گنجور

بخش ۱۹ - بردن شکر خسرو را به خانهٔ خویش به مهمانی

به صد خواهشگری شهرا پریروی
به عشرتگاه خود شد میهمان جوی
شهنشه نیز نگذشت از رضایش
به مهمان رفت در مهمان سرایش
چو هر گل کرد خوش با بلبلی جای
ملک ماند و بهار عالم آرای
شکر گفتا که چون من خود برانم
که باقی عمر دولت با تو رانم
تو هم بهر دل من گر توانی
حدیثی گوش کن زان پس تو دانی
شهنشه زان حدیث آمد به خود باز
صنم برداشت مهر از حقهٔ راز
که گر خسرو نداند داند آفاق
که من چون رستم از غوغای عشاق
چه شیران را ز راه افگندم این جا
چه شاهان را کلاه افگندم این جا
چه زرها خاک شد بر استانم
چه سرها پست شد بر آشیانم
که با چندین حریفان بر در من
نیالود از لب کس ساغر من
نه مقصود من آن بود اندرین کار
که در در پرده دارم پارسا وار
ولیکن بس که نامت می‌شنیدم
هوایت را بصد جان می‌خریدم
کنون اقبال کرد آن کار سازی
که از وصلت کنم گردن فرازی
روا باشد که چندین کرده پرهیز
سرانجام از فساد اتش کنم تیز
مرا خواهی تو کش خواه اشتیاقت
که بی تزویج، دورم ز اتفاقت
ملک گفتا که هست این سهل کاری
به کابینی بیرزد چون تو یاری
همین دم موبدان را شو طلبگار
که تا فردا ندارم صبر این کار
صنم گفت ار چه جانت ناصبور است
بیا امشب که فردا هم نه دور است
ملک ناکام از ان سرو شکر خند
به آغوشی و بوسی گشت خرسند

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

به صد خواهشگری شهرا پریروی
به عشرتگاه خود شد میهمان جوی
هوش مصنوعی: به خاطر درخواست‌های فراوان، دختری زیبا به محلی شاد برای تفریح و خوش‌گذرانی رفت و در آنجا مهمان شد.
شهنشه نیز نگذشت از رضایش
به مهمان رفت در مهمان سرایش
هوش مصنوعی: شاه نیز از خوشنودی مهمان نمی‌گذشت و به خاطر مهمان به خانه‌اش می‌رفت.
چو هر گل کرد خوش با بلبلی جای
ملک ماند و بهار عالم آرای
هوش مصنوعی: هر گلی که با بلبلی خوش می‌زند، بهاری را رقم می‌زند که زینت‌دهنده‌ی کل دنیا است.
شکر گفتا که چون من خود برانم
که باقی عمر دولت با تو رانم
هوش مصنوعی: شکر گفت که وقتی من خود تأثیرگذار هستم، چرا باقی عمر را با تو نگذرانم.
تو هم بهر دل من گر توانی
حدیثی گوش کن زان پس تو دانی
هوش مصنوعی: اگر تو بتوانی، برای دل من داستانی را بشنو. پس از آن، خودت خواهی دانست.
شهنشه زان حدیث آمد به خود باز
صنم برداشت مهر از حقهٔ راز
هوش مصنوعی: پادشاه از آن گفتگو متوجه شد و به خود آمد، سپس مجسمه را برداشت و مهر را از کیسهٔ راز خارج کرد.
که گر خسرو نداند داند آفاق
که من چون رستم از غوغای عشاق
هوش مصنوعی: اگر خسرو (شاه) نمی‌داند، دنیا می‌داند که من چون رستم، در عشق و عاشقی درگیر شلوغی‌ها و هیاهوها هستم.
چه شیران را ز راه افگندم این جا
چه شاهان را کلاه افگندم این جا
هوش مصنوعی: در این مکان، من چه شیران و دلیرانی را به چالش کشیده‌ام و چه شاهان و بزرگانی را که شکست داده‌ام.
چه زرها خاک شد بر استانم
چه سرها پست شد بر آشیانم
هوش مصنوعی: چقدر ثروت و دارایی‌ام از بین رفت و چه اندازه افراد بزرگ و با افتخار به جایی که من در آن زندگی می‌کنم، کاهش پیدا کرده‌اند.
که با چندین حریفان بر در من
نیالود از لب کس ساغر من
هوش مصنوعی: من از چندین رقیب و حریف دورم و لب هر کس با من نیست، چرا که تنها من هستم که بر ساغرم نوشیدنی دارم.
نه مقصود من آن بود اندرین کار
که در در پرده دارم پارسا وار
هوش مصنوعی: من هدفم در این کار نبود که در این ماجرا به گونه‌ای بی‌ریا و بی‌نقص رفتار کنم.
ولیکن بس که نامت می‌شنیدم
هوایت را بصد جان می‌خریدم
هوش مصنوعی: اما به خاطر اینکه هر بار نامت را می‌شنیدم، تمام وجودم را برای به‌دست‌آوردن حضورت می‌دادم.
کنون اقبال کرد آن کار سازی
که از وصلت کنم گردن فرازی
هوش مصنوعی: حالا شانس به من روی آورده و کاری انجام داده‌ام که بخواهم به دلیل پیوندی که با تو دارم، بزرگ‌منشی کنم.
روا باشد که چندین کرده پرهیز
سرانجام از فساد اتش کنم تیز
هوش مصنوعی: جایز است که با وجود پرهیز از فساد و بدی‌ها، در نهایت به سرعت و شدت به سوی آن‌ها بروم.
مرا خواهی تو کش خواه اشتیاقت
که بی تزویج، دورم ز اتفاقت
هوش مصنوعی: اگر مرا می‌خواهی، باید از شوق خودت به من نزدیک شوی، زیرا بدون ازدواج، از سرنوشت و ارتباط تو دور خواهم بود.
ملک گفتا که هست این سهل کاری
به کابینی بیرزد چون تو یاری
هوش مصنوعی: پادشاه گفت: این کار آسانی است، آیا کار به اندازه‌ی این که تو یاوری در زندگی قابل اهمیت است؟
همین دم موبدان را شو طلبگار
که تا فردا ندارم صبر این کار
هوش مصنوعی: در این لحظه از موبدان بخواه که به خواسته‌ام پاسخ دهند، زیرا من تا فردا نمی‌توانم منتظر بمانم و صبر ندارم.
صنم گفت ار چه جانت ناصبور است
بیا امشب که فردا هم نه دور است
هوش مصنوعی: ای محبوب، اگرچه جانت زود رنج است، بیا امشب را با هم بگذرانیم، چرا که فردا نیز دور از ما نیست.
ملک ناکام از ان سرو شکر خند
به آغوشی و بوسی گشت خرسند
هوش مصنوعی: ملک بی‌نصیب از آن درخت خوشگل و دلپذیر که در آغوشی و بوسه‌ای خوشحال شده است.