گنجور

شمارهٔ ۷۲۵

چه کند دل که جفای تو تحمل کند
که اگر جان طلبی، بنده تامل نکند
واجب است ار دهن غنچه بدوزند به خار
تا در ایام جمالت سخن گل نکند
هر که را چشم به رخسار گلی سرخ شده است
شاید ار عیب سیه رویی بلبل نکند
کوه غم گشتم و آن می کشم از هر مویت
که سر مویی از ان گونه تحمل نکند
دم به دم سوخت اسیری که شکیبا نبود
در به در گشت اسیری که توکل نکند
زین دم سرد حذر تا نکند آن بر تو
که دم باد خزان با گل و سنبل نکند
نگذرد خیل خیال تو به چشم من، اگر
دیده بر آب ز سنگین تن من پل نکند
کار خسرو بشد از دست، تو دانی، گفتم
تا خیال تو درین کار تغافل نکند

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چه کند دل که جفای تو تحمل کند
که اگر جان طلبی، بنده تامل نکند
هوش مصنوعی: دل چه کاری می‌تواند بکند وقتی که می‌بیند تو به او ظلم می‌کنی؟ او آن‌قدر عاشق توست که حتی اگر جانش را هم بخواهی، تردید نمی‌کند و فورا پاسخ می‌دهد.
واجب است ار دهن غنچه بدوزند به خار
تا در ایام جمالت سخن گل نکند
هوش مصنوعی: لازم است که در روزهای زیبایی تو، غنچه‌ها به خارها دوخته شوند تا کسی از زیبایی تو صحبت نکند.
هر که را چشم به رخسار گلی سرخ شده است
شاید ار عیب سیه رویی بلبل نکند
هوش مصنوعی: هر کسی که به چهره‌ی گلی سرخ نگاه می‌کند، ممکن است از زیبایی آن غافل شود و نتواند عیب‌های پرندۀ سیاه‌رویی را ببیند.
کوه غم گشتم و آن می کشم از هر مویت
که سر مویی از ان گونه تحمل نکند
هوش مصنوعی: غم و اندوهی بزرگ مانند کوه بر دوشم است و من به سختی آن را تحمل می‌کنم؛ حتی یک تار مویم نیز نمی‌تواند این فشار را بر دوش بکشد.
دم به دم سوخت اسیری که شکیبا نبود
در به در گشت اسیری که توکل نکند
هوش مصنوعی: هر لحظه، اسیری که صبر نداشت، در آتش سوخت و بی‌هدف در دنیا سرگردان شد؛ کسی که به ایمان و توکل تکیه نکند، همیشه در رنج و عذاب خواهد بود.
زین دم سرد حذر تا نکند آن بر تو
که دم باد خزان با گل و سنبل نکند
هوش مصنوعی: از این لحظه که باد خنکی می‌وزد، احتیاط کن تا نتیجه‌ای بر تو نگذارد، زیرا باد خزان می‌تواند با گل‌ها و سنبل‌ها نیز چنین کند.
نگذرد خیل خیال تو به چشم من، اگر
دیده بر آب ز سنگین تن من پل نکند
هوش مصنوعی: اگر بگذارم که تصویر تو در چشمم بنشیند، باید روزنه‌ای برای عبور از سنگینی وجودم به آب باشد، وگرنه نمی‌توانم به آن فکر کنم.
کار خسرو بشد از دست، تو دانی، گفتم
تا خیال تو درین کار تغافل نکند
هوش مصنوعی: کار خسرو به پایان رسید و تو می‌دانی که من خواستم تا خیال تو در این موضوع از یاد نرود و غفلت نکنی.