گنجور

شمارهٔ ۷۲۳

مرد صاحب نظر از کوی تو آسان نرود
هر که راجان بود، از خدمت جانان نرود
آنکه در عشق رخت لاف هواداری زد
به جفا از درت، ای خسرو خوبان، نرود
از خیال من سودا زده اندر ره عمر
یک نفس صورت آن سرو خرامان نرود
کار حسن تو رسیده ست به جایی که سزد
که به عهدت سخن از یوسف کنعان نرود
با خضر ذکر لب لعل تو می باید گفت
تا دگر در طلب چشمه حیوان نرود
باغبان ار رخ زیبای تو بیند، دیگر
از پی چیدن گل سوی گلستان نرود
با وصال تو ندارم سر بستان و بهشت
هر که را باغچه ای هست، به بستان نرود
خسرو خسته که مانده ست به دهلی در بند
آه، اگر زو خبری سوی خراسان نرود

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

مرد صاحب نظر از کوی تو آسان نرود
هر که راجان بود، از خدمت جانان نرود
هوش مصنوعی: مرد دانا و آگاه به سادگی از نزدیک تو نمی‌رود؛ زیرا هر کسی که به شرافت و ارزش جان خود واقف است، از خدمت به محبوبش کناره‌گیری نمی‌کند.
آنکه در عشق رخت لاف هواداری زد
به جفا از درت، ای خسرو خوبان، نرود
هوش مصنوعی: کسی که در عشق به تو ادعای طرفداری می‌کند و به تو بی‌توجهی می‌کند، شایسته نیست که از در تو بیرون برود، ای پادشاه زیبا.
از خیال من سودا زده اندر ره عمر
یک نفس صورت آن سرو خرامان نرود
هوش مصنوعی: در طول عمر، هیچ وقت از تفکر و خیال آن سرو خوش‌رخسار کنار نمی‌روم.
کار حسن تو رسیده ست به جایی که سزد
که به عهدت سخن از یوسف کنعان نرود
هوش مصنوعی: کارهای خوب و نیک تو به حدی رسیده که شایسته است در مورد یوسف، فرزند یعقوب، که سمبل زیبایی و نیکوکاری است، صحبت کنی و قول و عهد خود را فراموش نکنی.
با خضر ذکر لب لعل تو می باید گفت
تا دگر در طلب چشمه حیوان نرود
هوش مصنوعی: برای رسیدن به دانش و معرفت، باید به یاد تو و ویژگی‌های نیکویت باشند، تا دیگران به دنبال منابع دیگر نروند.
باغبان ار رخ زیبای تو بیند، دیگر
از پی چیدن گل سوی گلستان نرود
هوش مصنوعی: اگر باغبان زیبایی چهره تو را ببیند، دیگر به دنبال چیدن گل از باغ نخواهد رفت.
با وصال تو ندارم سر بستان و بهشت
هر که را باغچه ای هست، به بستان نرود
هوش مصنوعی: با رسیدن به تو، دیگر نیازی به بهشت و باغ ندارم. هر کسی که باغچه‌ای دارد، به دنبال باغ نمی‌رود.
خسرو خسته که مانده ست به دهلی در بند
آه، اگر زو خبری سوی خراسان نرود
هوش مصنوعی: خسرو خسته‌ای که در دهلی مانده و در غم و اندوه است، اگر خبر خوبی از او به خراسان نرسد، دل مردم آنجا نیز به درد می‌آید.