گنجور

شمارهٔ ۶۲۴

هر که چو تو به نیکویی آفت عقل و جان بود
خون هزار بی گنه ریزد و جای آن بود
ماند زبان و دل بشد از غم تو مرا و خود
عاشق خسته تا بود بیدل و بی زبان بود
تو به کمین آنکه من کشته شوم به کوی تو
من به دعای آنکه تا عمر تو جاودان بود
تو به عتاب حاضری، چون به منت نظر فتد
من به قصاص راضیم، گر ز توام امان بود
من ز عتاب چشم تو بد نکنم که در جهان
تندی و خشم و بدخویی عادت نیکوان بود
در سر و کار عاشقی، هر که نباخت خان و مان
عاشق دوست نیست او، عاشق خان و مان بود
دولت اگر نمی کند سوی من گدا گذر
تو گذری کن این طرف دولت من همان بود
چون تو به باغ بگذری گل نرسد به بوی تو
لیک رسد به قامتت، سرو اگر روان بود
زلف گذشت بر لبت تیره شدی به روی من
بوسه کسی اگر زند، سوی منت گمان بود
خسرو خسته را چو جان در سر و کار عشق شد
بوسه مضایقه مکن، تاش به جای جان بود

اطلاعات

وزن: مفتعلن مفاعلن مفتعلن مفاعلن (رجز مثمن مطوی مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

هر که چو تو به نیکویی آفت عقل و جان بود
خون هزار بی گنه ریزد و جای آن بود
هوش مصنوعی: هرکس که مانند تو در نیکی و خوبی است، می‌تواند به عقل و جان آسیب برساند و هزاران نفر بی‌گناه را قربانی کند و این عمل برای او طبیعی به نظر آید.
ماند زبان و دل بشد از غم تو مرا و خود
عاشق خسته تا بود بیدل و بی زبان بود
هوش مصنوعی: زبانم و دلم از غم تو خاموش و بی‌حرکت مانده است و خودم عاشق و خسته به حالتی در آمده‌ام که نه می‌توانم صحبت کنم و نه می‌توانم احساساتم را ابراز کنم.
تو به کمین آنکه من کشته شوم به کوی تو
من به دعای آنکه تا عمر تو جاودان بود
هوش مصنوعی: تو در انتظار هستی که من در کوی تو از عشق تو جان بباختم، و من به امید دعا می‌کنم که عمر تو همیشه پایدار باشد.
تو به عتاب حاضری، چون به منت نظر فتد
من به قصاص راضیم، گر ز توام امان بود
هوش مصنوعی: تو به راحتی از من انتقاد می‌کنی، اما وقتی نوبت به من می‌رسد، من آماده‌ام که با تو برخورد کنم، البته اگر از جانب تو امنیت داشته باشم.
من ز عتاب چشم تو بد نکنم که در جهان
تندی و خشم و بدخویی عادت نیکوان بود
هوش مصنوعی: من به خاطر ناراحتی و نگاه تند تو بدی نخواهم کرد، چون در این دنیا، تندی و خشم و بدرفتاری معمول نیکوکاران است.
در سر و کار عاشقی، هر که نباخت خان و مان
عاشق دوست نیست او، عاشق خان و مان بود
هوش مصنوعی: در موضوع عشق، هر کس که برای عشق خود از خانه و کاشانه‌اش گذشت، عاشق واقعی است. و اگر کسی تنها به خاطر مَقام و دارایی خود به عشق ورزد، این نشانه‌ای است که او عاشق واقعی نیست و به مال و مکنت خود وابسته است.
دولت اگر نمی کند سوی من گدا گذر
تو گذری کن این طرف دولت من همان بود
هوش مصنوعی: اگر بخت و اقبال به من روی نمی‌آورد، تو که مسافر هستی، تنها یک بار به این سمت بیایید، که همین ملاقات من، خود به تنهایی بزرگ‌ترین سعادت من خواهد بود.
چون تو به باغ بگذری گل نرسد به بوی تو
لیک رسد به قامتت، سرو اگر روان بود
هوش مصنوعی: وقتی تو از کنار باغ می‌گذری، بوی گل‌ها به پای تو نمی‌رسد، اما اگر سرو در حال حرکت باشد، قامت تو را می‌بیند.
زلف گذشت بر لبت تیره شدی به روی من
بوسه کسی اگر زند، سوی منت گمان بود
هوش مصنوعی: وقتی زلف تو بر لب‌هایم افتاد، چهره‌ام تیره شد. اگر کسی بخواهد به روی من بوسه‌ای بزند، به طور حتم به نیت تو این کار را خواهد کرد.
خسرو خسته را چو جان در سر و کار عشق شد
بوسه مضایقه مکن، تاش به جای جان بود
هوش مصنوعی: اگر خسرو در عشق دچار خستگی و ناامیدی شده، به او بی‌محابا بوسه بده و از این کار دریغ نکن، چرا که این بوسه می‌تواند جانش را تازه کند و به زندگی‌اش روح ببخشد.