گنجور

شمارهٔ ۶۳

بس بود اینکه سوی خود راه دهی نسیم را
چشم زد خسان مکن عارض همچو سیم را
ما و نسیم صبحدم بوی تو و هلاک جان
نیست امید زیستن سوخته جحیم را
من به هوای یک سخن، تو همه تلخ بر زبان
چند نمک پراکنی این جگر دو نیم را
تو چو بهشت در نهان، ما و دلی و سوزشی
دوزخی از کجا خورد مائده نعیم را
من نه به خود شدم چنین شهره کویها، ولی
شد رخ نیکوان بلا عقل و دل سلیم را
شیفته رخ بتان باز کی آید از سخن
مست به گوش کی کند کن مکن حکیم را
عشق چو مرد را برد موی کشان به میکده
موی سفید ننگرد پیر سیه گلیم را
چون به خم شراب در غرقه بماند چون منی
هم ز شراب غسل ده دردکش قدیم را
قصه خسرو از درون گر به غزل برون دمد
دشنه سینه ها کند زمزمه ندیم را

اطلاعات

وزن: مفتعلن مفاعلن مفتعلن مفاعلن (رجز مثمن مطوی مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بس بود اینکه سوی خود راه دهی نسیم را
چشم زد خسان مکن عارض همچو سیم را
هوش مصنوعی: کافیست که نسیم را به سمت خود بفرستی، چشم بد ها را از خود دور کن و چهره‌ات را همچون نقره نگه‌دار.
ما و نسیم صبحدم بوی تو و هلاک جان
نیست امید زیستن سوخته جحیم را
هوش مصنوعی: ما و نسیم صبح، بوی تو را استشمام می‌کنیم و امیدی به زنده ماندن نداریم، در حالی که جان‌مان در آتش عشق تو سوخته است.
من به هوای یک سخن، تو همه تلخ بر زبان
چند نمک پراکنی این جگر دو نیم را
هوش مصنوعی: من برای شنیدن یک حرف از تو، تمام تلخی‌هات را تحمل می‌کنم و می‌دانم که این درد درونم را نمی‌توانم از بین ببرم.
تو چو بهشت در نهان، ما و دلی و سوزشی
دوزخی از کجا خورد مائده نعیم را
هوش مصنوعی: تو مانند بهشتی هستی که در خفا قرار دارد، اما ما با دل و سوزشی همچون جهنمی، از کجا می‌توانیم از نعمت‌های خوشبختی بهره‌مند شویم؟
من نه به خود شدم چنین شهره کویها، ولی
شد رخ نیکوان بلا عقل و دل سلیم را
هوش مصنوعی: من خودم را به این شهرت در محله‌ها نرساندم، اما زیبایی چهره‌ی نیکوکاران باعث شده است که عقل و دل سالم را به گمراهی بکشانند.
شیفته رخ بتان باز کی آید از سخن
مست به گوش کی کند کن مکن حکیم را
هوش مصنوعی: آیا دوباره زمان آن خواهد رسید که دل‌باختگی زیبایی‌ها از زبان اهل تسکین به گوش کسی برسد؟ یا آیا حکیم باید از این صحبت‌ها دور باشد؟
عشق چو مرد را برد موی کشان به میکده
موی سفید ننگرد پیر سیه گلیم را
هوش مصنوعی: وقتی عشق انسان را به خود می‌کشاند، او دیگر به سن و سال و موی سفید خود توجهی نمی‌کند و به دنیای شادی و می‌خانه می‌رود و نگاهش به ضعف و پیری نیست.
چون به خم شراب در غرقه بماند چون منی
هم ز شراب غسل ده دردکش قدیم را
هوش مصنوعی: وقتی انسان در نوشیدن شراب غرق می‌شود، دیگر مثل من نمی‌تواند دردهای قدیمی را فراموش کند.
قصه خسرو از درون گر به غزل برون دمد
دشنه سینه ها کند زمزمه ندیم را
هوش مصنوعی: اگر داستان خسرو از دل به شعری تبدیل شود، مانند شمشیری در سینه‌ها فرو می‌رود و نوای دوست را به هم می‌زند.

حاشیه ها

1395/07/08 19:10
مهدی مح

مفتعلن مفاعلن مفتعلن مفاعلن