گنجور

شمارهٔ ۶۵۹

سبزه ای سبز است و آب روشن و سرو بلند
باده صافی به جام آبگون باید فگند
جای بلبل هست بر سرو بلند و زین قبیل
هست جای آنکه بلبل می پرد زینسان بلند
نرگس اندر عین مستی سوی گل چشمک زن است
ورنه گل بر سبزه هم چندین نکردی ریشخند
گل ازان کم عمر شد کاو ییشتر از عمر خویش
دام داد آن را که از وی وقت گل شد بهره مند
ساقیا، می چاشنی کن بعد ازان درده، ازانک
گر ترش باشد می آن را چاشنی باید ز قند
بند بندم را جدا کرده است دست غم به تیغ
تو به خون گرم می پیوند کن بندم ز بند
شاهد مجلس، بپوشان رو که من از بیم چشم
پیش رویت پای می کوبم بر آتش چون سپند
گر دل خسرو رسن بازی کند با زلف تو
رشته یک چندی درازش ده ز زلف چون کمند

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

سبزه ای سبز است و آب روشن و سرو بلند
باده صافی به جام آبگون باید فگند
هوش مصنوعی: گیاهی سبز و آبی زلال و درختی بلند وجود دارد؛ باید شربت خالص را در جامی سرخ رنگ بریزید.
جای بلبل هست بر سرو بلند و زین قبیل
هست جای آنکه بلبل می پرد زینسان بلند
هوش مصنوعی: بلبل باید در جایی که سرو بلندی وجود دارد، جای خوشی داشته باشد و این نشان‌دهنده این است که هر موجودی باید در مکانی مناسب با قابلیت‌های خود قرار گیرد. به همین ترتیب، جای کسی که به بلبل پرواز می‌کند نیز باید جایی بالاتر و متناسب با ویژگی‌هایش باشد.
نرگس اندر عین مستی سوی گل چشمک زن است
ورنه گل بر سبزه هم چندین نکردی ریشخند
هوش مصنوعی: نرگس در حال نشئه و سرمستی به گل چشمک می‌زند، وگرنه گل نمی‌توانست به سبزه این‌گونه طعنه بزند.
گل ازان کم عمر شد کاو ییشتر از عمر خویش
دام داد آن را که از وی وقت گل شد بهره مند
هوش مصنوعی: گل به خاطر عمر کوتاهش، به کسی که بیشتر از عمر خودش از آن بهره برد، فایده می‌رساند. به عبارت دیگر، زیبایی و شکوفایی گل در اختیار آدمی است که از آن استفاده کند.
ساقیا، می چاشنی کن بعد ازان درده، ازانک
گر ترش باشد می آن را چاشنی باید ز قند
هوش مصنوعی: ای ساقی، کمی شیرینی به می اضافه کن و آن را بریز، زیرا اگر شراب ترش باشد، باید برای شیرین کردنش از قند استفاده کرد.
بند بندم را جدا کرده است دست غم به تیغ
تو به خون گرم می پیوند کن بندم ز بند
هوش مصنوعی: دست غم از بدنم جدا شده است، به خاطر درد و رنجی که تو به من می‌دانی. اکنون می‌خواهم این بندها را از هم باز کنی و به من بگویی که چگونه می‌توانم با خون گرم و عشق تو دوباره به هم پیوند بخورم.
شاهد مجلس، بپوشان رو که من از بیم چشم
پیش رویت پای می کوبم بر آتش چون سپند
هوش مصنوعی: معشوقه جانان، لطفاً چهره‌ات را بپوشان، چرا که من از ترس نگاه تو و در برابر تو، به شدت تحت فشار هستم و این احساس آتشین را مانند جست و خیز بر روی آتش تجربه می‌کنم.
گر دل خسرو رسن بازی کند با زلف تو
رشته یک چندی درازش ده ز زلف چون کمند
هوش مصنوعی: اگر دل شاه با زلف تو بازی کند، کمی از زلفت مثل یک کمند به او بده تا دلش بیشتر به این بازی مشغول شود.