گنجور

شمارهٔ ۶۲۸

خرم آن روز که دیدار تو پیش نظر آید
ضایع آن عمر که بی دیدن رویت به سر آید
چه خبر مرده دلان را ز خراش جگر من؟
درد جایی ست که پیکان به دل جانور آید
دل گم گشته ما را خبر، ای دوست، چه پرسی؟
دل نه زانگونه ز ما رفت که از وی خبر آید
هدف تیر تو جانی ست به جای سپر اینجا
چو گنهکارم منم، نیز مرا بر سپر آید
چون نگه در تو کنم، ای دو جهان هدیه رویت
حاش لله که مرا هر دو جهان در نظر آید
من شبی دور ز رویت، خبر از روز ندارم
آفتاب، ارچه همه روز درین خانه برآید
منم و گوشه کوی تو همه شب، مگر آن سو
روزی آلوده به بوی تو نسیم سحر آید
چند گریم به سر کوی تو چون ابر بهاری
این نه آبی ست کز و یک گل مقصود برآید
گریه خسرو بیچاره، بتا، سهل نگیری
که خرابی کند آن سیل که از چشم تر آید

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلاتن (رمل مثمن مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

خرم آن روز که دیدار تو پیش نظر آید
ضایع آن عمر که بی دیدن رویت به سر آید
هوش مصنوعی: روز خوش آن است که تصویر تو در برابر چشمم قرار گیرد و عمر بی‌فایده است که بدون دیدن چهره‌ات بگذرد.
چه خبر مرده دلان را ز خراش جگر من؟
درد جایی ست که پیکان به دل جانور آید
هوش مصنوعی: مرده دلان از درد من باخبر نیستند. این درد، جایی ست که تیر به قلب موجود زنده می‌رسد.
دل گم گشته ما را خبر، ای دوست، چه پرسی؟
دل نه زانگونه ز ما رفت که از وی خبر آید
هوش مصنوعی: دوست عزیز، دل گم‌شده ما چه نیازی به پرسش دارد؟ این دل از ما رفته است به گونه‌ای که دیگر نمی‌توان از آن خبری گرفت.
هدف تیر تو جانی ست به جای سپر اینجا
چو گنهکارم منم، نیز مرا بر سپر آید
هوش مصنوعی: تو در تیراندازی هدف‌ات جان مردم است، نه اینکه بخواهی از کسی محافظت کنی. در اینجا من مانند یک گنهکار هستم و به همین دلیل اگر تیر تو به من بخورد، بر من هم اثر خواهد داشت.
چون نگه در تو کنم، ای دو جهان هدیه رویت
حاش لله که مرا هر دو جهان در نظر آید
هوش مصنوعی: وقتی به تو نگاه می‌کنم، ای هدیه‌ی دنیا با چهره‌ات، به خاطر تو هر دو جهان در نظر من به یک اندازه زیبا و ارزشمند می‌شود.
من شبی دور ز رویت، خبر از روز ندارم
آفتاب، ارچه همه روز درین خانه برآید
هوش مصنوعی: من شب‌ها که از چهره‌ات دورم، از زمان روز هیچ خبری ندارم؛ هرچند خورشید هر روز در این خانه طلوع می‌کند.
منم و گوشه کوی تو همه شب، مگر آن سو
روزی آلوده به بوی تو نسیم سحر آید
هوش مصنوعی: من شب‌ها در گوشه‌ای از کوی تو هستم، به جز این‌که صبح زود نسیم تازه‌ای بیاید که عطر تو را با خود بیاورد.
چند گریم به سر کوی تو چون ابر بهاری
این نه آبی ست کز و یک گل مقصود برآید
هوش مصنوعی: چندین بار به خاطر تو، مثل ابر بهاری، می‌گریم؛ این اشک‌ها مانند آبی نیست که از یک گل به دست آید.
گریه خسرو بیچاره، بتا، سهل نگیری
که خرابی کند آن سیل که از چشم تر آید
هوش مصنوعی: گریه خسرو غمگین را ساده نپندار، زیرا آن اشک‌هایی که از چشمان او سرازیر می‌شود، می‌تواند ویرانی بزرگی به بار بیاورد.