گنجور

شمارهٔ ۶۲۰

چند ز دور بینمت، وه که دلم کباب شد
چند ز غصه خون خورم، وای که خونم آب شد
شورش بخت هست خود، خنده نمی زنی دگر
چند هنوزت این نمک، چون جگرم کباب شد
دی که کله نهاده کژ، مست و خراب می شدی
در نظر که آمدی، خانه من خراب شد
سوخته بود دل ز تو حسن رخ تو شد فزون
سوخته تر شود کنون، چون مهت آفتاب شد
رخت وجود من همه غارت فتنه گشت تا
هندوی طره توام رهزن خورد و خواب شد
گر غم خویش گویمت، خشم کنی، چه حیله، چون؟
قصه من ز روز بد در خور این جواب شد
خسرو خسته درد خود گفت شبی به مجلسی
دیده روشنان همه غرقه به خون ناب شد

اطلاعات

وزن: مفتعلن مفاعلن مفتعلن مفاعلن (رجز مثمن مطوی مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چند ز دور بینمت، وه که دلم کباب شد
چند ز غصه خون خورم، وای که خونم آب شد
هوش مصنوعی: چند بار تو را از دور می‌بینم و دلم خیلی ناراحت می‌شود. چند بار از غم و اندوه آن قدر گریه می‌کنم که حس می‌کنم روح و جانم کم رنگ شده است.
شورش بخت هست خود، خنده نمی زنی دگر
چند هنوزت این نمک، چون جگرم کباب شد
هوش مصنوعی: سرنوشت علیه من قیام کرده است، تو دیگر چرا نمی‌خندی؟ هنوز نمک‌داری‌ات بر دل من سنگینی می‌کند، چون‌که جگرم سوخته است.
دی که کله نهاده کژ، مست و خراب می شدی
در نظر که آمدی، خانه من خراب شد
هوش مصنوعی: روزی که تو با سر کج و حال خرابت به خانه من آمدی، تمام زندگی‌ام به هم ریخت و ویران شد.
سوخته بود دل ز تو حسن رخ تو شد فزون
سوخته تر شود کنون، چون مهت آفتاب شد
هوش مصنوعی: دل به خاطر زیبایی تو سوخته بود و حالا با دیدن چهره‌ات، این سوزش بیشتر شد، مثل اینکه ماه به آفتاب تبدیل شده است.
رخت وجود من همه غارت فتنه گشت تا
هندوی طره توام رهزن خورد و خواب شد
هوش مصنوعی: وجود من به خاطر زیبایی و فریبایی دماغ تو به شدت تحت تأثیر قرار گرفته و به نوعی به غارت رفته است. این زیبایی برای من مثل یک دزد بوده که خواب و آرامش را از من گرفته است.
گر غم خویش گویمت، خشم کنی، چه حیله، چون؟
قصه من ز روز بد در خور این جواب شد
هوش مصنوعی: اگر از غمم بگویم، خشمگین می‌شوی. پس چه راهی دارم؟ داستان من به قدری غم‌انگیز است که این پاسخ مناسب آن است.
خسرو خسته درد خود گفت شبی به مجلسی
دیده روشنان همه غرقه به خون ناب شد
هوش مصنوعی: خسرو که به شدت از درد و رنج خود رنج می‌برد، شبی در یک مجلس در میان افرادی که دیدگانشان روشن و خوشحال بود، از وضعیت سخت و ناراحت‌کننده خود سخن گفت، در حالی که همه به شدت افسرده و غمگین بودند.