شمارهٔ ۷۰۳
رسم خونریز در آن خوی جفاساز بماند
این کله بر سر آن ترک سرانداز بماند
گفتمی نام تو و زیستمی هر دم پیش
که ز لب کم نشود کام تو و گاز بماند
گه رود جان و گهی باز بیاید در تن
گه به تاباک در اندیشه آن ناز بماند
باد چستی که بر آید سر عشاق ز دوش
این هوا در سر آن سرو سرافراز بماند
بستن چشم ندانم که چه باشد، آنگاه
که برفت از نظر و دیده من باز بماند
زاهدی در تو نظر کرد، صلاحش بردی
به یکی بازی ازان چشم دغابار بماند
ناله ناخوش خسرو که ز غم می آید
خجل آواز که چون مطرب ناساز بماند
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
رسم خونریز در آن خوی جفاساز بماند
این کله بر سر آن ترک سرانداز بماند
هوش مصنوعی: در اینجا اشاره به این است که عادتهای خونی و خصومتبار همچنان در دلها باقی خواهد ماند و آن شخص که دشمنی میکند، همچنان بر سر قدرت خود باقی خواهد ماند. در واقع، این بیانگر تداوم دشمنیها و جنگها در میان افراد یا گروههاست.
گفتمی نام تو و زیستمی هر دم پیش
که ز لب کم نشود کام تو و گاز بماند
هوش مصنوعی: گفتم نام تو را و هر لحظه زندگیام را به یاد تو سپری میکنم، تا زمانی که لذت لبهای تو از من دور نشود و شادابیام ادامه داشته باشد.
گه رود جان و گهی باز بیاید در تن
گه به تاباک در اندیشه آن ناز بماند
هوش مصنوعی: گاهی روح از بدن بیرون میرود و گاهی دوباره به آن باز میگردد. گاهی هم در دل، به یاد آن زیبایی میماند و فکرش او را مشغول میکند.
باد چستی که بر آید سر عشاق ز دوش
این هوا در سر آن سرو سرافراز بماند
هوش مصنوعی: باد تندی در حال وزیدن است که عشق را از دوش عاشقان بلند میکند. در این هوا، سرو بلند و زیبایی همچنان ایستاده و سربلند باقی میماند.
بستن چشم ندانم که چه باشد، آنگاه
که برفت از نظر و دیده من باز بماند
هوش مصنوعی: نمیدانم بستن چشم چه معنایی دارد، زمانی که او از نظرم دور میشود و چشمانم همچنان باز میماند.
زاهدی در تو نظر کرد، صلاحش بردی
به یکی بازی ازان چشم دغابار بماند
هوش مصنوعی: یک زاهد به تو نگاه کرد و در اثر آن نگاه، صلاح و نیکیاش را در یک بازی از آن چشمهای فریبنده پیدا کرد و حیران ماند.
ناله ناخوش خسرو که ز غم می آید
خجل آواز که چون مطرب ناساز بماند
هوش مصنوعی: نالههای دردناک خسرو که بر اثر غم به وجود آمده، باعث خجالت آوایی میشود که مانند ساز ناکوک میماند و نتواند با دیگر صداها هماهنگ شود.

امیرخسرو دهلوی