گنجور

شمارهٔ ۷۰۱

دوش ناگه به من دلشده آن مه برسید
دل به مقصود خود المنت لله برسید
باز می گفتمی افسانه هجران با خویش
تا بدان لحظه که بالای سرم مه برسید
از پی کوری آن کس که نیارد دیدن
مژده نور بصر بر من آگه برسید
آمد آن روشنی چشم به استقبالش
مردم دیده روان تا به سر ره برسید
آمد آن ساده زنخ، بر من بیهوش زد آب
بر من تشنه نگه کن که چسان چه برسید؟
گریه بر سوز منش آمده بر سوختگان
آن چه باران کرم بود که ناگه برسید
دل ستد از من بیمار و به پرسش نامد
چون خبر یافت که جان می دهم، آنگه برسید
می کشیدم سر زلفش ز قفا جانب روی
تا شب تار به نزدیک سحرگه برسید
خسروا، گر رسد ابله به بهشتی چه عجب؟
عجب این بین که بهشتی سوی ابله برسید

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دوش ناگه به من دلشده آن مه برسید
دل به مقصود خود المنت لله برسید
هوش مصنوعی: دیروز ناگهان آن معشوق به من رسید و قلبم به آرزویش دست یافت.
باز می گفتمی افسانه هجران با خویش
تا بدان لحظه که بالای سرم مه برسید
هوش مصنوعی: من همچنان از جدایی و دلتنگی با خود صحبت می‌کردم تا زمانی که مهی زیبا بر سرم سایه انداخت.
از پی کوری آن کس که نیارد دیدن
مژده نور بصر بر من آگه برسید
هوش مصنوعی: به دنبال فردی هستم که نتواند زیبایی‌ها را ببیند و امیدوارم خبر خوشی برای من فرابرسد که من هم بتوانم از نور بینایی لذت ببرم.
آمد آن روشنی چشم به استقبالش
مردم دیده روان تا به سر ره برسید
هوش مصنوعی: نور چشمی که به استقبالش آمده، مردم با دیدن او شاداب و سرزنده شده‌اند تا زمانی که به پایان مسیر برسد.
آمد آن ساده زنخ، بر من بیهوش زد آب
بر من تشنه نگه کن که چسان چه برسید؟
هوش مصنوعی: یک زن ساده و زیبا به من نزدیک شد و بی‌خبر از حال من که تشنه‌ام، به من نگاه کرد و می‌پرسد که چه بر سر من آمده است.
گریه بر سوز منش آمده بر سوختگان
آن چه باران کرم بود که ناگه برسید
هوش مصنوعی: گریه‌ام ناشی از درد و اندوهم بر سوختگان است. همانند بارانی که به طور ناگهانی بر زمین خشک می‌بارد، احساساتم به یکباره بر من نازل شده است.
دل ستد از من بیمار و به پرسش نامد
چون خبر یافت که جان می دهم، آنگه برسید
هوش مصنوعی: دل بیمار من را گرفت و به سوال آمد. وقتی فهمید که من در حال مرگ هستم، نزد من آمد.
می کشیدم سر زلفش ز قفا جانب روی
تا شب تار به نزدیک سحرگه برسید
هوش مصنوعی: موهای او را از پشت سرش می‌گرفتم و به سمت رویش می‌کشیدم تا شب تار به نزدیک صبح برسد.
خسروا، گر رسد ابله به بهشتی چه عجب؟
عجب این بین که بهشتی سوی ابله برسید
هوش مصنوعی: اگر فردی نادان به بهشت برسد، جای تعجبی نیست. اما تعجب آور این است که یک نفر از بهشت به سوی نادان بیفتد.