه با مرغان نشستی
ز وحشت دل بدیشان باز بستی

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چو شیرین که گهی پیشش رسیدی
نمک بودی که بر ریشش رسیدی
هوش مصنوعی: چون با شیرینی آشنا شدی، گاهی هم به تلخی برخوردی که روی او را دیدی.
چو مرغی تشنه کابی بینداز دام
نه آن یابد نه بی آن گیرد آرام
هوش مصنوعی: اگر پرنده‌ای تشنه دام را ببیند، نه با دام آرامش می‌گیرد و نه بدون آن.
سپهر افسون غم در وی دمیدی
دلش از هوش و هوش از وی رمیدی
هوش مصنوعی: در آسمان غم، افسون و جادو پخش شده و این باعث شده که دل او از حالت طبیعی خارج شود و عقلش از او دور و ناپدید گردد.
شدی از دست چون شوریده کاران
به ماندی بی خبر چون سایه داران
هوش مصنوعی: تو به خاطر دیوانگی دیگران به دردسر افتاده‌ای و حالا مانند سایه‌ای بی‌خبر و بی‌تحرک مانده‌ای.
سحر تا شام خارا سوختی زاه
میان خار غلطیدی شبانگاه
هوش مصنوعی: از صبح تا شب، مانند آتش در دل خار و خاشاک سوختی و در شب به میان خارها غلطیدی.
گهی در آرزوی چشم دلبند
زدی بر چشم آهو بوسه‌ای چند
هوش مصنوعی: گاهی برای رسیدن به چشم‌های محبوب، بر چشم‌های آهو بوسه‌هایی می‌زنی.
گهی در گوشه با مرغان نشستی
ز وحشت دل بدیشان باز بستی
هوش مصنوعی: گاه در گوشه‌ای نشسته‌ای و با پرندگان صحبت می‌کنی، اما از ترس دل خود نتوانسته‌ای به آنها نزدیک شوی.