شمارهٔ ۶۸۸
آن که دل برد و ز غمزه چون سنانش می نهد
عشق جانم می شکافد، در میانش می نهد
باد کز کویش وزد، مشتاق را بندد همی
هم به زنجیری که بر اشک روانش می نهد
می نهم بر آستانش چشم و می میرم ز شرم
دیده کاین داغ سیه بر آستانش می نهد
درد مشتاق، ای به خواب ناز، کی دانی تو شرح؟
داند آن کو گوش بر آه و فغانش می نهد
حرف ناخن پیش سینه قصه دل می نوشت
زانکه چشمش مهر حسرت بر دهانش می نهد
کشته تو کعبتین آساست، بس کز نقش حال
نقطه نقطه داغها بر استخوانش می نهد
جان خسرو، عشق اگر چه مردن و جان دادن است
زنده دل را پرس کو بهتر ز جانش می نهد
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
آن که دل برد و ز غمزه چون سنانش می نهد
عشق جانم می شکافد، در میانش می نهد
هوش مصنوعی: کسی که با نگاهش دل مرا ربوده و مانند شمشیری دردناک در وجودم فرو میرود، عشقم را به شدت میشکافد و درونم را به تسخیر خود درآورده است.
باد کز کویش وزد، مشتاق را بندد همی
هم به زنجیری که بر اشک روانش می نهد
هوش مصنوعی: باد که از کوی محبوب میگذرد، دل شیدا را به زنجیری بسته و به اشکهایی که بر گونهاش میریزد میافزاید.
می نهم بر آستانش چشم و می میرم ز شرم
دیده کاین داغ سیه بر آستانش می نهد
هوش مصنوعی: من با خجالت و شرم، بر درگاه او نگاه میکنم و از شدت این شرم، احساس میکنم که جانم میرود؛ چرا که این نشان تلخ و سیاه را بر درگاهش میگذارم.
درد مشتاق، ای به خواب ناز، کی دانی تو شرح؟
داند آن کو گوش بر آه و فغانش می نهد
هوش مصنوعی: درد و رنج عاشق را تو که در خواب خوشی به سر میبری، چه میدانی؟ فقط آن کسی که به آوای آَشفتگی و نالهاش گوش میدهد، از حال او باخبر است.
حرف ناخن پیش سینه قصه دل می نوشت
زانکه چشمش مهر حسرت بر دهانش می نهد
هوش مصنوعی: ناخن بر سینه قصه دل را مینوشت، چون چشمانش عشق و اندوه را بر لبان او قرار میداد.
کشته تو کعبتین آساست، بس کز نقش حال
نقطه نقطه داغها بر استخوانش می نهد
هوش مصنوعی: کسی که به خاطر عشق و محبت به تو جان داده است، حالا در آرامش است؛ چرا که زخمهایی که بر تن او باقی مانده، نشانههای عشقش به تو هستند.
جان خسرو، عشق اگر چه مردن و جان دادن است
زنده دل را پرس کو بهتر ز جانش می نهد
هوش مصنوعی: عشق، اگرچه به معنی مرگ و جان دادن است، اما از زنده دل بپرس که چه چیزی برای او ارزشمندتر از جانش است.