گنجور

شمارهٔ ۶۲۶

هر که دمی به یاد آن دلبر مه لقا زند
شاه پیاده بر درش آید و مرحبا زند
در همه عمر یک نفس روی نتابم از درش
گر دو هزار مدعی طعنه ام از قفا زند
بر گل تازه رنگ و بو برگ و نوا اگر نبود
لاف محبت از چه رو بلبل خوش نوازند
همنفسی ز کوی او غیر صبا ندیده ام
کو نفسی به پیشم از رهگذر صفا زند
ناله زار شد روان جانب دوست، ای صبا
زود رسان که حلقه ای بر در آشنا زند
سیل سرشک و خون دل چند بود روا، بگو
تا که ز روی مردمی دیده به روی ما زند

اطلاعات

وزن: مفتعلن مفاعلن مفتعلن مفاعلن (رجز مثمن مطوی مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

هر که دمی به یاد آن دلبر مه لقا زند
شاه پیاده بر درش آید و مرحبا زند
هوش مصنوعی: هر کس که لحظه‌ای به یاد آن معشوق زیبایش بیفتد، مانند یک پادشاه بر نفسی می‌رسد که در درگاه او قرار دارد و به او احترام می‌گذارد.
در همه عمر یک نفس روی نتابم از درش
گر دو هزار مدعی طعنه ام از قفا زند
هوش مصنوعی: در طول زندگیم هرگز از او روی برنگردانده‌ام، هرچند که دو هزار نفر حسادت کنند و از پشت به من طعنه بزنند.
بر گل تازه رنگ و بو برگ و نوا اگر نبود
لاف محبت از چه رو بلبل خوش نوازند
هوش مصنوعی: اگر بر گل‌های تازه رنگ و بویی وجود نداشته باشد و نغمه‌سرایی نباشد، پس بلبل‌ها که عاشقانه می‌خوانند، به چه دلیل از عشق و محبت حرف می‌زنند؟
همنفسی ز کوی او غیر صبا ندیده ام
کو نفسی به پیشم از رهگذر صفا زند
هوش مصنوعی: هیچ کسی را به جز نسیم صبحگاهی از آن کوی ندیده‌ام که نفسش با صفا و طراوت به سوی من بیاید.
ناله زار شد روان جانب دوست، ای صبا
زود رسان که حلقه ای بر در آشنا زند
هوش مصنوعی: روح من در فراق دوست به شدت ناراحت و زار است. ای نسیم، سریع بیا و خبر بده که دوستی به در خانه نزدیک شده و در آن را می‌زند.
سیل سرشک و خون دل چند بود روا، بگو
تا که ز روی مردمی دیده به روی ما زند
هوش مصنوعی: به غیرت و انسانیت کسی توجه کن که به خاطر درد و رنج دیگران اشک می‌ریزد و این اشک‌ها و غم‌ها چقدر می‌تواند محل پذیرش و همدلی باشد. بگذارید تا در این دنیا، بینش و نگاه انسانی بر روی ما روشن شود.