گنجور

شمارهٔ ۶۲۹

چند گاهی دگر ار چشم تو در ناز بماند
ای بسا دل که در آن طره طناز بماند
کعبتینی تو که غلتانی ازان چشم مقامر
ای بسا سیل کز آن چشم روان باز بماند
خاتم اندر دهن انگشت بگیرد ز دهانت
ور دهانش ار کشی انگشت دهان باز بماند
روی تو دیدم و خط دود رسانید به چشمت
ترسم آن دود به دنباله غماز بماند
زر ندارم ز پی وصل، تنی دارم چون زر
لیکن آن تیر به دندان به ته گاز بماند
ناز کم کن که نکویی به کسی دیر نماند
زشت باشد که نکویی برود ناز بماند
دل خسرو به جفا سوختی و راز برون شد
پرده دل چو بسوزد ز کجا راز بماند؟

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلاتن (رمل مثمن مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چند گاهی دگر ار چشم تو در ناز بماند
ای بسا دل که در آن طره طناز بماند
هوش مصنوعی: اگر چشم تو مدتی دیگر در ناز و زیبایی بماند، دل‌های زیادی در آن زیبایی گرفتار خواهند شد.
کعبتینی تو که غلتانی ازان چشم مقامر
ای بسا سیل کز آن چشم روان باز بماند
هوش مصنوعی: تو همچون کعبه‌ای هستی که چشم‌هایش دل را شکار می‌کنند، و چه بسا از نگاه تو سیلابی روان شود که دیگر نتواند بازگردد.
خاتم اندر دهن انگشت بگیرد ز دهانت
ور دهانش ار کشی انگشت دهان باز بماند
هوش مصنوعی: اگر انگشتت را در دهانش قرار دهی، انگشتش به دندان نمی‌رسد و اگر او تلاش کند تا انگشتت را بیرون بکشد، دهانش همچنان باز خواهد ماند.
روی تو دیدم و خط دود رسانید به چشمت
ترسم آن دود به دنباله غماز بماند
هوش مصنوعی: چهره زیبا و جذاب تو مرا مجذوب کرده است و این زیبایی به چشمانت رونق خاصی بخشیده است. اما نگرانم که این زیبایی و جذابیت سبب بی‌وفایی یا دلتنگی شود.
زر ندارم ز پی وصل، تنی دارم چون زر
لیکن آن تیر به دندان به ته گاز بماند
هوش مصنوعی: من پولی برای رسیدن به وصال ندارم، ولی بدنی دارم که ارزشش به اندازه طلاست، اما آن تیر که به دندان گرفته‌ام، در انتهای گاز باقی مانده است.
ناز کم کن که نکویی به کسی دیر نماند
زشت باشد که نکویی برود ناز بماند
هوش مصنوعی: لطفاً زیاده‌روی در ناز و عشوه‌گری را کنار بگذار؛ چراکه زیبایی و خوبی‌ها دیرپا نیستند و زشت است که زیبایی از بین برود در حالی که ناز و اداها باقی بمانند.
دل خسرو به جفا سوختی و راز برون شد
پرده دل چو بسوزد ز کجا راز بماند؟
هوش مصنوعی: دل خسرو به خاطر بی‌وفایی سوخته و وقتی که پرده دل کنار می‌رود، رازها فاش می‌شوند. وقتی دل پاره‌پوره شود، دیگر چه رازی باقی می‌ماند؟