گنجور

شمارهٔ ۶۹۳

برهم بماند دیده، کس ازان سوار نامد
خبری ز خود ندام که خبر زیار نامد
چه کنم، اگر چو نرگس نکنم سفید دیده
که ز شاخ آرزویم به جز انتظار نامد
منم و نوای ناله، شب هجر و رقص گریه
چه کنم سرود شادی که دل فگار نامد
به نهال صبر عمری ز دو دیده آب دادم
تو ز بخت شور من بین که کهی به بار نامد
به چه بندم این دو دیده که دو رخنه بلا شد
ز ره تو با صبا هم قدری غبار نامد
به جفا مگو دلم را که کجا رسیدی اینجا؟
به کمند برد زلفت که به اختیار نامد
دل خلق پاره پاره نگری ز نالش من
که به جز جراحت دل ز فغان زار نامد
بشکست قلب ما را صف کافران غمزه
حشم خرد روان شد که به هیچ کار نامد
به دلم نشسته پیکان، مزن، ای حکیم، طعنه
که ترا به پای نازک خله ای ز خار نامد
نه که بیهده ست خسرو، دل رفته باز جستن
که ز رفتگان آن کو یکی از هزار نامد

اطلاعات

وزن: فعلات فاعلاتن فعلات فاعلاتن (رمل مثمن مشکول)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

برهم بماند دیده، کس ازان سوار نامد
خبری ز خود ندام که خبر زیار نامد
هوش مصنوعی: چشم‌ها باز مانده، هیچ‌کس از آن سوار خبری ندارد، و من نیز از خودم نداشته‌ام که خبری از راز وجودم بیابم.
چه کنم، اگر چو نرگس نکنم سفید دیده
که ز شاخ آرزویم به جز انتظار نامد
هوش مصنوعی: چه کار کنم اگر مثل نرگس، چشم‌های سفیدی نداشته باشم؟ از شاخ آرزویم به جز انتظار، چیزی نمی‌رسد.
منم و نوای ناله، شب هجر و رقص گریه
چه کنم سرود شادی که دل فگار نامد
هوش مصنوعی: من تنها هستم و صدای ناله‌هایم در دل شب‌های دوری طنین‌انداز است. در این حال و هوا، با اندوه و گریه دور هم جمع شده‌ام و نمی‌توانم سرود شادی بخوانم، زیرا دلم بسیار غمزده و شکسته است.
به نهال صبر عمری ز دو دیده آب دادم
تو ز بخت شور من بین که کهی به بار نامد
هوش مصنوعی: من سال‌ها با اشک‌های خود نهال صبر را آبیاری کردم، اما تو ببین که چگونه بخت بد من باعث شد که این نهال هیچگاه ثمر ندهد.
به چه بندم این دو دیده که دو رخنه بلا شد
ز ره تو با صبا هم قدری غبار نامد
هوش مصنوعی: چطور می‌توانم این دو چشمانم را ببندم در حالی که در اثر دیدن تو، دچار درد و رنج شده‌ام؟ بادی با خود گرد و غباری از نامت آورده است.
به جفا مگو دلم را که کجا رسیدی اینجا؟
به کمند برد زلفت که به اختیار نامد
هوش مصنوعی: به نرمی نگو که دل من کجا به اینجا رسیده است؛ چون زلف تو مرا در دام خود گرفتار کرده و من اختیار خود را از دست داده‌ام.
دل خلق پاره پاره نگری ز نالش من
که به جز جراحت دل ز فغان زار نامد
هوش مصنوعی: دل مردم را پاره و زخم زخم می‌بینم، به خاطر ناله‌های من که جز درد دل چیزی از آن برنمی‌آید.
بشکست قلب ما را صف کافران غمزه
حشم خرد روان شد که به هیچ کار نامد
هوش مصنوعی: دل ما با زهر فریب کافران شکست. خیالی که مانند مگسی به دور ما می‌چرخید، در نهایت به هیچ‌کاری نرسید.
به دلم نشسته پیکان، مزن، ای حکیم، طعنه
که ترا به پای نازک خله ای ز خار نامد
هوش مصنوعی: در دل من احساسات و تمایلاتی وجود دارد که به شدت تأثیرگذارند. ای حکیم، تو را به طعنه زدن وادار نکن، زیرا به زخم‌ها و رنج‌های من از این خارها، تو آگاهی نداری.
نه که بیهده ست خسرو، دل رفته باز جستن
که ز رفتگان آن کو یکی از هزار نامد
هوش مصنوعی: نه اینکه تلاش برای بازگرداندن دل شکستگی بی‌فایده است، زیرا از میان همه‌ی کسانی که رفته‌اند، هیچ‌یک به ارزش هزار نفر نمی‌رسند.