گنجور

شمارهٔ ۶۱۲

می خواهد آن سرو روان کامروز در صحرا شود
تا چند پیراهن چو گل هر جانبی یکتا شود
صد چشم پاکان در رهش وین دیده آلود هم
آن بخت کو کان شوخ را این دیده زیر پا شود
گفتم، فلان دیوانه شد، گفتا، چه غم دارد مرا؟
عاشق چرا می شد، کنون چون شد رها کن تا شود
بد خوی من تو آن نه ای کاسان ز دل بیرون شوی
عمرم درین انده رود، جانم درین سودا شود
تقوی فرو شد پارسا تا تو نیایی در نظر
آن دم که تو پیدا شوی بازار او پیدا شود
چه جای آن کم عاقلان گویند با خود وارهش
دل کان به عشق از جای شد، از عقل چون برجا شود؟
سرمست و غلتان می به کف در پیش مسجد کن گذر
صوفی که لاف زهد زد، بگذار تا رسوا شود
منگر که خسرو پیش تو بیهوده گویی می کند
بلبل چو بیند روی گل دیوانه و شیدا شود

اطلاعات

وزن: مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفعلن (رجز مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

می خواهد آن سرو روان کامروز در صحرا شود
تا چند پیراهن چو گل هر جانبی یکتا شود
هوش مصنوعی: می‌خواهد آن درخت زیبا امروز در بیابان قرار بگیرد تا بعد از چندی هر پیراهنش مانند گل، منحصر به فرد و خاص شود.
صد چشم پاکان در رهش وین دیده آلود هم
آن بخت کو کان شوخ را این دیده زیر پا شود
هوش مصنوعی: در برابر زیبایی و پاکی او، چشمان زیادی وجود دارد که به او عشق می‌ورزند، اما این دیده آلوده من به هیچ عنوان شایسته دیدن او نیست و به نوعی بر خودم افسوس می‌خورم که به او نمی‌رسم.
گفتم، فلان دیوانه شد، گفتا، چه غم دارد مرا؟
عاشق چرا می شد، کنون چون شد رها کن تا شود
هوش مصنوعی: من به او گفتم که فلانی دیوانه شده است، او پاسخ داد که این موضوع برای من چه اهمیتی دارد؟ عاشق بودن چه فایده‌ای دارد اگر حالا که از عشق رها شده، نگران نباشید و بگذارید او به حال خود رها شود.
بد خوی من تو آن نه ای کاسان ز دل بیرون شوی
عمرم درین انده رود، جانم درین سودا شود
هوش مصنوعی: تو آن بدخویی نیستی که از دل بروم، عمرم در این اندوه می‌گذرد و جانم در این حسرت می‌ماند.
تقوی فرو شد پارسا تا تو نیایی در نظر
آن دم که تو پیدا شوی بازار او پیدا شود
هوش مصنوعی: وقتی که تو نیایی، پرهیزکاران در خفا هستند و به تعابیر خود زندگی می‌کنند. اما به محض این که تو ظهور کنی، همه چیز برای آنها روشن و واضح می‌شود و فعالیت و رونق زندگی‌شان آغاز می‌شود.
چه جای آن کم عاقلان گویند با خود وارهش
دل کان به عشق از جای شد، از عقل چون برجا شود؟
هوش مصنوعی: عاقلانی که عشق را درک نکرده‌اند، نباید خود را متفکر بخوانند؛ زیرا وقتی دل به عشق مشغول شود، دیگر عقل نمی‌تواند در جای خود باقی بماند.
سرمست و غلتان می به کف در پیش مسجد کن گذر
صوفی که لاف زهد زد، بگذار تا رسوا شود
هوش مصنوعی: شراب در دست، در حال سرمستی و چرخش، از جلوی مسجد عبور کن و بگذار صوفی که ادعای زهد دارد، رسوا شود.
منگر که خسرو پیش تو بیهوده گویی می کند
بلبل چو بیند روی گل دیوانه و شیدا شود
هوش مصنوعی: به ظاهر نگران نباش که خسرو بیهوده و بدون دلیل صحبت می‌کند؛ بلبل وقتی روی گل را می‌بیند، دیوانه و عاشق می‌شود.