گنجور

شمارهٔ ۶۴

بشکفت گل در بوستان آن غنچه خندان کجا
شد وقت عیش دوستان آن لاله و ریحان کجا
هر بار کو در خنده شد چون من هزارش بنده شد
صد مرده زان لب زنده شد، درد مرا درمان کجا
گویند ترک غم بگو، تدبیر سامانی بجو
درمانده را تدبیر کو، دیوانه را سامان کجا
از بخت روزی با طرب خضر آب خورد و شست لب
جویان سکندر در طلب تا چشمه حیوان کجا
می گفت با من هر زمان گر جان دهی، یابی امان
من می برم فرمان به جان، آن یار بی فرمان کجا
گفتم تویی اندر تنم یا هست جان روشنم
گفتی که آری آن منم، گر آن تویی، پس جان کجا
گفتی صبوری پیش کن، مسکینی از حد بیش کن
زینم از آن خویش کن، من کردم، این و آن کجا
پیدا گرت بعد از مهی در کوی ما باشد رهی
از نوک مژگان گه گهی آن پرسش پنهان کجا
زین پیش با تو هر زمان می بودمی از همدمان
خسرو نه هست آخر همان آن عهد و آن پیمان کجا

اطلاعات

وزن: مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفعلن (رجز مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بشکفت گل در بوستان آن غنچه خندان کجا
شد وقت عیش دوستان آن لاله و ریحان کجا
هوش مصنوعی: گل در باغ شکفته است، اما آن غنچه‌ی خندان کجا رفته؟ زمان خوشی دوستان کجاست و لاله و ریحان کجا هستند؟
هر بار کو در خنده شد چون من هزارش بنده شد
صد مرده زان لب زنده شد، درد مرا درمان کجا
هوش مصنوعی: هر بار که من می‌خندم، هزاران نفر به من وابسته می‌شوند و از لب‌های من مردگان زنده می‌شوند. حالا درد من کجا قرار دارد که درمانی برای آن وجود داشته باشد؟
گویند ترک غم بگو، تدبیر سامانی بجو
درمانده را تدبیر کو، دیوانه را سامان کجا
هوش مصنوعی: می‌گویند که از غم بگذر و دنبال راه حل مناسبی باش، اما به یک فرد ناتوان و درمانده نمی‌توان گفت که چطور مشکلش را حل کند، و برای فردی که دیوانه است، پیدا کردن سامان و آرامش ممکن نیست.
از بخت روزی با طرب خضر آب خورد و شست لب
جویان سکندر در طلب تا چشمه حیوان کجا
هوش مصنوعی: روزی خوش شانس، خوشحال و شاداب، خضر در حال نوشیدن آب بود و لب‌هایش را در جوی‌های سکندر شست. او در جستجوی چشمه‌ای است که موجب حیات و شادابی جاودانه باشد.
می گفت با من هر زمان گر جان دهی، یابی امان
من می برم فرمان به جان، آن یار بی فرمان کجا
هوش مصنوعی: می‌گفت هر وقت که جان خود را به من بدهی، تو از من امان می‌گیری. اما من جانم را به او می‌دهم، آن یار بی‌فرمان کجا است؟
گفتم تویی اندر تنم یا هست جان روشنم
گفتی که آری آن منم، گر آن تویی، پس جان کجا
هوش مصنوعی: گفتم آیا تو هستی در وجود من یا اینکه جان روشن منی؟ تو گفتی که آری، من همانم. اگر تو هستی، پس جان من کجاست؟
گفتی صبوری پیش کن، مسکینی از حد بیش کن
زینم از آن خویش کن، من کردم، این و آن کجا
هوش مصنوعی: گفتی صبر کن و خود را دردمند و بی‌چاره نشان بده، اما من از آن حالت فراتر رفته‌ام. حالا تو بگو، من این کار را کردم، حالا کجا باید بروم؟
پیدا گرت بعد از مهی در کوی ما باشد رهی
از نوک مژگان گه گهی آن پرسش پنهان کجا
هوش مصنوعی: اگر پس از غبار و تاریکی، تو را در کوی ما پیدا کنم، آیا می‌توانی با آن نگاه سحرآمیزت بار دیگر سوالات پنهان را از من بپرسی؟
زین پیش با تو هر زمان می بودمی از همدمان
خسرو نه هست آخر همان آن عهد و آن پیمان کجا
هوش مصنوعی: من در گذشته همیشه با تو بودم و در کنار دوستان و همراهان خسرو زندگی می‌کردم، اما حالا دیگر خبری از آن عهد و پیمانی که میان ما بود نیست.

حاشیه ها

1396/08/07 03:11

پیوند به وبگاه بیرونی آهنگ این شعر به آواز استاد غلام علی خان