گنجور

شمارهٔ ۶۶۲

جان که چون تو دشمنی را دوستداری می‌کند
دشمن خود را به خون خویش یاری می‌کند
دل که مهمان خواند بر جانم بلا و فتنه را
کارداران غمت را حق‌گزاری می‌کند
یک دل آبادان نپندارم که ماند در جهان
زان خرابی‌ها که آن چشم خماری می‌کند
جان من روزی کند گه گاه همراهش، ازآنک
سوی تو همراهی باد بهاری می‌کند
خون من می‌جوشد از غیرت که این کافر چرا
تیر خویش آلودهٔ خون شکاری می‌کند
مردم از نالیدن و روزی نگفتی، ای رقیب
کیست این کاندر پس دیوار زاری می‌کند
گرچه بی‌حد من است ای دوست اما، بر درت
دیدهٔ من آرزوی خاکساری می‌کند
آنکه پندم می‌دهد در عشق بهر زیستن
مرهم بی‌فایده بر زخم کاری می‌کند
در نماز بت‌پرستی از من آموزد سجود
برهمن کو دعوی زنارداری می‌کند
هجر می‌داند که چون من ناتوانی چون زِیَد
زان بر این دل زخم‌های یادگاری می‌کند

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

جان که چون تو دشمنی را دوستداری می‌کند
دشمن خود را به خون خویش یاری می‌کند
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که وقتی کسی برای کسی که با او دشمنی دارد، احساس محبت و دوستی می‌کند، حتی می‌تواند برای کمک کردن به او از جان خود نیز بگذرد. در واقع، این نشان‌دهنده نوعی شگفتی و تعجب است که چگونه یک فرد می‌تواند برای کسی که به او آسیب رسانده، فداکاری کند.
دل که مهمان خواند بر جانم بلا و فتنه را
کارداران غمت را حق‌گزاری می‌کند
هوش مصنوعی: دل که به میزبانی غم و درد دعوت می‌کند، مشکلات و گرفتاری‌ها را به عنوان حق و حقوق شما می‌پذیرد.
یک دل آبادان نپندارم که ماند در جهان
زان خرابی‌ها که آن چشم خماری می‌کند
هوش مصنوعی: من هیچ دلی را خوشبخت نمی‌دانم که در این دنیا بماند، با توجه به ویرانی‌هایی که وجود دارد و آن چشم مستی که انسان را فریب می‌دهد.
جان من روزی کند گه گاه همراهش، ازآنک
سوی تو همراهی باد بهاری می‌کند
هوش مصنوعی: روزی جان من همراه او خواهد شد، زیرا مانند نسیم بهاری به سوی تو می‌آید.
خون من می‌جوشد از غیرت که این کافر چرا
تیر خویش آلودهٔ خون شکاری می‌کند
هوش مصنوعی: من از غیرت و حساسیتم، به شدت ناراحت و عصبانی هستم که این بی‌دین چرا تیر خود را به خون شکار آلوده می‌کند.
مردم از نالیدن و روزی نگفتی، ای رقیب
کیست این کاندر پس دیوار زاری می‌کند
هوش مصنوعی: مردم از شکایت و ناله کردنشان گله می‌کنند، تو هم هیچ وقت نگفتی که این کسی که پشت دیوار ناله می‌زند کیست.
گرچه بی‌حد من است ای دوست اما، بر درت
دیدهٔ من آرزوی خاکساری می‌کند
هوش مصنوعی: ای دوست، هرچند که محبت و عظمت تو حد و مرزی ندارد، اما چشم من در کنار درگاه تو به خاکساری و تواضع آرزو می‌کند.
آنکه پندم می‌دهد در عشق بهر زیستن
مرهم بی‌فایده بر زخم کاری می‌کند
هوش مصنوعی: کسی که به من نصیحت می‌کند که برای عاشق شدن، باید در زندگی زخم‌های خود را درمان کنم، در واقع تنها بر روی زخم‌های عمیق من دارویی بی‌اثر می‌زند.
در نماز بت‌پرستی از من آموزد سجود
برهمن کو دعوی زنارداری می‌کند
هوش مصنوعی: در نماز، عبادت و پرستش را از من می‌آموزد، در حالی که کسی که به بت‌پرستی متهم است، در برابر برهمن (کشیشان هندو) سجده می‌کند و ادعا می‌کند که اسلامی و مؤمن است.
هجر می‌داند که چون من ناتوانی چون زِیَد
زان بر این دل زخم‌های یادگاری می‌کند
هوش مصنوعی: فراق و جدایی به خوبی می‌داند که من در چه حالی هستم و مانند زید که به دلش زخم‌های یادگاری می‌زند، این درد و رنج را بر دل من نیز تحمیل می‌کند.