گنجور

شمارهٔ ۷۰۲

روزها شد که ز تو بوی وفایی نرسید
وز سر کوی توام باد صبایی نرسید
چاک شد پیرهن عمر به صد نومیدی
دست امید به دامان قبایی نرسید
در بیابان طلب بخت پریشان کردم
گرد آمد همه عمر و به جایی نرسید
چشم گستاخ به نظاره روی تو بماند
لب محروم به بوسیدن پایی نرسید
اندر آن روز که بالای توام بر جان زد
وه که بر سینه چرا تیر بلایی نرسید
تن بیمار مرا خاک درت خوش بادا
که به پرهیز بمرد و به دوایی نرسید
همه عالم ز جمال تو نصیبی بگرفت
چه توان کرد، اگر بخش گدایی نرسید
ما که باشیم که ناخوانده به کویت آییم؟
مگسان را گهی از کاسه صلایی نرسید
تازه بادات گلستان جمالت هر روز
گر چه با خسرو ازان برگ گیایی نرسید

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

روزها شد که ز تو بوی وفایی نرسید
وز سر کوی توام باد صبایی نرسید
هوش مصنوعی: روزها گذشته و خبری از وفای تو نیست و بوی خوشی از سمت کوی تو به من نرسیده است.
چاک شد پیرهن عمر به صد نومیدی
دست امید به دامان قبایی نرسید
هوش مصنوعی: پیرهن عمر من از ناامیدی پاره و خراب شد و هرگز نتوانستم به امیدم به لباس زیبایی دست پیدا کنم.
در بیابان طلب بخت پریشان کردم
گرد آمد همه عمر و به جایی نرسید
هوش مصنوعی: در بیابان به دنبال سعادت و شانس خود گشتم، اما تمام عمرم گذشت و به هیچ موفقیتی دست نیافتم.
چشم گستاخ به نظاره روی تو بماند
لب محروم به بوسیدن پایی نرسید
هوش مصنوعی: چشمی که بی‌پروا به تماشای چهره‌ات نشسته، نتوانسته لبش را به بوسیدن پایت برساند و از این نعمت محروم مانده است.
اندر آن روز که بالای توام بر جان زد
وه که بر سینه چرا تیر بلایی نرسید
هوش مصنوعی: در آن روزی که من به خاطر تو دلم را به خطر می‌اندازم، افسوس که چرا تیر مصیبت به سینه‌ام برخورد نکرد.
تن بیمار مرا خاک درت خوش بادا
که به پرهیز بمرد و به دوایی نرسید
هوش مصنوعی: تن بیمار من، خوشا بر خاک تو! زیرا در حالت پرهیز از آسیب‌ها و بیماری‌ها درگذشتم و به هیچ درمانی دست نیافتم.
همه عالم ز جمال تو نصیبی بگرفت
چه توان کرد، اگر بخش گدایی نرسید
هوش مصنوعی: تمام جهان از زیبایی تو سهمی برده‌اند، ولی چه می‌شود کرد اگر نوبت گدایی به ما نرسید؟
ما که باشیم که ناخوانده به کویت آییم؟
مگسان را گهی از کاسه صلایی نرسید
هوش مصنوعی: ما که هستیم که بی‌دعوت و ناخواسته به جایی قدم بگذاریم؟ مانند مگس‌هایی هستیم که هیچ‌گاه توانایی دسترسی به خوراکی را ندارند.
تازه بادات گلستان جمالت هر روز
گر چه با خسرو ازان برگ گیایی نرسید
هوش مصنوعی: عطر تازه‌ای که از زیبایی تو به مشام می‌رسد، هر روز مانند گلی در یک باغ سرسبز است، هرچند که با پادشاهان و بزرگان نیز از آن برگ گیاه بهره‌ای نرسیده است.