شمارهٔ ۶۰۴
در ره بماند این چشم تر، کان شوخ مهمان کی رسد
لب تشنه را خون در جگر، تا آب حیوان کی رسد
شبها که من خوار و زبون باشم ز هجران بی سکون
غلتان میان خاک و خون تا شب به پایان کی رسد
شب مونسم زهره ست و مه وین روز تنهایی رسید
روزم دو دیده سوی ره مانده که جانان کی رسد
چند، ای صبا، بر روی او گویی گل خوشبوی من
این گو که در پهلوی من سرو خرامان کی رسد
ز اندوه و غم بیچاره من مانده اسیر و ممتحن
این دست تیغ و آن کفن تا از تو فرمان کی رسد
هان، ای خیال فتنه جو، جانم برآمد ز آرزو
کافر دلا، آخر بگو، کان نامسلمان کی رسد
پیچان چو جعدم از جفا، لاغر چو مویم از عنا
درهم چو زلفم از صبا کان مو پریشان کی رسد
بردی دل حیلت گرم تا بخشی از لب شکرم
این رفت باری از سرم تا خود هنوزم آن کی رسد
سر بر سر شمشیر شد، جان و دل از تن سیر شد
رفتند یاران، دیر شد، خسرو بدیشان کی رسد
شمارهٔ ۶۰۳: ناله برآید هر طرف کان بت خرامان در رسدشمارهٔ ۶۰۵: برنامد آهی از دلم، زلفت پریشان از چه شد
اطلاعات
وزن: مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفعلن (رجز مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
در ره بماند این چشم تر، کان شوخ مهمان کی رسد
لب تشنه را خون در جگر، تا آب حیوان کی رسد
هوش مصنوعی: این چشم گریان امیدوار است که آن معشوق خوشگل و دلربا کی به سراغش میآید. دل تشنهاش پر از درد است و میداند که تا چه زمانی باید منتظر بماند تا به او آب حیات برسد.
شبها که من خوار و زبون باشم ز هجران بی سکون
غلتان میان خاک و خون تا شب به پایان کی رسد
هوش مصنوعی: شبهایی را میگذرانم که در عذاب و درماندگی بهسر میبرم و بهخاطر جدایی، در بیقراری و ناآرامی در میان خاک و خون غوطهورم. نمیدانم این شبها چه زمانی به پایان خواهند رسید.
شب مونسم زهره ست و مه وین روز تنهایی رسید
روزم دو دیده سوی ره مانده که جانان کی رسد
هوش مصنوعی: شب من با ستارهها و ماه روشن است و امروز روز تنهایی من است. در این روز، دو چشمانم به راه دوخته شده که ببینم محبوبم چه زمانی خواهد آمد.
چند، ای صبا، بر روی او گویی گل خوشبوی من
این گو که در پهلوی من سرو خرامان کی رسد
هوش مصنوعی: ای نسیم، چند بار به او بگو که گل خوشبوی من در کنار من است و بپرس که کی آن سرو زیبای خرامان به من میرسد.
ز اندوه و غم بیچاره من مانده اسیر و ممتحن
این دست تیغ و آن کفن تا از تو فرمان کی رسد
هوش مصنوعی: من به خاطر اندوه و غمی که دارم، در وضعیتی سخت و دشوار گرفتار شدهام. این دستِ تبر و آن کفن نشاندهندهی وضعیت خطرناکی است که در آن هستم، و من در انتظار دریافت حکمی از سوی تو هستم.
هان، ای خیال فتنه جو، جانم برآمد ز آرزو
کافر دلا، آخر بگو، کان نامسلمان کی رسد
هوش مصنوعی: ای خیال دلربا و فریبنده، جانم به شوق و آرزو به لب آمده است. ای دل بیایمان، بگو که این شخص نامسلمان چه زمانی به ما خواهد رسید؟
پیچان چو جعدم از جفا، لاغر چو مویم از عنا
درهم چو زلفم از صبا کان مو پریشان کی رسد
هوش مصنوعی: چون جعد من از آسیبها پیچیده و لاغر به مانند موی من از ناراحتیهاست، و به هم ریخته است چون زلف من از نسیم، آرزو دارم که موهای پریشانم به سامان برسد.
بردی دل حیلت گرم تا بخشی از لب شکرم
این رفت باری از سرم تا خود هنوزم آن کی رسد
هوش مصنوعی: تو با حیلهات دل مرا ربودی و من از لبت طعمهای چشیدم. حالا بار سنگینی بر دوشم است و هنوز نمیدانم چه زمانی از این حال نجات پیدا میکنم.
سر بر سر شمشیر شد، جان و دل از تن سیر شد
رفتند یاران، دیر شد، خسرو بدیشان کی رسد
هوش مصنوعی: در این بیت، فردی به تصویر کشیده شده که در حال نبرد است و احساس خستگی و ناامیدی میکند. در حالی که دوستان و یارانش از او جدا شدهاند و او به تنهایی در مقابله با چالشها باقی مانده است. این فرد به فکر رسیدن به یاران خود است، اما زمان زیادی گذشته و او نمیداند کی دوباره با آنها دیدار خواهد کرد.

امیرخسرو دهلوی