گنجور

شمارهٔ ۶۲۷

به چه کار آیدم آن دل که نه در کار تو آید؟
گِل در آن دیده هزاران که نه بر خار تو آید
آنچه من دیدم از آن غمزهٔ بی‌مهر تو، یارب
پیش آن نرگس خونریز جگرخوار تو آید
کشت بیماری شبهام، سزا این بُوَد آن را
که به‌سانِ منِ بدروز گرفتار تو آید
گریه‌ها در ته دیوار تو ریزم که گر افتد
بر من افتد نه که غیری ته دیوار تو آید
منت سنگ زنان بر سر و بر دیده عاشق
با چنان کوکبه گر بر سر بازار تو آید
جان که بگریخت به تلخی فراق تو مرانش
که به در یوزه لبهای شکر بار تو آید
نیست افسوسی، اگر چرخ بسوزد همه دلها
سر به سر سوخته است آنچه نه در کار تو آید
نیست غم، گر به شکنجه رودم جان به جز آنم
کین ملامت به سر طره طرار تو آید
جان خراش است سخنهای خراشیده خسرو
ما نخواهیم که این مرغ به گلزار تو آید

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلاتن (رمل مثمن مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

به چه کار آیدم آن دل که نه در کار تو آید؟
گِل در آن دیده هزاران که نه بر خار تو آید
هوش مصنوعی: دل من چه سودی دارد که فقط به عشق تو نمی‌تازد؟ در چشم من هزاران گل وجود دارد، اما هیچ‌کدام بر تلخی‌های تو تأثیری نمی‌گذارند.
آنچه من دیدم از آن غمزهٔ بی‌مهر تو، یارب
پیش آن نرگس خونریز جگرخوار تو آید
هوش مصنوعی: آنچه من از غمزه‌های بی‌رحم تو دیدم، ای خدا، در مقابل جذبهٔ آن نرگس خونریز و جان‌خوار تو هیچ است.
کشت بیماری شبهام، سزا این بُوَد آن را
که به‌سانِ منِ بدروز گرفتار تو آید
هوش مصنوعی: بیماری‌هایی که من دچار آن هستم، نتیجه کارهایی است که کردم و سزاوار آن هستم. کسی که مثل من در روز بدی گرفتار تو شود، باید این عواقب را تحمل کند.
گریه‌ها در ته دیوار تو ریزم که گر افتد
بر من افتد نه که غیری ته دیوار تو آید
هوش مصنوعی: من در کنج دیوار تو اشک می‌ریزم، چرا که اگر افتد بر سرم، تنها از طرف توست و از جانب کسی دیگر نخواهد بود.
منت سنگ زنان بر سر و بر دیده عاشق
با چنان کوکبه گر بر سر بازار تو آید
هوش مصنوعی: عاشق با افتخار و وقار به حضور معشوقش در بازار می‌آید، حتی اگر او بر سر و چهره‌اش سنگ بزند. به این معناست که عشق او آن‌قدر بزرگ و ارزشمند است که هیچ چیزی نمی‌تواند روحیه‌اش را تضعیف کند.
جان که بگریخت به تلخی فراق تو مرانش
که به در یوزه لبهای شکر بار تو آید
هوش مصنوعی: وقتی جان از تلخی جدایی تو می‌گریزد، او را دور نران که به دروازه‌ای خواهد رسید که لب‌های شیرین تو در آنجا قرار دارد.
نیست افسوسی، اگر چرخ بسوزد همه دلها
سر به سر سوخته است آنچه نه در کار تو آید
هوش مصنوعی: اگر چرخ روزگار بسوزد، هیچ‌کس غم ندارد چون همه دل‌ها به یک اندازه در آتش عشق سوخته‌اند. آنچه در دست تو نیست و بر آن تسلط نداری، اهمیت چندانی ندارد.
نیست غم، گر به شکنجه رودم جان به جز آنم
کین ملامت به سر طره طرار تو آید
هوش مصنوعی: غمی وجود ندارد، حتی اگر جانم تحت torture قرار گیرد، زیرا تنها چیز که برای من مهم است این است که مورد سرزنش تو قرار بگیرم.
جان خراش است سخنهای خراشیده خسرو
ما نخواهیم که این مرغ به گلزار تو آید
هوش مصنوعی: سخنان خراشیده و ناگوار خسرو ما برای ما دلخراش و آزاردهنده است و نمی‌خواهیم که این موجود تند و تیز به باغ تو وارد شود.