شمارهٔ ۶۶۵
غمزه شوخت که قصد جان مردم میکند
هرکجا جادوگری آنجا تعلم میکند
مردم چشمم ز بهر سجده پایت را چو یافت
خاک پایت در دل دریا تیمم میکند
کوه جورت را نیارد طاقت و من میکشم
زانکه مردم میکشند جوری که مردم میکند
کاشکی صد چشم بودی از پی گریه مرا
چون لبت در گریه زارم تبسم میکند
هیچ فریاد دلم خواهی رسیدن، ای صنم
در سر زلف تو چون مجنون تظلم میکند
عشق با تقوی نسازد بعد ازین ما و شراب
ای خوش آن کف کآشنایی با لب خم میکند
بنده خسرو عاشقی را دست و پایی میزند
لیک چون روی تو بیند دست و پا گم میکند
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
غمزه شوخت که قصد جان مردم میکند
هرکجا جادوگری آنجا تعلم میکند
هوش مصنوعی: نیشخند و لبخند شوخ و بازیگوش تو به قدری جذاب و فریبنده است که هرجا بروی، جادوگران و هنرمندان جذب تو میشوند و سعی میکنند رازهای نیکویی را از تو بیاموزند.
مردم چشمم ز بهر سجده پایت را چو یافت
خاک پایت در دل دریا تیمم میکند
هوش مصنوعی: وقتی مردم چشمم به سجده پای تو میافتد، چنانکه خاک پای تو را در دل دریا مییابم، آنگاه تیمم میکنم.
کوه جورت را نیارد طاقت و من میکشم
زانکه مردم میکشند جوری که مردم میکند
هوش مصنوعی: کوه نمیتواند بار سنگینی را تحمل کند، اما من آن را تحمل میکنم چون مردم هم به شیوهای بار سنگینی را به دوش میکشند.
کاشکی صد چشم بودی از پی گریه مرا
چون لبت در گریه زارم تبسم میکند
هوش مصنوعی: ای کاش صد چشم داشتم تا از روی غم و اندوه من بگریند، در حالی که لبانت با یک لبخند، بر درد و گریهام تلطیف میکنند.
هیچ فریاد دلم خواهی رسیدن، ای صنم
در سر زلف تو چون مجنون تظلم میکند
هوش مصنوعی: هیچ صدایی از دل من به تو نخواهد رسید، ای معشوق، زیرا مانند مجنون به زلف تو شکایت میکنم.
عشق با تقوی نسازد بعد ازین ما و شراب
ای خوش آن کف کآشنایی با لب خم میکند
هوش مصنوعی: عشق دیگر با تقوا سازگاری ندارد و پس از این، خوشا به حال شراب که آشنای من را با لب خم میسازد.
بنده خسرو عاشقی را دست و پایی میزند
لیک چون روی تو بیند دست و پا گم میکند
هوش مصنوعی: عاشق بزرگی در تلاش و کوشش است، اما وقتی چهره محبوبش را میبیند، همهچیز را فراموش کرده و بیخبر از اطرافش میشود.

امیرخسرو دهلوی