گنجور

شمارهٔ ۶۷۰

ما نخواهیم از غم خود کاشنا بیرون برد
آشنا هم زین رخ پر خون ما بیرون برد
در هوایش آنکه پندم می دهد، گر بیندش
دانمش مرد، ار سر خود زین هوا بیرون برد
دوش گفتندم کت آن سلطان خوبان یاد کرد
پیش این سودا که از جان گدا بیرون برد؟
نوش باد آن مست را باده که در هنگام نوش
دعوی زهد از سر صد پارسا بیرون برد
گفتمی اول که در جانت کشم، آن لحظه ای
کیست کو بشکافد این جان و ترا بیرون برد؟
خاک خواهم شد به کویت، خاک بر فرق صبا
از سر کوی تو، گر خاک مرا بیرون برد
مردم از پیچش که نی زلفش ز جان بیرون رود
نی کسی جانم ازین دام بلا بیرون برد
می کند بیرون و می گوید، مرو از در برون
خسروا، بین کاین لطیفه هر کجا بیرون برد؟

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ما نخواهیم از غم خود کاشنا بیرون برد
آشنا هم زین رخ پر خون ما بیرون برد
هوش مصنوعی: ما نمی‌خواهیم که از غم خود کسی را آگاه کنیم، حتی آشنایان هم نمی‌توانند از چهره‌ی خونین ما بفهمند که چه حالتی داریم.
در هوایش آنکه پندم می دهد، گر بیندش
دانمش مرد، ار سر خود زین هوا بیرون برد
هوش مصنوعی: در هوای او، اگر کسی به من نصیحت می‌کند، وقتی او را ببینم می‌فهمم که مردی کاردان است، حتی اگر خودش به خاطر این هوا از حال و وضعیت بیرون برود.
دوش گفتندم کت آن سلطان خوبان یاد کرد
پیش این سودا که از جان گدا بیرون برد؟
هوش مصنوعی: دیروز به من گفتند که آن پادشاه زیبایی‌ها به یاد من است. آیا این عشق و دلبستگی‌ام را که باعث شده از جانم بیفتم، فراموش کرده است؟
نوش باد آن مست را باده که در هنگام نوش
دعوی زهد از سر صد پارسا بیرون برد
هوش مصنوعی: این شعر به تشویق نوشیدن باده و لذت بردن از آن می‌پردازد و به نوعی می‌گوید که در زمان نوشیدن، شخص مست می‌تواند از ادعاهای زهد و پرهیزگاری افرادی با شرایط ظاهری پارسا فاصله بگیرد و هویت واقعی‌اش را در لحظه احساس کند. این به معنای تایید شادی و آزادگی در زندگی است.
گفتمی اول که در جانت کشم، آن لحظه ای
کیست کو بشکافد این جان و ترا بیرون برد؟
هوش مصنوعی: گفتم که اولین بار می‌خواهم درونت را درک کنم. آن لحظه چه کسی است که بتواند این روح را بشکافد و تو را از آن بیرون بیاورد؟
خاک خواهم شد به کویت، خاک بر فرق صبا
از سر کوی تو، گر خاک مرا بیرون برد
هوش مصنوعی: من به عشق تو آن‌قدر فانی می‌شوم که به خاک کوی تو تبدیل خواهم گشت. حتی اگر نسیم صبح، خاک من را از اینجا ببرد، باز هم به عشق تو آغشته‌ام.
مردم از پیچش که نی زلفش ز جان بیرون رود
نی کسی جانم ازین دام بلا بیرون برد
هوش مصنوعی: مردم از پیچیدگی و زیبایی زلف او به شدت تحت تأثیر قرار گرفته‌اند و هیچ‌کس نمی‌تواند جان من را از این دامی که برایم ایجاد شده است نجات دهد.
می کند بیرون و می گوید، مرو از در برون
خسروا، بین کاین لطیفه هر کجا بیرون برد؟
هوش مصنوعی: او از در بیرون می‌رود و می‌گوید: ای خسروا، نرو! ببین که این لطیفه را هر جا می‌برد.