گنجور

شمارهٔ ۶۰۷

ما را نکردی گر حلال از لب شراب ناب خود
باری بهل کن یک نظر وقتی در آن جلاب خود
من خود ز بس بی طاقتی می خواهم از تو خنده ای
لیکن تو خنده من بکن در گردن عناب خود
خلقی ز مهتاب رخت شبها به ناله چون سگان
تو خوش به بازی و کشی چون طفل در مهتاب خود
نزدیک شد جان دادنم، آخر چه کم گردد ز تو؟
گر یک نظر ضایع کنی، بر عاشق بی تاب خود
بر آستانت گه گهی چوبی ز دربان خورده ام
درویش بدخو کرده را فتحی ببخش از باب خود
بسیار عاشق خاک شد در کویت، از اشکم مکش
بگذار گردی زان طرف بر طره پر تاب خود
خوش خفتمی زین پیش تا خاک درت شد بر سرم
در خاک می جویم کنون هم می نیابم آب خود
هم چشم بستم از جهان، هم دل گسستم از بتان
خونابه چشم و دلم هم همچنان بر آب خود
چون در حق عشاق خود، از غمزه دادی داد خود
بر جان خسرو هم بنه آن دشنه قصاب خود

اطلاعات

وزن: مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفعلن (رجز مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ما را نکردی گر حلال از لب شراب ناب خود
باری بهل کن یک نظر وقتی در آن جلاب خود
هوش مصنوعی: اگر تو ما را از حلال خود محروم کرده‌ای، لااقل با یک نگاه به شراب ناب خود ما را بنواز.
من خود ز بس بی طاقتی می خواهم از تو خنده ای
لیکن تو خنده من بکن در گردن عناب خود
هوش مصنوعی: من آن‌قدر بی‌تابی و دل‌تنگی دارم که دوست دارم از تو بخندم، ولی تو خنده‌ام را بر سردم پیرایه کن.
خلقی ز مهتاب رخت شبها به ناله چون سگان
تو خوش به بازی و کشی چون طفل در مهتاب خود
هوش مصنوعی: چهره‌ات مانند ماه شب‌ها دل را به درد می‌آورد و چون سگان ناله می‌زنند. تو اما در این میان به خوشی و بازی مشغولی و مانند کودکی در زیر نور ماه، بی‌خبر از همه چیز هستی.
نزدیک شد جان دادنم، آخر چه کم گردد ز تو؟
گر یک نظر ضایع کنی، بر عاشق بی تاب خود
هوش مصنوعی: زمانی که به مرگ نزدیک می‌شوم، چه چیزی از تو کم می‌شود؟ اگر یک نگاه بی‌محابا به عاشق بی‌تابت بیندازی، چه اتفاقی می‌افتد؟
بر آستانت گه گهی چوبی ز دربان خورده ام
درویش بدخو کرده را فتحی ببخش از باب خود
هوش مصنوعی: در آستانه تو، گه‌گاه به دربان زنهار چوبی خورده‌ام. ای صاحب منزل، لطف کن و به این درویش بدخلق، که از جانب خودت است، بخششی عطا کن.
بسیار عاشق خاک شد در کویت، از اشکم مکش
بگذار گردی زان طرف بر طره پر تاب خود
هوش مصنوعی: خاک کوی تو را بسیار دوست دارم، از اشک‌هایم نترس و اجازه بده که اثراتی از آن طرف بر موهای تاب‌دارم بیفتد.
خوش خفتمی زین پیش تا خاک درت شد بر سرم
در خاک می جویم کنون هم می نیابم آب خود
هوش مصنوعی: من تا پیش از این احساس خوشحالی و آرامش داشتم تا اینکه خاک در آستانه درِ تو بر سرم ریخت. اکنون در این خاک به دنبال آب خود می‌گردم، اما همچنان چیزی پیدا نمی‌کنم.
هم چشم بستم از جهان، هم دل گسستم از بتان
خونابه چشم و دلم هم همچنان بر آب خود
هوش مصنوعی: من هم از این دنیا چشم پوشیده‌ام و هم دل خود را از عشق معشوقان بریده‌ام. با این حال، اشک و درد من همچنان چون آبی که در دل دارم باقی مانده است.
چون در حق عشاق خود، از غمزه دادی داد خود
بر جان خسرو هم بنه آن دشنه قصاب خود
هوش مصنوعی: زمانی که با ناز و غمزه به عاشقان خود آسیب زدی، باید همان دشنه‌ای که به جان خسرو زدی را بر دل خودت هم بگذاری.