گنجور

شمارهٔ ۶۷۲

هر شبم جان بر لب آید، ناله زار آورد
تا کدامین باد بویی زان جفا کار آورد
رفت آن شوخ و دل خون گشته را با خود ببرد
عاقبت روزی همان خونش گرفتار آورد
دوستان، من کی هوس دارم به نالیدن، ولی
درد چون در سینه باشد، ناله زار آورد
آرزومندان به آب دیده معذورند، از آنک
فرقت روی عزیزان گریه بسیار آورد
بو که بزیم باد را گویید تا بهر خورش
پاره ای خاک از برای جان افگار آورد
صد گله دارم، ولی آن رو چو آید در نظر
کیست کان ساعت زبانم را به گفتار آورد؟
غمزه خونریز تو مر زاهد صد ساله را
موی پیشانی گرفته سوی خمار آورد
شب ز می توبه کنم از بیم ناز شاهدان
بامدادم روی ساقی باز در کار آورد
زین دل خودکام کار من به رسوایی کشید
خسروا، فرمان دل بردن همین بار آورد

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

هر شبم جان بر لب آید، ناله زار آورد
تا کدامین باد بویی زان جفا کار آورد
هوش مصنوعی: هر شب حس می‌کنم که جانم به لب رسیده و با ناله‌های اندوهگین خودم را به یاد آن کسی می‌اندازم که با بی‌رحمی‌اش در دل من زخم زده و در جستجوی نشانه‌ای از او هستم.
رفت آن شوخ و دل خون گشته را با خود ببرد
عاقبت روزی همان خونش گرفتار آورد
هوش مصنوعی: آن شخص شاد و بازیگوش که دل عده‌ای را شکسته بود، در نهایت روزی خود با خود برد، و همان دلشکستگی‌ها به خود او بازگشت و او را گرفتار کرد.
دوستان، من کی هوس دارم به نالیدن، ولی
درد چون در سینه باشد، ناله زار آورد
هوش مصنوعی: دوستان، من کی می‌خواهم ناله کنم، اما وقتی درد در دل باشد، طبیعی است که ناله کنم.
آرزومندان به آب دیده معذورند، از آنک
فرقت روی عزیزان گریه بسیار آورد
هوش مصنوعی: کسانی که دلشان به عشق ورزیدن به عزیزانشان می‌تپد، از اشک‌ریختن در فراقشان معذور و بی‌تقصیرند، زیرا دوری از چهره محبوبانشان موجب ناراحتی و گریه زیاد می‌شود.
بو که بزیم باد را گویید تا بهر خورش
پاره ای خاک از برای جان افگار آورد
هوش مصنوعی: باد را بوی خوشی می‌رسد که می‌گوید برای غذای خود تکه‌ای خاک بیاورد، تا روح خسته را احیا کند.
صد گله دارم، ولی آن رو چو آید در نظر
کیست کان ساعت زبانم را به گفتار آورد؟
هوش مصنوعی: من از صد چیز ناراحت هستم، اما وقتی او (معشوق) در برابر چشمانم قرار می‌گیرد، در آن لحظه نمی‌دانم چه بگویم و زبانم قفل می‌شود.
غمزه خونریز تو مر زاهد صد ساله را
موی پیشانی گرفته سوی خمار آورد
هوش مصنوعی: نگاه جذاب و خطرناک تو می‌تواند حتی زاهدی که صد سال عبادت کرده را تحت تأثیر قرار دهد و او را به حالتی سرشار از شیدایی و مستی بکشاند.
شب ز می توبه کنم از بیم ناز شاهدان
بامدادم روی ساقی باز در کار آورد
هوش مصنوعی: در شب از شراب می‌نوشم و از ترس دلبری‌های معشوق در روز، توبه می‌کنم، اما با دیدن روی ساقی، دوباره به سوی او روی می‌آورم.
زین دل خودکام کار من به رسوایی کشید
خسروا، فرمان دل بردن همین بار آورد
هوش مصنوعی: این دل سرکش، کار مرا به رسوایی کشاند و ای شاه، فرمان بردن از دل همین نتیجه را به دنبال داشت.